رفتن به بالا
  • دوشنبه - 1 دی 1393 - 10:19
  • کد خبر : ۴۰۲۳
  • چاپ خبر : شعری از فتی معطوفی (نیمایی- کارگاه)

شعری از فتی معطوفی (نیمایی- کارگاه)

شعری از فتی معطوفی (نیمایی- کارگاه)

 

سکوی راه آ هن

 

چراغ کوچکی

دردور، روشن شد

دیده بانی، ازدل شب

                   سایه اش، آنجا، نمایان شد

یک مسافر، کوله اش پیش

غرق، درخویش

                      ازسکو، آهسته پیداشد

+++

دیده بان ماند!

سوت محتاطی، به شب زد

باصدایی بس بلند، خواند

نور دور، هی کورسو می زد

عابر هرگاه سایه اش-

                    بر ریل، می زد!

شب، چنان تاریک-

                   وخودسر، خواب می زد

نور دوری، نقره ای، بر”ریل”

                    تنیده، موج  می زد

+++

عابر ایستاد

ریل طنین افتاد، شبو  لرزاند!

 فزون تر شد

سیاهی راشکافی داد، به نور غلتاند

+++

به شب کشدار

رسید یک سوت

قطاری دور-

                          چو”دیوی سخت” پدیدآمد

بدورش هاله ای زد، زود

بجا ایستاد

و ساکت سینه را بر شب فرود آورد

مسافررا کشید برخویش-

                            سپس آسود، نفس آورد

+++

مسافرزود، میان سینه اش افتاد!

ودیو آهسته باز غرید، طنین انداخت

زمینو، آهنو، ریلو، زجا لرزاند

                              به شب رفت، حفره ای انداخت

 وکوچک شد، زچشم افتاد-

                             به شب، اوصحنه راهم باخت!

++++

مسافر رفت

چراغ ازدور، دوباره، نیمه روشن شد

                            سپس، آهسته خاموش شد

به ایستگاه، سایه ای افتاد

سکوت شب-

 بجان دیده بان افتاد

                          سیاهی، کار ایستگاه شد

                          سکونی چتر آنجا شد

 

شعری از فتی معطوفی (نیمایی- کارگاه)

 

سکوی راه آ هن

 

چراغ کوچکی

دردور، روشن شد

دیده بانی، ازدل شب

                   سایه اش، آنجا، نمایان شد

یک مسافر، کوله اش پیش

غرق، درخویش

                      ازسکو، آهسته پیداشد

+++

دیده بان ماند!

سوت محتاطی، به شب زد

باصدایی بس بلند، خواند

نور دور، هی کورسو می زد

عابر هرگاه سایه اش-

                    بر ریل، می زد!

شب، چنان تاریک-

                   وخودسر، خواب می زد

نور دوری، نقره ای، بر”ریل”

                    تنیده، موج  می زد

+++

عابر ایستاد

ریل طنین افتاد، شبو  لرزاند!

 فزون تر شد

سیاهی راشکافی داد، به نور غلتاند

+++

به شب کشدار

رسید یک سوت

قطاری دور-

                          چو”دیوی سخت” پدیدآمد

بدورش هاله ای زد، زود

بجا ایستاد

و ساکت سینه را بر شب فرود آورد

مسافررا کشید برخویش-

                            سپس آسود، نفس آورد

+++

مسافرزود، میان سینه اش افتاد!

ودیو آهسته باز غرید، طنین انداخت

زمینو، آهنو، ریلو، زجا لرزاند

                              به شب رفت، حفره ای انداخت

 وکوچک شد، زچشم افتاد-

                             به شب، اوصحنه راهم باخت!

++++

مسافر رفت

چراغ ازدور، دوباره، نیمه روشن شد

                            سپس، آهسته خاموش شد

به ایستگاه، سایه ای افتاد

سکوت شب-

 بجان دیده بان افتاد

                          سیاهی، کار ایستگاه شد

                          سکونی چتر آنجا شد

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۸ دیدگاه برای “شعری از فتی معطوفی (نیمایی- کارگاه)”

  • ۹۳/۱۰/۱۳ سالروز درگذشت نیمایوشیج، به چالش گیرنده بنیاد، ساختارها، ومفاهیم راکد شعرکهن راتسلیت می گویم. م کیوان

  • سیاهی و سکون خوب تصویر شده اما به خاطر تنگنای وزن و قافیه یکی دو جا شعر شفافیتشو از دست داده مثلن در بند سه فزون تر شد چی فزون تر شد؟لرزش ریل یا اومدن قطار؟توبند سه این احساس به خواننده دست می ده که قطار اومده تو ایستگاه اما تو بند بعد متوجه می شیم که قطاراومده.به دورش هاله ای زد زود که در اصل به در خود هاله ای زد زود است.شعر شعر موفقی ست این یکی دو مورد هم چندان چشم گیر نیست. سیاهی کار ایستگاه شد،معرکه است عمق سیاهی و سکوت است.سکونی چتر آنجا شد

  • بااحترامی گرم- مراتب چک مرتبی شد.
    ۱-معنی وموقعیت”فزون ترشد”مشکلی نشان نمی داد. اگرممکن است دوباره خوانی نمایید.
    ۲-بررسی “اهنگین “کار، که گفته شددرحال انجام است. چون توصیه گرانقدری ست..
    ۳-درموردتنگ امدن قافیه خواهشمندم از بیس قوافی خارج شویم!.. اما، روی ریتم واهنگ بدون سکته کارو..مراتب می تواندجاهایی صراحت داشته باشد؛ حتمی کارمجددخواهم نمود. هرچند، کمی سخت است!
    ۴-سپاس گرم مرا، برای تشویق نهایی پرمهرتان پذیراباشید. زرین باشید. م کیوان

    • توضیح: گزینه زودبودن””بدورش هاله ای زد دود””درست کفته شده است؛ ویک خط زوداست. اصلاح می شود. ممنون- م کیوان

  • قطاری دور/چو دیوی سخت پدید آمد/به دورش هاله ای زد زود؛که فکر کنم منظورتان این بوده که قطار به دور خود زود هاله ای زد یا بست

    • باسپاس! کاملاصحیح فرمودید.
      پس ازتوقف، ویاکمی بعدحرکت، قطارهای ایران..! ابتدادود ودم می یراکنند.
      اینکار با۴ ساعت عمد، رو به ایستگاهی زیباوتاریک(وانتظار..)نوشته شده است. تاایمیج واقعی دهد(درسالها..پیش).
      توصیه دیگری داریدمحبت می نمایید..
      چون مداوم نیازرسیدگی دارد.

  • درود بر عزیز دلم م.کیوان

    سروده ی ارجمند شما را خواندم و از این که دل به وزن و شعر نو سپرده اید شادمانم و شادمان تر این که شعرتان را در کارگاه شعر نو نشر کرده اید تا هم بخوانیم و سرخوش شویم و هم چیزی بیاموزیم و در باورهای هم سهیم شویم . پیشاپیش باید عرض کنم که اپر در اینگونه نوشته ها شعر را به شعر وزندار و بی وزن یا شعر نو و سپید و یا هر نام دیگری بخش بندی می کنم تنها و تنها برای شناسایی ست نه چیز دیگری . به گمان بنده نه شعر وزندار به دلیل وزندار بودنش بر شعر بی وزن برتری دارد و نه شعر بی وزن به دلیل وزن نداشتنش بر شعر وزندار… شعر پیش از آنی که در این دسته بندی ها جای بگیرد یا پرویژه است و یا کم ویزه…می دانیم که هیچ شعری کامل نیست . هر شعری هم برجستگی هایی دارد و هم کاستی هایی . در این نوشته نیز به بررسی برجستگی ها و کاستی های این شعر خواهیم پرداخت.

    شاید نخستین مشخصه ی شعر نو و یا شعر نیمایی و یا آزاد وزن باشد . اما وزنی که در بکارگیری اش با شعر کلاسیک و سنتی تفاوت هایی دارد . در شعر سنتی و یا قالب های سنتی وزن به گونه ای مساوی در هر مصرع جای ست اما در شعر نو اینگونه نیست و وزن تنها کلیت شعر را شکل می دهد و شاعر در چینش وزن در مصرع آزاد است اما نکته ای که نمی توان به سادگی از کنارش گذشت وزن کلی شعر است که هر مصرع نمی تواند وزن جداگانه ای از مصرع های دیگر داشته باشد مگر این که ضرورتی بنیادی و قابل دفاع و اجرایی داشته باشد که به کلیت ریتم و وزن شعر خسارت نزند .به سخنی دیگر نباید شعر هنگام خواندن دچار گسست وزنی شود . وزن چون خونی ست که در دل شعر جاری ست .اگر هم در شعری شاعر می خواهد دست انداز و سکته ایجاد کند بایستی بسیار آگاهانه / رندانه باشد و چنان در لایه های زیرین زبان پنهان باشد که خواننده دچار لکنت زبان نشود . برای نمونه اگر شاعری می خواهد لحن / فضا و یا ریتم شعرش را تند و یا تغییر بدهد بایستی اینکار در فرم کلی شعر خللی وارد نسازد . به سخنی دیگر بهره گیری از توان های چند وزن در یک شعر اگر زیرکانه باشد بسیار هم خوب است هرچند کار بسیار دشواری ست اما همانگونه که عرض کردم نباید به کلیت وزن و ریتم خسارت بزند..

    این شعر در پی آن است تا روایتی را بازگو کند . روایتی که در پی بیان و نقل داستانی ست . هر روایتی داستانکی در پس پشت خویش دارد که اگر این روایت در لایه های زیرین زبان پنهان نشود / شعر را از تپش می اندازد و به نظم نزدیک می کند. این شعر در جاهایی از این تنگنا جسته است و در جاهایی گرفتارش شده است و را به زیاده گویی کشانده است تا داستان گم نشود . در جاهایی فضاها زیبا و ملموس هستند و در جاهایی مبهم و گنگ . در جاهایی پرخون هستند و در جاهایی کم خون . در هر روی شعر وزندار چون راه رفتن روی لبه پرتگاه است . از یاد نبریم که بیشترین حجم شعر نوی مغاصر در همین وزن است . برای نمونه بیشتر شعرهای اخوان / برخی از شعرهای وزندار شاملو / کسرایی و دیگران در همین اوزان است . این شعر با این مصرع اغاز می شود /

    چراغ کوچکی
    دردور، روشن شد…/

    و سپس در مصرع های پسین تر اینگونه می شود / ….

    دیده بانی، ازدل شب

    سایه اش، آنجا، نمایان شد

    یک مسافر، کوله اش پیش

    غرق، درخویش

    ازسکو، آهسته پیداشد….

    ………………………

    وزن مصرع نخست مفاعیلن است و تکرار آن.. اما در مصرع های پسین تر به فاعلاتن تبدیل می شود که این روال در بسیاری از بندهای شعر ادامه دارد که به ریتم شعر تا اندازه ای خسارت زده است . نمونه هایی از شعر اخوان را می آورم که هر کدام در یکی از این اوزان است…
    نمونه ی نخست

    مهدی اخوان ثالث :شعر/ دلم تنگ است

    به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
    دلم تنگ است
    بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
    شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
    دلم تنگ است

    …..

    شعر / پاییز

    آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
    ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
    باغ بی برگی،
    روز و شب تنهاست،

    در هر روی چشم به راه سرودهای دیگر م. کیوان خواهم ماند تا به شناخت بهتری از مسیر شعر رو برسم تا این گفت و گو را آگاهانه تر پی بگیرم. بی هیچ تردیدی این نکته ها چیزی از زیبایی شعر و تلاش ایشان نخواهد کاست. امیدوارم که جسارت بنده را ندیده بگیرند..

    ارادتمند شما / پیام سیستانی

  • باحترام؛ پیروز وسپید گرانقدر______م کیوان