رفتن به بالا
  • شنبه - 10 خرداد 1393 - 10:01
  • کد خبر : ۳۵۱۸
  • چاپ خبر : شعر دیگری از فرناندو پسوا ترجمه ناصر تنها

شعر دیگری از فرناندو پسوا ترجمه ناصر تنها

 شعر دیگری از فرناندو پسوا ترجمه ناصر تنها

دردستانت هیچ مدار

بدون هیچ خاطره ای در جان

 

آنگاه که در مشتت آخرین پشیز را می نهند

مشت که بگشایی

هیچ نخواهی یافت

 

چه تخت پادشاهی ترا خواهند داد

که ۱  ATRAPOS ازتو نربایدش

چه گلهایی که نمی پژمرند

به داوری های MINO۲

 

چه ساعات بی نوبتی

بربلندای سایه

 

برتو چه میگذرد

آنگاه که شب است وتو آخرخطی

 

بچین گلها را و

رهایشان کن

 

در آفتاب بنشین، دست بشوی از همه چیز، خداوندگار خویشتن باش.

 

————————————— 

لطفا نگاه کنید در ویکی پدیا

ATRAPOS ، MINO

 شعر دیگری از فرناندو پسوا ترجمه ناصر تنها

دردستانت هیچ مدار

بدون هیچ خاطره ای در جان

 

آنگاه که در مشتت آخرین پشیز را می نهند

مشت که بگشایی

هیچ نخواهی یافت

 

چه تخت پادشاهی ترا خواهند داد

که ۱  ATRAPOS ازتو نربایدش

چه گلهایی که نمی پژمرند

به داوری های MINO۲

 

چه ساعات بی نوبتی

بربلندای سایه

 

برتو چه میگذرد

آنگاه که شب است وتو آخرخطی

 

بچین گلها را و

رهایشان کن

 

در آفتاب بنشین، دست بشوی از همه چیز، خداوندگار خویشتن باش.

 

————————————— 

لطفا نگاه کنید در ویکی پدیا

ATRAPOS ، MINO

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


یک دیدگاه برای “شعر دیگری از فرناندو پسوا ترجمه ناصر تنها”

  • شعر زیبایی ست.یادآور بارتلبی محرر هرمان ملویل است اما چه ساعات بی نوبتی/بر بلندای سایه ها شاید تو ترجمه خوب در نیومده به نظر من یه خرده نامفهومه