رفتن به بالا
  • یکشنبه - 5 بهمن 1393 - 07:56
  • کد خبر : ۴۱۰۸
  • چاپ خبر : «شهود فلافل» شعری از مصطفی جهانبخت

«شهود فلافل» شعری از مصطفی جهانبخت

«شهود فلافل» شعری از مصطفی جهانبخت
خورشید
قرص قرمز تلخی است
در گلوی افق
و نخل ها
دشنه هایی شکسته
در پهلوی زمین،
رود
خون قی می کند
که هزار هزار ماه را
زنده زنده بلعیده است؛
و عَرَق
از دوردستِ مه آلودِ عراق
بر ساحل خرمشهر
به پیشانی ام نشسته.
این چشم اندازی است
پس از تندترین فلافل
که خوردنش
هشت دقیقه طول کشید
و در انتهایش
کاغذی مچاله شد
و نوشابه ای گرم و سیاه
که چون زهرِ هلاهل
سرکشیدیم
تا هضمِ کشف و شهود
ساده تر بشود.

خرمشهر، هفتم آذرماه ۱۳۹۳

«شهود فلافل» شعری از مصطفی جهانبخت
خورشید
قرص قرمز تلخی است
در گلوی افق
و نخل ها
دشنه هایی شکسته
در پهلوی زمین،
رود
خون قی می کند
که هزار هزار ماه را
زنده زنده بلعیده است؛
و عَرَق
از دوردستِ مه آلودِ عراق
بر ساحل خرمشهر
به پیشانی ام نشسته.
این چشم اندازی است
پس از تندترین فلافل
که خوردنش
هشت دقیقه طول کشید
و در انتهایش
کاغذی مچاله شد
و نوشابه ای گرم و سیاه
که چون زهرِ هلاهل
سرکشیدیم
تا هضمِ کشف و شهود
ساده تر بشود.

خرمشهر، هفتم آذرماه ۱۳۹۳

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۴ دیدگاه برای “«شهود فلافل» شعری از مصطفی جهانبخت”

  • قشنگ بود! روزگار آرامی داشته باشید.
    آرزوکنیم کرخه چون راین زیباشود.(بااحترام)

  • شعر دوقسمت بود قدرت معنایی قسمت اول تا پس از تندترین فلافل….عالی بود و این مقدمه بسیار قدرتمند می توانست اثری ماندگار باشد …بی شک قدرت خلاقه شعر شما را به هیچ عنوان نمی شود انکار کرد ولی فکر میکنم این مقدمه ابتدایی بسیار بیس شعری بود ناشنیده تا کنون آفرین برسید همیشه هنرمند و با اخلاقی که الگوی ماست