رفتن به بالا
  • دوشنبه - 30 دی 1392 - 08:56
  • کد خبر : ۳۰۱۰
  • چاپ خبر : دو شعر از مهری محبّی (مهرسا)

دو شعر از مهری محبّی (مهرسا)

دو شعر از  مهری محبّی (مهرسا) کنتاکی، آمریکا

یک سال نوری

 

سخت است،

نه،

      محال…

«بمیر از آنجا

سبز شو کنج همین دیوار!»

… گوش هایم زنگ می زند گاهی

صدای قدم هایت هنوز…

 

نمی شود،

حتی پدربزرگ صد ساله ام

سی سالگی اش را هرگز از یاد نبرد!

دلم کمی آلزایمر می خواهد

                                 … و «تو»یی که شبیه دیروز نیست!

 

جمعه

 

باران می آید،

دلم یک جرعه خیابان ولیعصر می خواهد

و توهّم دستانت

… کوچه هایی که هرگز بن بست نبود!

الفبای آشنایی،

و چشمانی نجیب،

باران می بارد،

فقط

یک دل سیر امامزاده صالح… !

…بوی باران می آید

نه بوی سبزه،

نه بوی خاک،

بوی تمدنی خوره وار به جان تنهایی ام!

خاک می خواهم

… خاک،

و «تو»یی که در انتهای مینی بوس صندلی ات را به من تعارف می کنی…

دو شعر از  مهری محبّی (مهرسا) کنتاکی، آمریکا

یک سال نوری

 

سخت است،

نه،

      محال…

«بمیر از آنجا

سبز شو کنج همین دیوار!»

… گوش هایم زنگ می زند گاهی

صدای قدم هایت هنوز…

 

نمی شود،

حتی پدربزرگ صد ساله ام

سی سالگی اش را هرگز از یاد نبرد!

دلم کمی آلزایمر می خواهد

                                 … و «تو»یی که شبیه دیروز نیست!

 

جمعه

 

باران می آید،

دلم یک جرعه خیابان ولیعصر می خواهد

و توهّم دستانت

… کوچه هایی که هرگز بن بست نبود!

الفبای آشنایی،

و چشمانی نجیب،

باران می بارد،

فقط

یک دل سیر امامزاده صالح… !

…بوی باران می آید

نه بوی سبزه،

نه بوی خاک،

بوی تمدنی خوره وار به جان تنهایی ام!

خاک می خواهم

… خاک،

و «تو»یی که در انتهای مینی بوس صندلی ات را به من تعارف می کنی…

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


یک دیدگاه برای “دو شعر از مهری محبّی (مهرسا)”

  • همچو بودی در تمدن عُریان

    تک درختی در شهر غریبان

    همسایهٔ سنگ صبور تو و آن

    نیست دیگر کُلبهٔ مردمان

    تَنت در پستی دیدار هرزگان

    پُشتت خمیده ز رنج بیپناهان

    مرا این جوانی بود و پیر آن

    تو را و بیهوده ما را جهان

    سپید و سیه مراست رنجان

    گویی مرا نیز رنگین خزان

    مرا و تو را بودیم یکان

    رنجِ بیگنج و دل را خونین چکان

    دلی نبود ز بَرِ مهربان

    سپهری نبود ز مهر تابان

    جوانی بیهوده فرسودیم و ارزان

    فروختیم عشق را بر دلبَران

    معنای زندگانی و رنجبَران

    همی آیا سر آریم عمر و زمان؟

    این آمدن و رفتن از چه بهرمان

    تن همی خاک و جان را گمان؟