نگاهی به شعر تدهیوز/ مهستی محبی

 

full moon and little frieda

by ted hughes                                                                                 

 

A cool small evening shrunk to a dog bark and the clank of a bucket
Andyou listening. 

A spider’s web, tense for the dew’s touch. 
A pail lifted, still and brimming – mirror 
To tempt a first star to a tremor.


Cows are going home in the lane there, looping the hedges with their warm 
wreaths of breath – 
A dark river of blood, many boulders, 
Balancingunspilled milk. 
‘Moon!’ you cry suddenly, ‘Moon! Moon!’ 


The moon has stepped back like an artist gazing amazed at a work 
That points at him amazed.

 

 

عصری سرد و کوچک شکست با پارس سگی و چکاچک دلوی

و تو گوش می دادی.

یک تار عنکبوت،کشیده با وزن شبنمی

سطلی برآورده،خاموش و لبریز ،باز می تاباند ،آینه وار

تا اغوا کند اولین ستاره را به چشمک زدن.

 

گاوها به صف راهی حانه می شوند،بخار گرم نفسهایشان

دور پرچین حلقه می زند.

 

 رودی سیاه از خون ،جا به جا صخره ها

تراز می کنند شیر وازگون نشده را

“ماه” ناگهان گریستی”ماه، ماه”

ماه پاپس نهاد چون هنرمندی خیره و در شگفت از اثری

که با شگفتی به او اشاره می کند.

 


نگاهی به شعر “ماه کامل و فریدای کوچک”اثر تد هیوز از دریچه ی “الهه ی سپید” و رومانتیک ها

“Moon is my constant mistress”

                                Robert graves

 

 

شعر ماه کامل و فریدای کوچک یکی از زیباترین و پرطرفدارترین اشعار تد هیوز است.شعری از هیوز درباره ی دخترش فریدا، در عصری سرد و پاییزی شروع می شود و به تدریج فضایی روستایی ساخته می شود که در ان از تمام عناصر موجود کمک می گیرد تا حس اتفاقی قریب الوقوع و انتظاری لبریز از تنش را بیافریند.ابتدا عصرسرد با واژه ی” کوچک” متراکم می شود و به نازکی بلور با صدای پارس سگ و چکاچک دسته ی دلوی می شکند.این شکستن ،اگرچه در ظاهر شکستن زمانست اما در واقع و با عطف به سایر شعرهای هیوز در واقع شکستن پرده ای شفاف بین واقعیت و ناخوداگاه است.با نشستن اولین قطرات شبنم بر تار عنکبوت و کشش آن ، لبریز شدن دلو و لب پر زدن آب درونش و اغوای اولین ستاره به سوسو زدن شب آغاز می شود.اشیاء و طبیعت از اضطراب حادثه ای که قرار است رخ دهد در تنش و عصبیتند.گویا در انتظار فاش شدن رازی یا رخداد افرینشی هستند.

با رسیدن شب آرامشی آن سو پرده ی شفاف به وجود می اید.گویی رخدادی نو به وقوع پیوسته و از اضطراب آفریده شدن رسته است.هرآفرینشی لزوما با درد و شکنجه و خونریزی همراهست .برای آرامشی که با عبورآرام گاوها به خانه وتراز شدن شیر- استعاره ای از وحدت انسان و طبیعت در گفتمان تد هیوز- به دست می آید باید بهایی پرداخت:رودی تیره از خون.

 در این لجظه فریدا فریاد می زند ماه و گریه می کند” ماه! ماه!” .گویی کودکی مادرش را از دور می بیند و گریان  و شگفتزده صدایش می زند.ماه( سیلویا الهه ی ماه رومیان ؟) خیره، در شگفت از آفریده ی خود قدمی به عقب می نهد وحیران به فریدا خیره می شود  :لحظه ی خلود و بیزمانی که در آن سوژه و ابژه ،فرد و محیط یکی می شوند و شگفتی و زیبایی این لحظه، نقطه ی اوج شعر را می سازد.همه ی عناصری که در تنش و انتظار برای اوج شعر بودند،تار کشیده ی عنکبوت،دلوی که لب پر می زند و اولین سوسوی اولین ستاره، ناگهان رها شده اند و به آرامش و هماهنگی و تعادل رسیده اند.

 این لحظه مطابق با نقطه ی مرکزی بودیسم است و از آن به suchness  یاد می شود.لحظه ای که با تمام لحظات قبل و بعد از خود تفاوت دارد چرا که این لحظه مشحون از واقعیتی متفاوت با سایر لحظات است و منحصر به وقایعی است که در آن رخ می دهد ،رها از گذشته و آینده. به همین دلیل سرشار از شگفتی و زیبایی است،گرچه شکننده و گذراست.

هیوز اعتقاد داشت تولد هر کودک، امکانی نو برای ترمیم زخمهایی است که تمدن به روح بشر وارد آورده است.زخمهایی جون جنگها و فجایع کشتار جمعی و بدل شدن هماهنگی بشر و طبیعت به استثمار انسان از طبیعت.در این شعر فریدای کوچک است که شکاف ایجاد شده ما بین زندگی دردآلود انسان و طبیعترا با فراخواندن الهه ی ماه ترمیم می کند.

هیوز همچنین می گوید اگر قرار است تجارب فردی در شعر گنجانده شود باید حتما از مسیر اسطوره یا مشترکات همگانی بیان شود و تنها وقایعی که ناشی از تجربیات مشترک انسانها هستند درخور شعر هستند و ارزش تصویر شدن در قاب شعر را دارا هستند. این شعر نیز اگرچه در یکی از ابعادش، به زندگی فردی و اجتماعی و موانع مسیر  آفرینش دو هنرمند(تد هیوز و همسرش ،سیلویا پلات)اشاره می کند و آنرا به رودی از خون تشبیه می کند اما در مسیرش چنانکه خواهیم دید از بینش اسطوره ای کمک می گیرد.

در این شعر با اسطوره های دلو شیر،فریدای کوچک،رود تیره،صخره های مسیر رود ،گاو و ماه و…رودررو می شویم.شیر،دوشیزه،گاو،ماه و آینه همه عناصر زنانه اند.

 عنوان شعر، الهه ی ماه را به ذهن متبادر می کند که نمادی از زن ماورایی است.هیوز با آشنایی با اسطوره ها و فولکلور شرق میانه،مصر،ایرلند و ولز جذب ایده ی زن ماوراطبیعی شد.کتاب شگفت وجنجال برانگیز” الهه ی سپیید”اثر رابرت گراوز، شاعر وادیب نیمه ی اول قرن بیستم تاثیر زیادی بر او داشت.،هیوز و سیلویا پلات در دوره ی دانشجویی مجذوب این کتاب شده و مفاهیم ان را با نظریه ی یونگ درباره ی کهن الگوهای بشری(آرکی تایپها)  پیوند دادند.

یونگ می گوید:تلاشهای طبیعی برای آشتی و پیوند اضداد در روان، سمبولها را می آفریند که بر دو سطح معنا واقع هستند:۱-معانی عمومی و تعریف شده و ۲- معانی جدا از معانی مرسوم که بر چیزی ناشناخته و مبهم دلالت دارندکه زیر لایه سطحی مخفی شده است.

از دید یونگ اسطورهواقعیاتی همگانی را که در ناخوداگاه پنهان شده اند و آگاهی قادر به بیان آنها نیستبه شکل  تصاویر و نمادهایی مشترک در جهان انسانی هویدا می کند.او اعتقاد دارد از زمانی که رفرم پروتستان تمام ساختارهای سمبولیک را سرکوب کرد انسان تنها ، بیگانه و بدون خدا ماند. او به ناچاربه دنیای درونش روی آورد ودر آنجا با سایه یا ناخوداگاهش روبرو شد :آنیما/آنیموس و آرکی تایپ های معنا بخشی که تصاویری جهانی و همگانی هستند و در رویاها ،مذاهب،اسطوره ها و قصه ها تجلی می یابد.

ماه یکی از کهن الگوهای مشترک است که حضور آن به اشکال مختلف در آثار شعرای رومانتیک  در کتاب” الهه ی سپید “بررسی و نقد شده است.هیوز با خواندن این کتاب مشترکات فراوانی با گراوز درخود یافت.او نیز به ماه به عنوان الهه ی سپید می نگریست.

ازدید او نیزماه خدای سه گانه ی دوشیزه ،عروس و عجوزه است .این سه وجه ماه به هم تبدیل می شوند و بیگناهی و پاکی طبیعت کودکانه و دوشیزه وار در هلال ماه نوتظاهر می یابد و ماه نو به ماه کامل تبدیل می شود که مادر همه ی افریده ها و سمبول عشق ،حمایت و پرستاریست وجنبه ی دیگر آننیروی باستانی ترس و هوس، زن عنکبوتی یا ملکه ی زنبورهاست که آغوش او مرگ است.

او طبیعت است ،معشوقه و پرستار همه ی عناصر.اوست که سیارات و آسمان و بادها و دریاها را در فرمان دارد و در شعرهای هیوز با توانایی تغییر شکل (shape-shifter) ،مالک زیبایی پر هیبت پلنگ ، گرگ ، اسب ، راسو و گوزن و سایر مخلوقاتی است که به طور مرسوم به الهه اطلاق می شوند.

این الهه را تد هیوز در کتاب خود” شکسپیر و وجود کامل shekspear and compelete being.” در بررسی کارهای شکسپیر بیان می کند.

در شعر هیوز،همچنین زمینه ی گراوزی دوقلوهای جنگنده  وجود دارد:جنگ بین سال نو (که شاعر است )و قل دیگرش ،سال در حال اتمام (که رقیب شاعر،برادر خونی او،خود دیگر او یا خود نهفته و مرموز اوست)بر سر تصاحب عشق الهه ی هوسباز و دمدمی مزاج و مالک تمام قدرتها یعنی”الهه ی سپید”.

 این مبحث بر زمینه ی عناصری از تیوری یونگ درباره ی تجزیه ی روان و سرکوب ناخوداگاه و آنیما /آنیموس قرار دارد.سرکوب انرژیهای زنانه و بیگانه شدن روان با آنها، این آنرژی ها را به اشکال شیطانی،هذیانی و رویایی در می آورد.

گراوز برای الهه یسپید یا الهه ی ماه سه وجه را قایل میشود:۱- ماه نو ،الهه ی دوشیزه یا تولد و رشد و پاکی که با رنگ سپید سمبولیزه می شود و نشانه ی گردش فصلها ، رویش و برکت گیاهان که مترادف با فصل بهار است.ماه نو،در اسطوره های یونان” لونا” نام داردکه آنجنبه ای از الهه ی ماه است که در آسمان واقع می باشد.

۲- ماه بدر یا ماه کامل که الهه ی عشق ،باروری وجنگ است و  رنگ او قرمز است وچون مدور است، ماه آبستن هم خوانده می شود . او را” دیانا ” الهه عشق و جنگ و وجه زمینی ماهمی دانند.الهه ای که دارای نیروهای کمال،ثبات،جاودانگی و حیات بخشی است.او معادل تابستان است.

۳- ماه پیر و در حال افول  که عجوزه ایست با قدرت جادوگری و غیبگویی.اومالک سرزمین مرگ بوده، وجوه سیاه الهه را در خود دارد.بعلاوه دارای خرد،آرامش و بردباریست و معادل فصل زمستان است.او نماد ماه در جهان زیرین است(هکاته).

الهه ی سه گانه ی در اشعار گراوز یک زن لاغر بلندقد با بینی عقابی و صورت رنگپریده با لبانی سرخ و چشمانی شگرف و آبی رنگ و گیسوانی بلند و ابریشمین است که دارای قدرت عجیب تغییر شکل است.او ناگهان خودش را به شکل یک ماده خوک،زنی شلخته یا هرزه و جانورانی چون افعی،جغد،گرگ ،پلنگ یا موجوداتی از قبیل پری دریایی  یا عجوزه ای نفرت انگیز درمی آورد.

گراوز در کتاب خود الهه ی سپید درباره ی منشا زبان شاعرانه می گوید:زبان شاعرانه از جشنهای مردمی و مراسم مذهبی قبایل اروپای شمالی و اطراف مدیترانه گرفته شده است و آن زبانی شهودی و جادویی است که از آن برای ستایش الهه یماه استفاده می شده است.خدای مردانه ی یهود ، مسبب سقوط الهه ی سپید وفراموشی زبان ستایش او بوده، باعث پریشانی دنیای مدرن شده است.از آنجا که این زبان تنها در اشعار شاعران حقیقی به جا مانده است سرایش هر شعر حقیقی نوعی  احضار الهه ی سپید و ستایش اوست.هدف گراوز پیوند دادن فرهنگهای مختلف از طریق اصل مادرسالاری بود.او عقیده داشت که شعرا دارای یک مذهب مشترک یعنی  ستایش الهه ی سپید هستند که در گذشته به شکل جوامع مادرسالار وجود داشته است.

گراوز معتقد است زنان در مرحله ای فراتر از شاعران قرار گرفته اند چون الهه هستند.او می گفت الهه بودن و قابل ستایش بودن زنان به این معنا نیست که آنان نباید شعر بگویند بلکه برعکس زنان باید شعر بسرایند اما به عنوان یک زن و با زبانی زنانه که از آن خودشان باشد نه به عنوان موهبت و اختیاری که مردان به آنان اعطا کرده اند .او به خصوص از زنانی آزرده خاطر بود که در نوشتارخود سنتهای غالب مردانه را بازتاب می دهند.

گراوز در مطالعه ی شعرای انگلیسی به نقش الهه ی سپید می پردازد و از اشعارشاعران مبدع یا پیروی مکتب رومانتیسم چون جان کیت و کولریج مثال می آورد و همچنین به تفحص در نمایشنامه های شکسپیر می پردازد ونمونه هایی از آن را در نمایشنامه های او کشف می کند از جمله:هکاته در “مکبث” ،ملکه در” انتونی و کلیوپاترا” و سیروکس جادوگر نمایشنامه ی” طوفان”.برای نمونه اوسخنان کلیوپاترا هنگام آماده شدن برای خودکشی را ذکر می کند:

اکنون سرا پا مرمرینم

دیگر ستاره ای از من نیست ای ماه شناور”

 

کولریج” یا ملوان سالخورده  ،قطعه ای نقل می کند:“ancient mariner و از شعر معروف

آیا آنان خدمه ی کشتی آن زن هستند ؟

یا هر دو مرگ هستند؟و یا آنها دو نفرند؟

آیا مرگ همسر آن زن است؟

 

لبانش سرخ بودند،نگاهش رها

گیسویشاز طلا بود،

پوستش به سپیدی جذام

کابوس زندگی در مرگ بود او

که خون مردان را با سرمایش منجمد می کرد.

 

“Death in the phantom ship”

in The Ancient Mariner (1799) :

 

 

And is that woman all her crew?

Is that a Death? and are there two?

Is death that woman’s mate?

Her lips were red, her looks were free,

Her locks were yellow as gold:

Her skin was as white as leprosy,

The Nightmare Life-in-Death was she,

Who thicks man’s blood with cold

در این قطعه تصاویری متضادعرضه می شود .کولریج همچنانکه زنی عجیب و غریب را  می آفریند  که ترکیبی از جذابیت جنسی زنانه ی در نگاه عموم(لبان سرخ،نگاه رها،گیسوان طلایی)همراه با مرگ و فساد (پوستی به سپیدی جذام)است.

با این تصاویر او حسی مبهمو راز آلود را برمی انگیزد :حسی از همزمانی دو احساس عشق و تنفر نسبت به پیکره ای زیبا که نشانی از زشتی مرگ در خود دارد . اعتقاد و احساس جذبه و نفرت که مرگ را پیوسته به زندگی و بخشی از آن می داند جنبه های سیاه و سپید الهه ی ماه را بیان می کند و بیانگر بینش مثبت به زندگی است.این زن مرموز در واقع به ملوان پیر کمک می کند تا به سوی رستگاری گام بردارد.

 

جان کیتز نیز نمایی معمول ازهمراهی شاعری بیمار یا سلحشوری رنگ پریده را، با بانویی عجیب می آفریند که بانو میتواند مادرش یا معشوقه اش  یا الهه ی مرگش باشد.

او در شعر معروفشLa Belle Dame Sans Merci’ (۱۸۱۹):“الهه ی سپید را در نمای زنی مرموز و پریوار که نیلوفری کبود بر پیشانی و گل سرخ پژمرده ای بر گونه دارد تصویر می کند وترکیبی تنیده درهم از زندگی و مرگ ،می آفریند. این شعر را از پیچیده ترین و  جذابترین اشعارانگلیسی دانسته اند .

 

 ‘La Belle Dame Sans Merci’ (۱۸۱۹):

 

I met a Lady in the Meads

Full beautiful, a faery’s child

Her hair was long, her foot was light

And her eyes were wild.5

I see a lilly on thy brow, 
With anguish moist and fever dew;
 
And on thy cheek a
 fading rose 
Fast withereth too.

 

بانویی را در میدز دیدم

 زیبا چهرهپریی کودک وار

با گیسوانی بلند،گامهای نرم

و چشمانی وحشی

 

نیلوفری روییده بر جبینش

خیس ازنم اندوه و شبنم تب

و بر گونه اش سرخ گلی پژولیده

که  چه زود هنگام خشکیده بود.

 

نگاهی به سایر استعاره های شعر هیوز:

ا-دلو:در ابتدا صدای دلو غروب را می شکند . سپس در حال لب پر زدن سوسوی اولین ستاره را نشان می دهد و نقش آینه را ایفا می کند. در پایان ازتعادل شیر سخن گفته می شود. دلو در اسطوره های ایرلندی سمبول حمایت وامنیت است.ناقوس رسیدن شب و آینه ی نامتعادل و لرزان آب در پایان به تعادل می رسد تعادل نهایی می رسد. گرمای شیر تازه در شبانگاهی سرد وصف منظم گاوها وبخار گرم نفسهایشان بر تعادل انسان و طبیعت دلالت دارد.موضوعی که هیوز بارها و بارها درنوشته هایش به تاکید از آن به عنوان درمان زخمهای انسان مدرن یاد کرد.هیوز معتقد بود که تمدن سبب جدایی انسان از طبیعت شده است وانسان که از ابتدا جزیی از طبیعت بوده علاوه براستثمار طبیعت ،طبیعت درونی خود را نیز سرکوب کرده است.او تاکید می کند که شاعران با بازگشت به طبیعت و جنبه ی الهام بخش درونی انسان می توانندزخمهای ناشی از جنگها و کشتارهای دسته جمعی انسان مدرن را مداوا کنند.

۲-عنوان شعرماه کامل و فریدای کوچک دلالت بر جنبه های مادری ماه کامل و جنبه ی دوشیزگی و پاکی آن دارد.

 

 

الهه ی ماه قدمتی تاریخی در فرهنگهای مختلف از جمله مصر باستان ،چین و ژاپن و سرخپوستان آمریکایی و…دارد.علت نمادینه کردن ماه را وجود دوره ی ماهانه که سبب زمان بندی ماهانه در برابر دوره ی سالانه ی خورشید می دانند.همچنین را بطه ی ماه با سیکل جنسی و باروری زنان و  اثر ماه بر رویش گیاهان از آن نمادی زنانه ساخته است .رابطه ی ماه را با گاو نیز می توان در باورها باستانی مانند تشکیل راه شیری از شیر ماه ، پرتو شیری رنگ ماه و شباهت آن را به فنجانی از شیر و…توجیه کرد.

در اساطیر مصر باستان:

 “نوت”یکی از شحصیت های اسطوره ای گیتی و  خدای آسمان بود . او را به شکل گاو آسمانی تصور می کردند .

همچنین از او به عنوان نم یا رطوبت ماقبل تاریخی یاد می شده است.

نوت در نقاشی های باستانی بطورسمبولیک به شکل راه شیری ترسیم شده که الهه ایست با بدنی قوس زده بر فراز زمین .چهار اندامش چهار ستون آسمان را می سازند و سطج بدنش پوشیده از ستاره هاست.

همچنین خدای آسمان به شکل ماده گاوی به رنگ آبی با ستاره های نقره ای بر پوستش تصویر شده است.

 در مصر باستان ،هاتور خدای عشق و لذت، بانوی آسمان و معشوقه ی جهان زیرین بوده است.همچنین او را به عنوان  الهه ی ماه، الهه ی آسمان، الهه ی شرق و غرب و خدای زیبایی و خدای تری و نمناکی ستایش می کردند .  او را از ابتدا منشأگرفته از ماه میدانستند.

 هاتور ابتدا به شکل گاوی پرستیده می شد،سپس به صورت زنی با سر گاو و بعدها درچهره یزنیباصورت پهن و  مهربان و متین و مصمم با گوش و شاخ گاومشابه هلال ماه و گاهی با کلاه شاخدار و ماهی در میان ان.در تصورمصریان هاتور، مادر پدرش و دختر پسرش بود.او به تنهایی نقش مادر و همسر و دختر را برعهده داشت.آنها اعتقاد داشتند ماه اگر قبل از خورشید ظاهر شود مادر اوست ،اگرهمزمان با خورشید پدیدار شود همسر اوست و اگر بعد از خورشید بیاید دختر اوست.

ماه با قدرت باروری و آفرینندگی،مادر گیتی،خدای موسیقی و آفرینشگر تمام الهه ها به شمار می رفت.

مصریان معتقد بودند از امتزاج مهتاب وباران عصاره ایگیاهی حاصل میشودکه شیر گاو را بوجود می آورد و شیر بدل به خون می شود آب ،عصاره ی گیاهی ،شیر و خون عصاره ای در مراحل پی درپی به آفرینش حیات می انجامند.فتجان و ظرف این مایع حیات بخش ماه است. 

 اعتقادات ایرانیان درباره ی ماه:

ابوریحان بیرونی می گوید:در باور ایرانیان گردونه ی ماه را گاوی از نور که دو شاخ زرین و ده پای سیمین دارد می کشد که در شب دهم دی ماه یک ساعت نمایان می‌شود و هر کس که آن را ببیند اگر حاجتی بخواهد روا شود. روز دهم هر ماه در تقویم کهن ایرانی «ماه‌روز» نام دارد و در اوستا از” ماه‌نیایش” که سه بار در ماه انجام می‌شد یاد شده است. در آیین زرتشتی هم، مانند اساطیر ودائی، ارواح پاک به‌ماه راه می‌یابند و در صورت منزه بودن به‌خورشید می‌روند و اگر پاک باشند به‌‌«اهورا» می‌پیوندند و تنها تفاوت میان اسطورهٔ زرتشتی و «ودا»ئی نبودن «چرخ زائیده شدن» در اسطورهٔ زرتشتی و تبدیل ماه به‌‌گردونه مرگ است که ناشی از بدر و محاق و انوار سرد ماه و رخشندگی آن در شب است.

در آیین مهر نیزاعتقاد بر این بوده که چون مهر(میترا) به جوانی می‌رسد روزی گاوی را دیده،موظف به قربانی کردن او میشود. با او گلاویز شده شاخ‌هایش را می‌گیرد و سوارش می شود. گاو می‌گریزد و پنهان می شود، اما کلاغ جای او را به مهر نشان می‌دهد و سگ او را پیدا می‌کند. مهر گاو را گرفته به غار خود می برد و با دشنه‌ای قربانی می‌کند. از خون گاو زمین بارور گشته و خوشه گندم و تاک انگور می‌روید. جانوران اهریمنی مهرپرستان چون مار و عقرب و مورچه برای جلوگیری از ریخته شدن خون گاو و بارور شدن زمین به سویش هجوم برده و خون و نطفه اش را می‌مکند ولی ماه نطفه گاو را پاک کرده و از این نطفه حیوانات اهوراییی به   وجود می‌آیند. روح گاو که به وسیله سگ وفادار مهر حمایت می‌شود به آسمانها رفته و در آنجا حامی رمه‌ها می‌گردد.

 

همچنین در کتاب” پژوهشی در اساطیر باستان”اثر استاد مهرداد بهارمی خوانیم:

“او (هرمزد)کیومرث را با گاو از زمین آفرید.او از روشنی و سبزی آسمان نطفه ی گاوان و مردمان را فراز آفرید.”

  و در جای دیگر از نبرد اهریمن و گاو چنین می گوید:

“پنجمین نبرد (با اهریمن را)گاو یکتا آفریده کرد.چون درگذشت به سبب سرشت گیاهی از اندامهای (فروافتاده ی)گاو پنجاه وپنج نوع قله و دوازده نوع گیاه درمانی از زمین رست.روشنی و زوری که در تخمه ی گاو بود به ماه سپرده شد .آن تخمه به روشنی ماه پالوده شد،به همه گونه ای آراسته شد،جان در او کرده شدو از آنجا جفتی گاو یکی نر و دیگری ماده (به زمین آورده شد).”

ماه همچنین نام ایزدی در اوستاست و یشت هشتم در ستایش اوست.ماه مسکن امشاسپندان است.همچنین از روان گاو یکتا آفرید (گاو اولیه)به نام گوشورون یاد شده که به ماه برده شده تا حامی چارپایان باشد و روان پرهیزگاران را به بهشتببرد.

دراساطیر یونان از ماه سه گانه با نامهای” لونا” در آسمان ، “دیانا” در زمین و “هکاته” درجهان زیرین یاد شده است که سه جنبه ی زنانگی را تشکیل می دهند.(هکاته جنبه ی تاریک و رازآلود ماه است که با مرگ و جادو وماهزدگی و کابوس در ارتباط است).

یونگ از دوگانگی آرکی تایپ های مادری سخن گفته است:جنبه ی روشن و مادرانه و حمایتگر و جنبه ی تیره ،اسرارآمیز،نهانی و مرتبط با مرگ و جادو.

 

۳-استعاره دیگردر شعر هیوز  رودی تیره از خون است و صخره هایی که مسیرش را سد کرده اند.

 این استعاره را گروهی از منتقدیننشأت گرفته از زندگی دردناک و رنجهای پیاپی هیوز، مرگ سیلویا پلات و آسیا وویل و دختر کوچکش می دانند.برخی مجامع ادبی و گروهی از فمینیستها او را در خودکشی و مرگ همسرانش دخیل می دانستندو اومجبور بود علیرغم فشارهای روانی و اتهاماتی که به او وارد می شد در کنار کار سنگین و بی وقفه ی ادبی  به نگهداری از دو فرزندش نیز بپردازد.

 

 این رود رابرخی دیگر، استعاره ای از رنج وخونریزییکه ملازم هر آفرینشی است می دانند.

 اما از منظری دیگر هم می توان به این استعاره نظر کرد.در شعر ابتدا از صف به هم پیوسته ی گاو ها سخن گفته می شود  و سپس از رود تیره ی خون با صخره هایی در مسیرش.در نقدهای فراوان ذکر شده که رود خون صف در حال حرکت گاوها را تداعی می کند و صخره ها گاوهای جدا ازهم را.

اما از آنجا که هیوز شاعر هوشمند اسطوره هاست، بر این باورم که باید در اسطوره ها به دنبال رود تیره ی خون و صخره های مسیر ش گشت:

در اسطوره های ایرلندی از پادشاهی به نام donn نام برده شده استکه بر قلمرو مرگ فرمان می راند.او در برج سرخ در جزیره ی گاو-صخره(bull-rock)واقع در آبهای تیره ی خونرنگ(brown)زندگی می کرد .

در دیگر افسانه های این سرزمین از دریای آبهای brownیا تیره یا قهوه ای به عنوان قلمروی کابوس و اشباح مردگان یاد شده است.

در اعتقادات ایرلندی ها عجوزه ای جادوگر متعلق به جهان زیرین وجود دارد که منطبق با الهه ی ماه در جهان زیرین بوده و هر گاه جانور یا انسانی را می دید او را به سنگ بدل می کرد.

بعید نمی بینم که استعاره های رود تیره ی خون و صخره هایی که در مسیرش قرار گرفته اند آگاهانه یا ناخودآگاه از این داستانها منشإ گرفته شده باشد.صخره های بازدارنده ی مسیر رود خون،همان گاوهایی هستند که توسط عجوزه به سنگ بدل شده و در قلمرو مرگ مقیم شده اند.

در این شعر با مادرانگی و امنیت ناشی از طبیعت با قلمروی مرگ و رودهای خون تعادل برقرار می شود.و فریدای کوچک خیره به ماه مادر-گریان او را می طلبد و ماه-مادر در شگفت از بیگناهی و پاکی آفریده ی خود به او خیره می شود.

و در پایان اینکه شعر ماه کامل و فریدای کوچک

این شعربا ساختار چندوجهیش هر چشمداشتی را برآورده می کند:لذت متن ،فرم دقیق و تکنیک خاص،ساخت بسیار ظریف و هوشمندانه و تنیدن تارهای ظریف اسطوره های ملل در آن.

 شعر ماه کامل و فریدای کوچک هر سه وجه الهه ی ماه را در خود دارد
شعربا هنرمندی و در لایه های تودرتو، دختر،مادر و عجوزه ،خصوصیات سه گانه ی الهه ی ماه را به  ذهن خواننده متبادر می کند و از سویی این خصوصیات را در ذهن خواننده برمی انگیزاند:

-لطافت و زیبایی و پاکی طبیعت در وجود فریدای کوچک

-حس لطیف مادرانگی

و حس شوم ،تیره و بیان ناپذیر رازی نهفته (یکی از وجوه آرکی تایپ مادری در مکتب یونگ و ماه پیر یا عجوزه در اسطوره ها)

در نهایت تد هیوز به آفرینش شعر در تم گراوزی توفیق می یابد : او الهه ی سپید را در سطوح ماه نو(فریدای کوچک )، ماه کامل (سیلویا پلات ) و ماه پیر ( عجوزه ای که گاوها را بدل به صخره می کند) احضار کرده است واز طریق فریدا و با فریاد و گریه او ماه را احضار می کند تا به آفریده و کودک خود بنگرد و از او در شگفت شود ، شگفت اینکه او با عطف به ماه واقعی از پس این آزمون برمی آیدو شگفتتر اینکه او نه تنها در ظاهراز طریق واژه ها الهه ی سپید را احضار کرده است بلکه با سرودن شعری ناب که بنا به گفته ی توماس هاردی حتا قطره ای آب از سدش نمی چکد، در وجه عام موفق به ستایش الهه ی سپید شده است.

جزیره ی گاو-صخره در کناره های آتلانتیک ایرلند

 


 

اشتراک گذاری: