رفتن به بالا
  • شنبه - 7 تیر 1393 - 11:07
  • کد خبر : ۳۵۹۵
  • چاپ خبر : کوچه پس کوچه های پر از من:   ابوالفضل پاشا  انتشارات نصییرا

کوچه پس کوچه های پر از من: ابوالفضل پاشا انتشارات نصییرا

کوچه پس کوچه های پر از من:

 ابوالفضل پاشا

  انتشارات نصییراjeld-pasha nasira

تعداد صفحات: ۹۶

سال انتشار: ۱۳۹۳

۷

خستگی در من بزرگتر است

و اگر من این‌گونه بریده بریده نفس می‌شمارم

رگ‌های من از دردها پر از لب‌ْ‌پر می‌زند

 

خانه را به قدری قبل از آفتاب بیرون می‌روم

که غروب از من سراغ از نان خبر نمی‌گیرد

و آدمی اگر می‌تواند بگو چند جا مگر کار کند؟

 

خستگی در چروک‌های پوستم نفوذ کرده است

و این سیاهی‌ها که زیر ناخن‌هام

شب‌های بی‌خوابیدنِ این خیابان‌ها مگر چندین سگ ولگرد است؟

 

من: مچاله

حتا صدای من زیر چرخ ماشین‌هایتان له می‌شود

و اسکناس‌های من: مچاله

که در جیب من صفرها چه بسیار با هم یکی شده است

 

۸

جایی که تا نروی نبینی چه می‌دانی!

[ این‌گونه لب به سخن گشود ]

آن‌جا بهشتی که زیباتر از همین‌های معمولی‌ست

[ و از لبنان چنین خبرها به ارمغان آورده بود ]

 

از دورها اگر نگاه می‌کنم

لبنان همیشه پر از جغرافیای تو زیباست

و نزدیک‌تر بیا که من چمدان‌های من آماده

 

از تو این‌چنین که لبنانِ تو را جست‌وجو می‌کنم

آن‌جا که تپه‌ها،

و دست من.

آن‌جا که میان تپه‌ها،

و دست من به کجا نمی‌رسد دیگر؟

 

لبنان اگر باغ‌های تو خوشمزه،

اما بلیتِ من کوتاه.

و لبنان اگر پر ار ردّ پای تو بر ساحل،

من اما تو را پیدا نمی‌کنم تو را!

 

۹

من این انگشتِ من که مى شناسم

ناقابل است

مال شما اصلاً

 

انگشتِ من روى دستم مانده است

بزرگ مى شود

قبول‌اش نمى‌کنید

و این انگشتِ من که مى‌شناسم

روى دستم مانده است

 

خنده‌ها براى همین

حرف‌ها براى همین

چوب‌ها براى همین به من زده‌اند

این‌ها همه اما که چیزى نیست

باز هم من و انگشتِ من

 

ناقابل است

مال شما اصلاً

بردارید

چیزى نیست

روى دستم مانده است

 

من این انگشتِ من که مى شناسم

قبول‌اش نمى‌کنید

کوچک مى شود

در خود فرو مى‌رود

باز هم من و انگشتِ من.

 

کوچه پس کوچه های پر از من:

 ابوالفضل پاشا

  انتشارات نصییراjeld-pasha nasira

تعداد صفحات: ۹۶

سال انتشار: ۱۳۹۳

۷

خستگی در من بزرگتر است

و اگر من این‌گونه بریده بریده نفس می‌شمارم

رگ‌های من از دردها پر از لب‌ْ‌پر می‌زند

 

خانه را به قدری قبل از آفتاب بیرون می‌روم

که غروب از من سراغ از نان خبر نمی‌گیرد

و آدمی اگر می‌تواند بگو چند جا مگر کار کند؟

 

خستگی در چروک‌های پوستم نفوذ کرده است

و این سیاهی‌ها که زیر ناخن‌هام

شب‌های بی‌خوابیدنِ این خیابان‌ها مگر چندین سگ ولگرد است؟

 

من: مچاله

حتا صدای من زیر چرخ ماشین‌هایتان له می‌شود

و اسکناس‌های من: مچاله

که در جیب من صفرها چه بسیار با هم یکی شده است

 

۸

جایی که تا نروی نبینی چه می‌دانی!

[ این‌گونه لب به سخن گشود ]

آن‌جا بهشتی که زیباتر از همین‌های معمولی‌ست

[ و از لبنان چنین خبرها به ارمغان آورده بود ]

 

از دورها اگر نگاه می‌کنم

لبنان همیشه پر از جغرافیای تو زیباست

و نزدیک‌تر بیا که من چمدان‌های من آماده

 

از تو این‌چنین که لبنانِ تو را جست‌وجو می‌کنم

آن‌جا که تپه‌ها،

و دست من.

آن‌جا که میان تپه‌ها،

و دست من به کجا نمی‌رسد دیگر؟

 

لبنان اگر باغ‌های تو خوشمزه،

اما بلیتِ من کوتاه.

و لبنان اگر پر ار ردّ پای تو بر ساحل،

من اما تو را پیدا نمی‌کنم تو را!

 

۹

من این انگشتِ من که مى شناسم

ناقابل است

مال شما اصلاً

 

انگشتِ من روى دستم مانده است

بزرگ مى شود

قبول‌اش نمى‌کنید

و این انگشتِ من که مى‌شناسم

روى دستم مانده است

 

خنده‌ها براى همین

حرف‌ها براى همین

چوب‌ها براى همین به من زده‌اند

این‌ها همه اما که چیزى نیست

باز هم من و انگشتِ من

 

ناقابل است

مال شما اصلاً

بردارید

چیزى نیست

روى دستم مانده است

 

من این انگشتِ من که مى شناسم

قبول‌اش نمى‌کنید

کوچک مى شود

در خود فرو مى‌رود

باز هم من و انگشتِ من.

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه