رفتن به بالا
  • سه شنبه - 16 خرداد 1391 - 22:35
  • کد خبر : ۳۵۴
  • چاپ خبر : دو شعر از ری را جویباری

دو شعر از ری را جویباری

ری را جویباری
چاپ مجموعه شعر :«چند لحظه زندگی» ۱۳۸۹
مجموعه های در دست چاپ:«گفتم غریبه ام» و «خدا را به شاتوت های خانه پیوند زده ام»

شعر اول:

 

خیابان قد و نیم قد چشمانم

 شبیه مسلولی است

 که جاری رگانش

 به میهمانی شش ها و ریه هایش رفته اند

 و من! 

این دخترک بازیگوش

پای میز این روزهایش نشسته

 شبیه گاری چی جوان

قهوه ی ترک را

 می…

… خواند

 به استعاره از تویی که دوستت دارم

          * * * * *

دوستت دارم را با خودش

روی شانه های خیابان می گذارد

هی می گردد و

می چرخد و

می خواند و

با زیر و بم صدایت می رقصد…

          * * * * *

 رنبیل!

 آواز خوان دستان نحیفش

 با مورچه ها به بازار می رود

 هر انگشتش لیست می شود

 برای خرید سیصد و شصت و پنج  روز از سالی که

نمی داند کجایش را به تو آویخته اند؟!

با این همه دوستت دارم را 

با کفش های لنگه به لنگه

 در عرض خیابان تکرار می کند

و بوق

 بوق

 بوق

بوق

بوق

تو صدایت پشت فرمان

 فریادهای بنفش….

حیف! این دخترک بازیگوش 

گوشهایش جانی برای شنیدن ندارند

باز هم زیر و بم صدایت

این بار فندقی رنگ

 برای سنجابی که در گیر و دار چشمانت خفته

و طعم فندق ها را از یاد برده!!!

          * * * * *

می گردد و 

می چرخد و

می خواند

و زنبیل را

 در خیابان ۲۱

 بعد از ششمین تقاطعِ

شهری که دامن شلیته پوشیده 

رها می کند

پای میز این روزهایش می نشیند

 درد را

در می شود و رد

که با این همه…

دوستت دارم هنوز استعاره ای است

برای آویختنم به این روزها!

 

 

شعر دوم:

 

فَلس های تنم درد می گیرد.

ماهی توی تابه می گوید:

ردّ پای عشق و دریا را

یک جنین شش ماهه می فهمد!

حیفِ از تو و چشم های بارانیم

حیفِ از من و بریدن رگ به رگ با تو!

شعله را بکش بر من

کم ترین نهایت لطف است

ماهی توی تابه می گوید:

سوء…هاضمه گرقته

آقای پشت این لبخند

ابتلای این واژ: (آقا!)

سوء تعبیر تکراری است!

                ***

بختک شوم خود را برداشت

روی شانه های شب خوابید

ذره ای ویار انگار

توی خواب خود افتاد

هی قسم به آب و آئینه

من!

یک جنین شش ماهه

فَلس های تنم درد می گیرد

سوءهاضمه از این آقاست؟!

یا که ابتلای این واژه؟

ری را جویباری
چاپ مجموعه شعر :«چند لحظه زندگی» ۱۳۸۹
مجموعه های در دست چاپ:«گفتم غریبه ام» و «خدا را به شاتوت های خانه پیوند زده ام»

شعر اول:

 

خیابان قد و نیم قد چشمانم

 شبیه مسلولی است

 که جاری رگانش

 به میهمانی شش ها و ریه هایش رفته اند

 و من! 

این دخترک بازیگوش

پای میز این روزهایش نشسته

 شبیه گاری چی جوان

قهوه ی ترک را

 می…

… خواند

 به استعاره از تویی که دوستت دارم

          * * * * *

دوستت دارم را با خودش

روی شانه های خیابان می گذارد

هی می گردد و

می چرخد و

می خواند و

با زیر و بم صدایت می رقصد…

          * * * * *

 رنبیل!

 آواز خوان دستان نحیفش

 با مورچه ها به بازار می رود

 هر انگشتش لیست می شود

 برای خرید سیصد و شصت و پنج  روز از سالی که

نمی داند کجایش را به تو آویخته اند؟!

با این همه دوستت دارم را 

با کفش های لنگه به لنگه

 در عرض خیابان تکرار می کند

و بوق

 بوق

 بوق

بوق

بوق

تو صدایت پشت فرمان

 فریادهای بنفش….

حیف! این دخترک بازیگوش 

گوشهایش جانی برای شنیدن ندارند

باز هم زیر و بم صدایت

این بار فندقی رنگ

 برای سنجابی که در گیر و دار چشمانت خفته

و طعم فندق ها را از یاد برده!!!

          * * * * *

می گردد و 

می چرخد و

می خواند

و زنبیل را

 در خیابان ۲۱

 بعد از ششمین تقاطعِ

شهری که دامن شلیته پوشیده 

رها می کند

پای میز این روزهایش می نشیند

 درد را

در می شود و رد

که با این همه…

دوستت دارم هنوز استعاره ای است

برای آویختنم به این روزها!

 

 

شعر دوم:

 

فَلس های تنم درد می گیرد.

ماهی توی تابه می گوید:

ردّ پای عشق و دریا را

یک جنین شش ماهه می فهمد!

حیفِ از تو و چشم های بارانیم

حیفِ از من و بریدن رگ به رگ با تو!

شعله را بکش بر من

کم ترین نهایت لطف است

ماهی توی تابه می گوید:

سوء…هاضمه گرقته

آقای پشت این لبخند

ابتلای این واژ: (آقا!)

سوء تعبیر تکراری است!

                ***

بختک شوم خود را برداشت

روی شانه های شب خوابید

ذره ای ویار انگار

توی خواب خود افتاد

هی قسم به آب و آئینه

من!

یک جنین شش ماهه

فَلس های تنم درد می گیرد

سوءهاضمه از این آقاست؟!

یا که ابتلای این واژه؟

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۲ دیدگاه برای “دو شعر از ری را جویباری”

  • قصه دیار سبزم در شمال …

    قصه ای می گویم
    بس گران و افتخار
    می کند همراهی ام
    شعر من ، تا انتها

    می نویسم ، روستا
    مردمانش سخت کوش
    از کشاورزش تا …
    کودکانش ، جنب و جوش

    پیر مرد روستا
    زخم دست و پرچروک
    در تلاش و انتظار
    تا به هنگام حصول

    کوشش جمعیتی
    باغ و شالیزار و دشت
    چهره سبزینه اش
    در صفایند در سکوت

    گرچه دورم من کنون
    غربت هستم در جنون
    ذهن بیمارم ، گاه
    می شمارد در درون

    مهر قلب مادرم
    فکر فردای من است
    در فضای سینه اش
    دل به من دارد هنوز

    پیر شده این مادرم
    موهایش شد سپید
    بر من دور از وطن
    چشم به راه و پر امید

    خم شده پشت پدر
    همت و او درتلاش
    گرچه پیر و او بزرگ
    سرور است و افتخار

    روستا را مظهری است
    هم صفا و هم تلاش
    گرچه دائم کاری اند
    جمله پیوندند و خوش

    طاهری را قصه ای است
    از دیارش در شمال
    آنقدر می خواندش
    تا رود در خواب ناز
    ***
    میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا

  • باران عشق …

    وقتی بارون می باره
    یاد چشات می افتم
    تو دل آروم می خونم
    اون شعر هایی که گفتم

    بارون ، ببار تو نم نم
    اون روزا یادم بیاد
    ناودونا عادت کنن
    شور شورا یادم بیاد

    هرچی عاشق تر می شم
    دردام آروم نمی شه
    بیا کنارم بمون
    تا عمری هست همیشه

    چشم انتظاری سخته
    کی ؟ اشک من بند می آد
    چقدر ملامت کنم
    کی ؟ وقت لبخند می آد

    وقتی دلم تاریکه
    شعرامو رو می کنم
    فانوس اندیشمو
    تو سینه سو می کنم

    تیک و تاک ساعتام
    وزنامو کوک می کنن
    وقتی غزل پا نداد
    حرفا را رک می کنن

    وقت قرارمون بود
    شبهای پر ستاره
    با چش سوا می کردیم
    اون بخت پاره پاره

    وقت غروب که می شه
    بدجور دلم می گیره
    بس چش به رات نشستم
    چشام بارون می گیره

    بدجور طوفانی شده
    این روزگار دنگی
    چقدر خیانتم کرد
    وقتای رنگی رنگی

    چقدر دلا خوش کنم
    با این ادای ساده
    تا کی قدم بگیرم
    کو ؟ انتهای جاده

    بارون چه زیبا نشست
    رو شعر نوپایی ام
    خاطره هام زنده شد
    آلبوم رویایی ام

    ***
    میر حمزه طاهری هریکنده ای (نوپا)
    ۱۷ دیماه ۱۳۹۱ بندر عباس