رفتن به بالا
  • دوشنبه - 27 شهریور 1391 - 08:39
  • کد خبر : ۸۵۲
  • چاپ خبر : دو شعر از زهرا معتمدی (غزل پست مدرن)

دو شعر از زهرا معتمدی (غزل پست مدرن)

زهرا معتمدی

۱۳۶۰

وکیل پایه یک دادگستری

آثار:

این اسمش زندگیست (۱۳۸۶)

 شعر اول:

میان خواب منی هی از این به آن دنده

چقدر مانده به پایان؟ به ساعت چند ِ…

به سمت آخر هستی برو! برو!… می‌رفت!

قطار مسخره‌ی من بدون راننده

تو خوب و خوب‌تری از هر آنچه دارم من!

بگو که مال منی بین گریــه و خنده

میان هق هق تقویم کهنه می‌پوسد

دو دست خسته‌ی غمگین آرزومند ِ…

پیاز پوست بکن بعد گریه کن راحت

و قطره قطره بچک هی از آنور ِ رنده

به چشم‌های تو هی فکر می‌کنم… هی… هی

چقدر دور شدم از تو مرد بازنده!

زمین غمزده! تو نیستی و من تنها

چه سوگوارم از امروز ای خداوند ِ…

چه ژست‌های کثیفی که زندگی دارد

آهااای عکس بگیرید لطفا ً از بنده

سکوت… پوچی بینندگان این بازی

سکوت… مردم خوشبخت ِ خوب ِ خرسند ِ…!!

 شعر دوم:

از خواب های مسخره ام می رسم به او

از اینهمه صدا که درون سرم فرو…

فریاد سعی کن که بفهمی…که بیشتر

جیغ دو تا دهان شدیدآ بلند گو

هی روبروی آینه بنشین و گریه کن

هی روبروی…حرف بزن!از خودت بگو!

از پشت گریه ی تلفن بوق بوق بوق

هی شعر خط خطی وسط جزوه ی حقوق

تصویر خاطرات قدیمی درون من

یک مرد حل شده وسط خیس خون من

از های های گریه ی این خواب ها ترم

دود هزار پاکت سیگار در سرم

با بوی ادکلن که اتاق من و تو را…

بوی زنی غریبه که خوابیده بین ما

با هرزگی جای دو لب روی استکان

هی دورو دورتر شده از هم جهانمان

لطفآ به دست های زنی مرده فکر کن

لطفآ به من، به من که زمین خورده فکر کن!

یک بستنی آب شده میز چوبی ات

از خاطرات دورتری رفته خوبی ات

تردیدهای مسخره یا قابل قبول

عکس دو مرد پشت به هم توی کیف پول

تو انتخاب یک هیجان دوباره ای

چسباندن دوباره ی یک عکس پاره ای

تکرار…یک شماره ی از یاد رفته را…

یک مرد پای یک تلفن کل هفته را…

از پشت گریه ی تلفن…

بوق بوق بوق……………………..

زهرا معتمدی

۱۳۶۰

وکیل پایه یک دادگستری

آثار:

این اسمش زندگیست (۱۳۸۶)

 شعر اول:

میان خواب منی هی از این به آن دنده

چقدر مانده به پایان؟ به ساعت چند ِ…

به سمت آخر هستی برو! برو!… می‌رفت!

قطار مسخره‌ی من بدون راننده

تو خوب و خوب‌تری از هر آنچه دارم من!

بگو که مال منی بین گریــه و خنده

میان هق هق تقویم کهنه می‌پوسد

دو دست خسته‌ی غمگین آرزومند ِ…

پیاز پوست بکن بعد گریه کن راحت

و قطره قطره بچک هی از آنور ِ رنده

به چشم‌های تو هی فکر می‌کنم… هی… هی

چقدر دور شدم از تو مرد بازنده!

زمین غمزده! تو نیستی و من تنها

چه سوگوارم از امروز ای خداوند ِ…

چه ژست‌های کثیفی که زندگی دارد

آهااای عکس بگیرید لطفا ً از بنده

سکوت… پوچی بینندگان این بازی

سکوت… مردم خوشبخت ِ خوب ِ خرسند ِ…!!

 شعر دوم:

از خواب های مسخره ام می رسم به او

از اینهمه صدا که درون سرم فرو…

فریاد سعی کن که بفهمی…که بیشتر

جیغ دو تا دهان شدیدآ بلند گو

هی روبروی آینه بنشین و گریه کن

هی روبروی…حرف بزن!از خودت بگو!

از پشت گریه ی تلفن بوق بوق بوق

هی شعر خط خطی وسط جزوه ی حقوق

تصویر خاطرات قدیمی درون من

یک مرد حل شده وسط خیس خون من

از های های گریه ی این خواب ها ترم

دود هزار پاکت سیگار در سرم

با بوی ادکلن که اتاق من و تو را…

بوی زنی غریبه که خوابیده بین ما

با هرزگی جای دو لب روی استکان

هی دورو دورتر شده از هم جهانمان

لطفآ به دست های زنی مرده فکر کن

لطفآ به من، به من که زمین خورده فکر کن!

یک بستنی آب شده میز چوبی ات

از خاطرات دورتری رفته خوبی ات

تردیدهای مسخره یا قابل قبول

عکس دو مرد پشت به هم توی کیف پول

تو انتخاب یک هیجان دوباره ای

چسباندن دوباره ی یک عکس پاره ای

تکرار…یک شماره ی از یاد رفته را…

یک مرد پای یک تلفن کل هفته را…

از پشت گریه ی تلفن…

بوق بوق بوق……………………..

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه