رفتن به بالا
  • شنبه - 23 شهریور 1392 - 10:49
  • کد خبر : ۲۴۶۹
  • چاپ خبر : دو شعر از زوشا بیرانوند

دو شعر از زوشا بیرانوند

بخت

آسمان خم شد
ماه آرام نشست روی کلاه کوه
لبخندی بر لب
دست ستاره ای در دست
بخت خندید
ناپیدای من
همه ی دورها را پیموده است

تکیه

تکیه داده بود

 به تن پیر درخت

دیواری

که تن اش را

آفتاب پاییزی

گرم می کرد.

بخت

آسمان خم شد
ماه آرام نشست روی کلاه کوه
لبخندی بر لب
دست ستاره ای در دست
بخت خندید
ناپیدای من
همه ی دورها را پیموده است

تکیه

تکیه داده بود

 به تن پیر درخت

دیواری

که تن اش را

آفتاب پاییزی

گرم می کرد.

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۴ دیدگاه برای “دو شعر از زوشا بیرانوند”

  • درود
    زوشا جان بهتر بنویس انتظار بیشتری داریم از شما

  • زوشا بدک نبود تو کار اول تصویرسازی خیلی خوب شروع شده بود ولی تیکه ی ماه خیلی بهتر میشد تصویر خلق کنی بهش فکرکن…
    کار دومم بد نبود یه ذره تکیه دادن دیوار به درخت دلچسب نبود

  • محمد حسین چگنی زاده says:

    زوشای عزیز
    این یکی شعرت نسبت به شعرهای قبلی بسیار قشنگ تر بود.
    تصویرها زیبا، محور زبانی کامل، تشبیهات و اندیشه استوار است.
    ترکیبات و تشبیهات قشنگ:
    خم شدن آسمان
    کلاه کوه

    – / بخت چشم بر لبم خندید/
    خیلی عمیق است. باید شکافت. – بخت چشم چیست و چه کاربردی در شعر دارد؟ و چرا بر لب می خندد؟ در حالی که طبیعی است خنده بر لب می آید.
    پیشانی شعر (آسمان خم شد) و پایانی شعر(ناپیدای من همه ی دورها را پیموده است) پیدا و پنهان شعر است و باید ربط بین این عبارات را پیدا نمود.
    – بافت جملات، بالنده است و تاریخ انقضا ندارد.
    موفق باشی.

  • فاجعه بود. فاجعه….

    تنها چیزی که نبود شعر بود