رفتن به بالا
  • سه شنبه - 1 اردیبهشت 1394 - 07:34
  • کد خبر : ۴۲۸۸
  • چاپ خبر : دو شعر از  کاظم رستمی

دو شعر از کاظم رستمی

دو شعر از  کاظم رستمی

آرزو
تو به آرزوهایت
در چهار دیواری ذهنت می اندیشی
و من به کودکی که
آرزوهایش را
زیر بمب ها قایم می کند
از این رودخانه نمی توان گذشت
شبیه کلاغ هایی که در منقارهایشان
دوستی می برند
و عشق کلام گنگی نیست
وقتی که همه ی افکارت به من هجوم می آورند
از تو باید نوشت
و نمی توان ننوشت
آرزوها همیشه خواب نیستند
آنها از من و تو الهام می گیرند
تا کامل شوند
امشب روزی را خواب خواهم دید
که آرزویی نداشته باشم

ایمان (برای فروغ)

ایمان می آورم
به سر آغز فصل سرد
و به روزی که ساعت چهار بار نواخت
و هنوز هم
ساعت چهار بار
می گذرم
از نوشته هایی که یک عمر
با تو زندگی کرده بودند
گندم ها پس از تو خشکیدند
پوسیدند
و در این مزرعه ی بزرگ
واژه ای نیست
من در همان خانه ی متروک
به تو می اندیشم
با آیه هایی از خورشید
برای تو نور قرض می گیرم
و با فانوس به سمت تو می آیم
از همان پنجره که به سمت افق می نگری
از همان دریچه که علی کوچولو را می بینی
از همان دریچه که گیس دختر سید جواد را می کشی
به تو می اندیشم
روزها
شبها
فاصله ها همیشه مانع بودند
و زمان
که در عصیان من تنیده می شد
من در خورجینم واژه ای ندارم
من اسیر همان عادتها می شوم
و از دیوار تو سقوط می کنم
و به لحظه ای می اندیشم
که ساعت چهار بار نواخت
و تو غریبانه در همان باغچه
که دستها را می کاشتی
با تو خداحافظی می کنم

امید
زمان از من و تو چیزی جز ما
نخواهد نوشت
و من از تو چیزی جز من
نخواهم نوشت
قاب عکسهایت را
روی دیوارهای ذهنم
می چسبانم
و روی سنگفرشهای همین کوچه
می نشینم
به امید روزی که
همه ی خوابهایم را پر کنی
من و تو
تنهاتر از هم نیستیم
من و تو
شعری از منظومه ی بلند ما هستیم
عبور
تو هر روز از من عبور می کنی
و جای پاهایت را بر نمی داری
این ذهن هنوز جایی برای تودارد
و جایی برای نفسهای تو
از آخرین سفری که رفتیم
روزهای زیادی می گذرد
اما دلم هنوز خوش است
به خاطره هایی که
بر روی دفتر هایم شکل می گیرند
تا تولد کودکی که
پاییز را به انتظار نشسته است
و تو چقدر با آن لباس زیبا می شوی
زیر نور ماه
می درخشی
و مرا امیدوار می کنی
به نوشتن

شاهد
انگار همین دیروز بود
که نیمکت های پارک شاهد بودند
تو به رؤیاهای من می اندیشیدی
و من به دستان ظریفت
که زندگی را اشاره می گرفت
کبریتها هنوز زندگی را گرم می کنند
و شومینه ها انتظار نسکافه ها را پایان می دهند
زمستانی دیگر
خاطره ای دیگر
و قدمهایی که رو بسوی عشق
اوج می گیرند
کاظم رستمی – کد ملی ۴۲۸۰۸۷۰۸۸۸ – همراه ۰۹۳۷۰۸۷۱۶۲۹ – متولد ۱/۹/۱۳۶۱- دانشجوی کارشناسی آمار و کاربردها-شماره دانشجویی۸۹۰۰۸۶۷۸۷
آدرس:زنجان- بیسیم – خیابان دکتر آیت – کوچه حسنی پلاک ۲۸-کد پستی ۴۵۱۴۸۸۵۷۸۳

دو شعر از  کاظم رستمی

آرزو
تو به آرزوهایت
در چهار دیواری ذهنت می اندیشی
و من به کودکی که
آرزوهایش را
زیر بمب ها قایم می کند
از این رودخانه نمی توان گذشت
شبیه کلاغ هایی که در منقارهایشان
دوستی می برند
و عشق کلام گنگی نیست
وقتی که همه ی افکارت به من هجوم می آورند
از تو باید نوشت
و نمی توان ننوشت
آرزوها همیشه خواب نیستند
آنها از من و تو الهام می گیرند
تا کامل شوند
امشب روزی را خواب خواهم دید
که آرزویی نداشته باشم

ایمان (برای فروغ)

ایمان می آورم
به سر آغز فصل سرد
و به روزی که ساعت چهار بار نواخت
و هنوز هم
ساعت چهار بار
می گذرم
از نوشته هایی که یک عمر
با تو زندگی کرده بودند
گندم ها پس از تو خشکیدند
پوسیدند
و در این مزرعه ی بزرگ
واژه ای نیست
من در همان خانه ی متروک
به تو می اندیشم
با آیه هایی از خورشید
برای تو نور قرض می گیرم
و با فانوس به سمت تو می آیم
از همان پنجره که به سمت افق می نگری
از همان دریچه که علی کوچولو را می بینی
از همان دریچه که گیس دختر سید جواد را می کشی
به تو می اندیشم
روزها
شبها
فاصله ها همیشه مانع بودند
و زمان
که در عصیان من تنیده می شد
من در خورجینم واژه ای ندارم
من اسیر همان عادتها می شوم
و از دیوار تو سقوط می کنم
و به لحظه ای می اندیشم
که ساعت چهار بار نواخت
و تو غریبانه در همان باغچه
که دستها را می کاشتی
با تو خداحافظی می کنم

امید
زمان از من و تو چیزی جز ما
نخواهد نوشت
و من از تو چیزی جز من
نخواهم نوشت
قاب عکسهایت را
روی دیوارهای ذهنم
می چسبانم
و روی سنگفرشهای همین کوچه
می نشینم
به امید روزی که
همه ی خوابهایم را پر کنی
من و تو
تنهاتر از هم نیستیم
من و تو
شعری از منظومه ی بلند ما هستیم
عبور
تو هر روز از من عبور می کنی
و جای پاهایت را بر نمی داری
این ذهن هنوز جایی برای تودارد
و جایی برای نفسهای تو
از آخرین سفری که رفتیم
روزهای زیادی می گذرد
اما دلم هنوز خوش است
به خاطره هایی که
بر روی دفتر هایم شکل می گیرند
تا تولد کودکی که
پاییز را به انتظار نشسته است
و تو چقدر با آن لباس زیبا می شوی
زیر نور ماه
می درخشی
و مرا امیدوار می کنی
به نوشتن

شاهد
انگار همین دیروز بود
که نیمکت های پارک شاهد بودند
تو به رؤیاهای من می اندیشیدی
و من به دستان ظریفت
که زندگی را اشاره می گرفت
کبریتها هنوز زندگی را گرم می کنند
و شومینه ها انتظار نسکافه ها را پایان می دهند
زمستانی دیگر
خاطره ای دیگر
و قدمهایی که رو بسوی عشق
اوج می گیرند
کاظم رستمی – کد ملی ۴۲۸۰۸۷۰۸۸۸ – همراه ۰۹۳۷۰۸۷۱۶۲۹ – متولد ۱/۹/۱۳۶۱- دانشجوی کارشناسی آمار و کاربردها-شماره دانشجویی۸۹۰۰۸۶۷۸۷
آدرس:زنجان- بیسیم – خیابان دکتر آیت – کوچه حسنی پلاک ۲۸-کد پستی ۴۵۱۴۸۸۵۷۸۳

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه