شعری از آرزو نوری

شعری از آرزو نوری

مبادا

 

گریه

امانم را بریده بود

وقتی پشت سر هم

سیب می­ گفتم

 

می خواستم

خنده­ ای باشم

در قاب عکس ­ات

و پای این آسمان کبود

به کوچه آفتابی ­ات نرسد

 

باران

یکریز و بی ­ملاحظه می ­بارید

و من

پشت سر هم

سیب می گفتم

مبادا

ابرها

ضمیمه عکس ­ام باشد

و در اتاق کوچک ­ات

باران بگیرد.

اشتراک گذاری: