رفتن به بالا
  • چهارشنبه - 22 آذر 1391 - 12:09
  • کد خبر : ۱۱۸۶
  • چاپ خبر : دو شعر از خیرالله فرخی

دو شعر از خیرالله فرخی

خیرالله فرخی

شعر اول:

آن روزها

از بام یک کلمه افتادم

پخش شدم در آینده ی جمله ای

گذشته هم استمراری در خنده ام نبود

در حرف می زدم با خودم، کجا بودی؟

حرفی از سنگ می تراش ایدم

تا درازتر به سایه ات برس ام…

با تواًم

سایه ام می کش ایدی

از زبان ام به حرفی می رس ایدی

آن روزها چه قدر گذشت

چه قدر در کمی رفتن

مکث ام عمیق تر بود

چه قدر را وقتی نبودی

چشم می ریخت ام در باران

در خودم

جایی برای زیباتر پوست بی اندازم نبود

هیبتی داشت ام با خودم

شکل آن روزها

در این پوست نمی گنج اد

باید از دیگر

حرف تازه ای بتراش ام.

———————–

برای زبیده حسینی به بهانه تولدش اول دی ماه

شعر دوم:

باهای زیادی بود

ازهای زیادی داشت

واوهای کمی اما

در جمله ات نشسته است…

به من نزدیک تر بی آ

حرف های اضافه را

از شکل بی انداز

من جای تو

از تمام حرف ها افتاده است

ضمیر تازه ای نمی خواه اد.


خیرالله فرخی

شعر اول:

آن روزها

از بام یک کلمه افتادم

پخش شدم در آینده ی جمله ای

گذشته هم استمراری در خنده ام نبود

در حرف می زدم با خودم، کجا بودی؟

حرفی از سنگ می تراش ایدم

تا درازتر به سایه ات برس ام…

با تواًم

سایه ام می کش ایدی

از زبان ام به حرفی می رس ایدی

آن روزها چه قدر گذشت

چه قدر در کمی رفتن

مکث ام عمیق تر بود

چه قدر را وقتی نبودی

چشم می ریخت ام در باران

در خودم

جایی برای زیباتر پوست بی اندازم نبود

هیبتی داشت ام با خودم

شکل آن روزها

در این پوست نمی گنج اد

باید از دیگر

حرف تازه ای بتراش ام.

———————–

برای زبیده حسینی به بهانه تولدش اول دی ماه

شعر دوم:

باهای زیادی بود

ازهای زیادی داشت

واوهای کمی اما

در جمله ات نشسته است…

به من نزدیک تر بی آ

حرف های اضافه را

از شکل بی انداز

من جای تو

از تمام حرف ها افتاده است

ضمیر تازه ای نمی خواه اد.


اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه


۵ دیدگاه برای “دو شعر از خیرالله فرخی”

  • سپاسگزارم از لطفتان جناب فرخی عزیز
    هدیه ی ارزشمندی ست

  • مصطفا فخرایی says:

    درود آقای فرخی عزیز
    شعرهای ارزنده ای را خواندم.

  • هیبتی داشت ام با خودم

    شکل آن روزها

    در این پوست نمی گنج اد

    باید از دیگر

    حرف تازه ای بتراش ام.
    چقدر حرفای این روزات نزدیک به حرفای من ِ ِ بی من ِ
    ویااین چند سطر
    حرف های اضافه را

    از شکل بی انداز

    من جای تو

    از تمام حرف ها افتاده است
    خیری جان لذت می برم از گفتن ات و خواندن ات
    صبوری ات؛منش ات؛آقایی ات هر روز بیشتر از دیروز
    می شناسم ات. هنوز هم نگاهم ابری ست؛شایددرباران
    بهتر ببینم ات.پایدار باشی رفیق

  • منصور خورشیدی says:

    تشکر دوست بزرگوار

    فرخی عزیز

  • سپاس از لطف دوستان بزرگ وار و عزیزم!