سه مجموعه شعر حاصل تلاشهای سید ضیا قاسمی در سالهای دور از وطن و در وطن خویش غریب است، “باغهای معلق انگور”، “تکوین” ویک مجموعه از سری کتابهای “نیستان” که شماره اش را از یاد برده ام، سالها در تهران جشنواره ادبی قند پارسی را برای شاعران جوان وطنش با همکاری دیگر دوستان شاعر و شعر دوست روبراه کرد تا حتی برای یک دو روزی از کجا و ناکجای این اب و خاک دور هم جمع شوند و در طبقه چهارم هتل فردوسی شب شعر برگزار کنند، بی وطنی اش شوق و شوری در رگ و جانش فگند و به جانب بلخش خواند. چندین سال در کابل به کارهای کمتر ادبی-هنری روی اورد و بیشتر معاش اندیشی لاجرم گریبانگیرش شده بود. سالی می شود که وسوسه رفتنش به ان سوی ابها او را از کابل به تهران و شاید به ….فرا بخواند. در کابل همیشه میشد اطمینان داشت که کسی هست حتی در بیگاه ترین لحظه ها، برایش شعر بخوانی و او از جان و دل گوش بدهد و لذت ببری. سید ضیا سالهاست با محبوبه ابراهیمی غزل سرای خوب وطنم زندگی میکند و حاصل ان سه جان است علی، عماد و مهرانه.
————————
غزل
اي روح سرگردان سرگردان سرگردان
از بلخ تا قونيه، از بهسود[1] تا تهران
گاهي ز مقدونيه سوي هند مي آيي
گه سوي مصرت مي برند از دامن كنعان
يك روز در بازار مكه تكه اي از تو
از دستهاي تاجران برده آويزان
بر تخت و بختي خوش نشسته با پري رويان
حالا تو يك ابري بدون دست و پا و سر
يك ابر، يك چشم به هر سوي زمين گريان
حالا تو يك رودي كه در عمق تو ماهيها
همبازي ماه اند بين موجها رقصان
حالا تو يك بادي كه حتي رد پاهايت
پشت تو مي گردند در هر كوچه و ميدان
«سيد ضيا قاسمي» نامي است كه مردم
با آن جدايت مي كنند از اسم و امضاشان
حالا كه هستي؟ در كجا آرام مي گيري؟
اي روح سرگردان سرگردان سرگردان