شعری از فريدريش هولدرلين برگردان شاپور احمدي
Johann Christian
Friedrich Hölderlin
1843-1770
تصویر مرد دیدگانی دارد
هنگامی که مردی در آینه مینگرد
و تصویرش را آنجا میبیند، همان گونه که در نگارهای؛
انگار آن مرد، خود، همانست.
تصویر مرد دیدگانی دارد،
و ماه، از سوی دیگر، روشنایی.
ادیپوس شهريار گويا چشمی اضافی دارد.
مرارتهای این انسان، وصفناپذیر به نظر میآیند، ناگفتنی،
بیانناکردنی.
اگر همان است آنچه به نمایش درمیآید، به همين دلیل است.
اما چه درمييابم اکنون که دربارهات میاندیشم؟
مرا ميكشانند همچنان که جویبارها با ترفندِ جانبي
که همانند آسیا میگسترد.
ادیپوس همان گونه مرارت داشت، البته.
طبیعتاً دلیلی دارد.
آیا هرکولس نیز مرارت کشید؟
براستی او کشید. و دیسکوریان در دوستیشان،
آیا آنان نیز کموبیشی مرارت را تاب نیاوردند؟ چون
نزاع با خداوندگار، همچنان که هرکول کرد، خود مرارت دارد.
و در رشک ورزیدنِ این زندگانی تا سهمش را از ابدیت آن يگانه بگيرد،
آن نیز مرارتبار است. اما پوشیده شدن در لکها،
پوشیده شدن یکسره از آنها، آن نیز گونهای مرارت است.
خورشید زیبا باید ملامت کند چون:
هر چیزی را بیرون میآورد.
جوانان را در درازنای راهشان خورشید پیش میبرد با
فروغش همچنان که با گلسرخها.
مرارتها را
ادیپوس برمیتابید؛
گويي مردی بینوا ميگريد
بر کژمنشياش.
ای خورشیدِ لائیوس Laius، بیگانهی بینوا در یونان!
زندگانی مرگ است، و مرگ زندگانی.