شعری از ناظم حکمت ترجمه: شادی سابُجی

 

۲ اکتبر ۱۹۴۵
شعری از ناظم حکمت ترجمه: شادی سابُجی*

 

می وزد باد

و می رود باد

این باد هرگز دوبار

شاخه ی گیلاس را متوازن نمی کند

پرندگان چهچه زنان

در میان درخت

با بالهایی پر از خواهش پرواز

اما در بسته است

باید آن را هل داد

آن که من می خواهم  تو هستی

تا زندگی ام زیبا

و دوستانه

و سرشار از عشق مثل تو باشد

میدانم، هنوز تمام نشده

ضیافتِ بدبختی ام

این نیز روزی به پایان خواهد رسید …

 

منبع: از کتاب برف می بارد در شب و سایر اشعار، انتشارات گالیمار، سال ۲۰۰۲، صفحه ی ۶۲

*: هر گونه کپی برداری از این ترجمه بدون ذکر مترجم ممنوع است.

 

۲ octobre 1945

Le vent coule et s’en va,
le même vent ne balance jamais deux fois
la même branche de cerisier.
Les oiseaux gazouillent dans l’arbre :
des ailes qui veulent voler.
La porte est fermée :
il faut la forcer.
C’est toi que je veux :
que la vie soit belle comme toi,
amicale
et pleine d’amour…
Je sais qu’il n’est pas encore fini,
le banquet de la misère.
Il finira pourtant…


Extrait de Il neige dans la nuit et autres poèmes, éditions Gallimard, 2002, page 62

 

اشتراک گذاری: