رفتن به بالا
  • یکشنبه - 29 فروردین 1395 - 07:41
  • کد خبر : ۵۱۶۶
  • چاپ خبر : شعری از نزار قبانی ترجمه: سودابه مهیجی

شعری از نزار قبانی ترجمه: سودابه مهیجی

شعری از نزار قبانی ترجمه: سودابه مهیجی

همین است عشق

تا آن هنگام که در عشق ورزیدن کودک هستی
میان تو و من به قدر دریاها و کوه ها فاصله ست.
اگر رو به روی تو به سکوت بنشینم رواست
که سکوت در محضر زیبایی ، زیباست
سخنان عاشقانه ی ما
ویرانگرِ عشق است
واژگان آنگاه که بر زبان آیند ، از بین میروند
داستان های عاشقانه ، خرافات و فریب ، تو را عوض کرده ست.
عشق از آن افسانه های مشرقی نیست
که در پایانش قهرمانان با هم ازدواج کنند
عشق ، دل به دریا زدنی ست بی کشتی
و دانستنِ وصال دور از دست…
عشق ،
لرزش انگشتان است
و لب های فروبسته ی غرق سوال
عشق رود غم است در اعماق وجودمان
که پیرامونش تاکها و خارها می رویند
عشق همین است
همین کولاک ها که در کنار هم نابودمان می کند
که هر دو می میریم
و آرزوهایمان شکوفه میزند
که اندک چیزی ما را بر می آشوبد
که همین یاس همین تردید
که همین دست تاراج گر ،عشق است
همین دست کشنده ای که بوسه اش میزنیم ، عشق است

آن را که همچون مجسمه با احساسات خویش ساکت نشسته
آزار مده
چه بسا مجسمه هایی که در سکوت می گریند
چه بسا صخره ای کوچک شکوفه برویاند
و رودها و امواج از او روان شوند.
تو را در خلال اندوهم دوست می دارم
ای رخساره ی دست نیافتنی همچون خداوند !
بیا بسنده کنیم
که تو همواره مثل راز باقی بمانی
رازی که مرا پاره پاره می کند و ناگفتنی ست.

 

مازلتِ فی فن المحبه .. طفلهً
بینی وبینک أبحر وجبالُ
فإذا وقفت أمام حسنک صامتاً
فالصمتُ فی حَرَم الجمال جمالُ
کَلِماتُنا فی الحُبِّ .. تقتلُ حُبَّنَا
إن الحروف تموت حین تقال..
قصص الهوى قد أفسدتک .. فکلها
غیبوبهُ .. وخُرافهٌ .. وخَیَالُ
الحب لیس روایهً شرقیهً
بختامها یتزوَّجُ الأبطالُ
لکنه الإبحار دون سفینهٍ
وشعورنا ان الوصول محال
هُوَ أن تَظَلَّ على الأصابع رِعْشَهٌ
وعلى الشفاهْ المطبقات سُؤالُ
هو جدول الأحزان فی أعماقنا
تنمو کروم حوله .. وغلالُ..
هُوَ هذه الأزماتُ تسحقُنا معاً ..
فنموت نحن .. وتزهر الآمال
هُوَ أن نَثُورَ لأیِّ شیءٍ تافهٍ
هو یأسنا .. هو شکنا القتالُ
هو هذه الکف التی تغتالنا
ونُقَبِّلُ الکَفَّ التی تَغْتالُ
*
لا تجرحی التمثال فی إحساسهِ
فلکم بکى فی صمته .. تمثالُ
قد یُطْلِعُ الحَجَرُ الصغیرُ براعماً
وتسیل منه جداولٌ وظلالُ
إنی أُحِبُّکِ من خلال کآبتی
وجهاً کوجه الله لیس یطالُ
حسبی وحسبک .. أن تظلی دائماً
سِراً یُمزِّقنی .. ولیسَ یُقالُ ..

شعری از نزار قبانی ترجمه: سودابه مهیجی

همین است عشق

تا آن هنگام که در عشق ورزیدن کودک هستی
میان تو و من به قدر دریاها و کوه ها فاصله ست.
اگر رو به روی تو به سکوت بنشینم رواست
که سکوت در محضر زیبایی ، زیباست
سخنان عاشقانه ی ما
ویرانگرِ عشق است
واژگان آنگاه که بر زبان آیند ، از بین میروند
داستان های عاشقانه ، خرافات و فریب ، تو را عوض کرده ست.
عشق از آن افسانه های مشرقی نیست
که در پایانش قهرمانان با هم ازدواج کنند
عشق ، دل به دریا زدنی ست بی کشتی
و دانستنِ وصال دور از دست…
عشق ،
لرزش انگشتان است
و لب های فروبسته ی غرق سوال
عشق رود غم است در اعماق وجودمان
که پیرامونش تاکها و خارها می رویند
عشق همین است
همین کولاک ها که در کنار هم نابودمان می کند
که هر دو می میریم
و آرزوهایمان شکوفه میزند
که اندک چیزی ما را بر می آشوبد
که همین یاس همین تردید
که همین دست تاراج گر ،عشق است
همین دست کشنده ای که بوسه اش میزنیم ، عشق است

آن را که همچون مجسمه با احساسات خویش ساکت نشسته
آزار مده
چه بسا مجسمه هایی که در سکوت می گریند
چه بسا صخره ای کوچک شکوفه برویاند
و رودها و امواج از او روان شوند.
تو را در خلال اندوهم دوست می دارم
ای رخساره ی دست نیافتنی همچون خداوند !
بیا بسنده کنیم
که تو همواره مثل راز باقی بمانی
رازی که مرا پاره پاره می کند و ناگفتنی ست.

 

مازلتِ فی فن المحبه .. طفلهً
بینی وبینک أبحر وجبالُ
فإذا وقفت أمام حسنک صامتاً
فالصمتُ فی حَرَم الجمال جمالُ
کَلِماتُنا فی الحُبِّ .. تقتلُ حُبَّنَا
إن الحروف تموت حین تقال..
قصص الهوى قد أفسدتک .. فکلها
غیبوبهُ .. وخُرافهٌ .. وخَیَالُ
الحب لیس روایهً شرقیهً
بختامها یتزوَّجُ الأبطالُ
لکنه الإبحار دون سفینهٍ
وشعورنا ان الوصول محال
هُوَ أن تَظَلَّ على الأصابع رِعْشَهٌ
وعلى الشفاهْ المطبقات سُؤالُ
هو جدول الأحزان فی أعماقنا
تنمو کروم حوله .. وغلالُ..
هُوَ هذه الأزماتُ تسحقُنا معاً ..
فنموت نحن .. وتزهر الآمال
هُوَ أن نَثُورَ لأیِّ شیءٍ تافهٍ
هو یأسنا .. هو شکنا القتالُ
هو هذه الکف التی تغتالنا
ونُقَبِّلُ الکَفَّ التی تَغْتالُ
*
لا تجرحی التمثال فی إحساسهِ
فلکم بکى فی صمته .. تمثالُ
قد یُطْلِعُ الحَجَرُ الصغیرُ براعماً
وتسیل منه جداولٌ وظلالُ
إنی أُحِبُّکِ من خلال کآبتی
وجهاً کوجه الله لیس یطالُ
حسبی وحسبک .. أن تظلی دائماً
سِراً یُمزِّقنی .. ولیسَ یُقالُ ..

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه