رفتن به بالا
  • سه شنبه - 30 تیر 1394 - 08:10
  • کد خبر : ۴۵۰۰
  • چاپ خبر : مجموعه شعر بوسه درمانی های ویانا/ محمدرضا معماریان

مجموعه شعر بوسه درمانی های ویانا/ محمدرضا معماریان

مجموعه شعر بوسه درمانی های ویاناjeld-memarian
محمدرضا معماریان
چاپ اول
نشر: بوتیمار
سال انتشار: ۱۳۹۴
تیراژ: ۱۰۰۰ نسخه
صفحه: ۸۰

 

دو شعر بلند از این مجموعه:

ویانا!
او مشغول نور لیسیدن بود

ویانا !
چراغ، چاره¬ای نداشت
دچارِ چشم هایت شد،
از شب ترسید
شب دله دزد بود
شاهْ¬دزدش خواند
– دوژدای واژه های تو –

ویانا !
دچار،
چشم¬هایت شد
چرا که چراغ
در چارچوبِ چانه چارقد، چاکرانه بود
از خیس می¬ترسید
چرب زبانی می¬کرد با اشیاء
چرا که بارانِ چلاق
در خواب راه می رفت
سال را بر زمین می¬کشید
بر درد
شب را شنیع بود

ویانا !
از بود
تنها، تو ماندی وُ
خجالت باران وُ
لطمه¬ی روحی ابر
واژه ها را در چراغ ریختیم
قافیه از قلم افتاد
تو
از تیرس اشیاء دور شدی
و شب، مشغول نور لیسیدن شد
بی آن که
لکنتِ چراغ باد آورده را
با درد در میان نهد
سال
سالِ شب ادراریِ باران بود
ویانا !

مسکالین

کاکتوس
در گلو گرگ بود
و چشم
به گلگشتِ شیءچُرده¬ها رفت
در کاو وُ کوژ اتاق پلکم شد
صدا گوشم کرد
قیژْ قیژ
قرچ وُ قروچِ قرشمالِ قاشق و بشقاب
جیزْ جیز
جلز وُ ولزِ خورشید در ماهی¬تابه¬ی دریا
و خوابِ خاتون
با ارادت الکل در خلسه¬ی خاویار
تار می¬دیدند تار مردمکانِ شهرچشم¬هام
تار می¬زدند تار استتارِ صداها در رنگ¬ها
تار می¬شدند تار حیثیت اشیاء حول وحوش ِاشیاء
من از راه می¬افتادم
در چهارچوبِ اتاق
پروازم در پهنه¬ی کبریای رختخواب
کلاغ بودم
و کبود بود کُرنش کائنات
کهکشان، در سوراخ وان به تاریکی می¬چرخید
با کفش هایم در کهکشان حمام کردم
شمن ها به دورم پروانه شدند

من مکعبِ مقلدانم
قارقارِ سیه¬چُرده¬های زمین
زوزه¬های دریده¬چُرده¬های زمین
خارهای سبزْچُرده¬های زمین
من الکلم در تهوعِ خاتون
گرگم در وقارِ گلو
پروانه¬ام در کُمای پرواز
و چشمم
در پراکندگی

صبحِ کنار دریا و خاویار
خاتون با خالکوبی پروانه¬ای در پا
پراکنده¬ام می¬کند از خواب
با دو چشم زُل زده به پوستر روی دیوار
-کلاغی نشسته روی شانه¬ی یک شمن
شمن ایستاده کنار کاکتوس
و مجسمه¬ی گرگی بر مکعب وسط اتاق –
می خواهم کفش هایم را بپوشم
از کفش هایم خیسی می¬چکد هنوز
گلویم
درد دارد

مجموعه شعر بوسه درمانی های ویاناjeld-memarian
محمدرضا معماریان
چاپ اول
نشر: بوتیمار
سال انتشار: ۱۳۹۴
تیراژ: ۱۰۰۰ نسخه
صفحه: ۸۰

 

دو شعر بلند از این مجموعه:

ویانا!
او مشغول نور لیسیدن بود

ویانا !
چراغ، چاره¬ای نداشت
دچارِ چشم هایت شد،
از شب ترسید
شب دله دزد بود
شاهْ¬دزدش خواند
– دوژدای واژه های تو –

ویانا !
دچار،
چشم¬هایت شد
چرا که چراغ
در چارچوبِ چانه چارقد، چاکرانه بود
از خیس می¬ترسید
چرب زبانی می¬کرد با اشیاء
چرا که بارانِ چلاق
در خواب راه می رفت
سال را بر زمین می¬کشید
بر درد
شب را شنیع بود

ویانا !
از بود
تنها، تو ماندی وُ
خجالت باران وُ
لطمه¬ی روحی ابر
واژه ها را در چراغ ریختیم
قافیه از قلم افتاد
تو
از تیرس اشیاء دور شدی
و شب، مشغول نور لیسیدن شد
بی آن که
لکنتِ چراغ باد آورده را
با درد در میان نهد
سال
سالِ شب ادراریِ باران بود
ویانا !

مسکالین

کاکتوس
در گلو گرگ بود
و چشم
به گلگشتِ شیءچُرده¬ها رفت
در کاو وُ کوژ اتاق پلکم شد
صدا گوشم کرد
قیژْ قیژ
قرچ وُ قروچِ قرشمالِ قاشق و بشقاب
جیزْ جیز
جلز وُ ولزِ خورشید در ماهی¬تابه¬ی دریا
و خوابِ خاتون
با ارادت الکل در خلسه¬ی خاویار
تار می¬دیدند تار مردمکانِ شهرچشم¬هام
تار می¬زدند تار استتارِ صداها در رنگ¬ها
تار می¬شدند تار حیثیت اشیاء حول وحوش ِاشیاء
من از راه می¬افتادم
در چهارچوبِ اتاق
پروازم در پهنه¬ی کبریای رختخواب
کلاغ بودم
و کبود بود کُرنش کائنات
کهکشان، در سوراخ وان به تاریکی می¬چرخید
با کفش هایم در کهکشان حمام کردم
شمن ها به دورم پروانه شدند

من مکعبِ مقلدانم
قارقارِ سیه¬چُرده¬های زمین
زوزه¬های دریده¬چُرده¬های زمین
خارهای سبزْچُرده¬های زمین
من الکلم در تهوعِ خاتون
گرگم در وقارِ گلو
پروانه¬ام در کُمای پرواز
و چشمم
در پراکندگی

صبحِ کنار دریا و خاویار
خاتون با خالکوبی پروانه¬ای در پا
پراکنده¬ام می¬کند از خواب
با دو چشم زُل زده به پوستر روی دیوار
-کلاغی نشسته روی شانه¬ی یک شمن
شمن ایستاده کنار کاکتوس
و مجسمه¬ی گرگی بر مکعب وسط اتاق –
می خواهم کفش هایم را بپوشم
از کفش هایم خیسی می¬چکد هنوز
گلویم
درد دارد

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه