یک شعر از آرزو صبوری (شعر آزاد)

 

آرزو صبوری

۱۳۶۱ تهران

آثار:

 تألیف  با عنوان “رنگ سیاه شاتوت” نشر سخن گستر

 

 

گیس گلابتون

 

سال هاست

صبح به صبح

موهایم را می بافم

شب به شب

بازشان می کنم

تا صبح روز بعد

و شبی دوباره

سال هاست

چشم انتظار اتومبیل سفیدی نشسته ام

که هنوز

هیچ جاده ای را نپیموده است

دروازه ای درونم باز می شود

بسته می شود

گوشه ای دنج

درون خودم نشسته ام

تکان نمی خورم

رها نمی شوم

فرار نمی کنم

صبح به صبح

موهایم را می بافم

اتومبیل سفیدی

مرتب از پایین پنجره رد می شود

می ایستد

بوق می زند

دری باز می شود

دختری سوار می شود

با موهای بافته شده

برایم دست تکان می دهد

و می رود

شب می شود

موهایم را باز می کنم

تاب برمی دارند

گوشه ای دنج می نشینم

دری به رویم بسته می شود

سال هاست اتومبیل سفیدی

درونم ترمز کرده است

حرکت نمی کند

شب های زیادی گذشته است

دختری با موهای بافته شده

هر روز

برایم دست تکان می دهد

سال هاست

دختری

هنوز

با موهای تاب دار

پای پنجره

ایستاده است…

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید