توجه:
نظریات و مطالب در این راستا چه در تایید یا رد این موضوع، الزامن نظر مدیریت سایت نیست بلکه تلاش می شود که براساس اهداف سایت فضا برای گفتمان متقابل جریان ها و ادعاها فراهم شود.
به خاطر یک مشت سوء تفاهم!
(پاسخ به یک ابهام مهم راجع به غزل پست مدرن)
نویسنده: آرش سیفی
بارها شده است که در گفتگوهای پیش آمده در فضای مجازی و همین طور در بحث با برخی شاعران و منتقدان با مدعا هایی مواجه شده ام که در نگاه اول بسیار دم دستی و ساده انگارانه به نظر می رسند، اما تاکنون پاسخ قانع کننده ای به آن ها داده نشده است. متأسفانه گاهی این مدعا ها از زبان تند و غرض ورزانه ی برخی مخالفان معلوم الحال غزل پست مدرن مطرح شده است، به همین خاطر دوستانم در پاسخ دادن به آن ها انگیزه ی جدی ای نداشته و سکوت را ترجیح داده اند. اما باید بخاطر داشته باشیم که همه ی منتقدان یک جریان را با یک چوب نرانیم و مانند برخی از دوستان جوانترم در مواجهه با همه ی حرف ها احساساتی و تند برخورد نکنیم، که در این صورت ضعف اطلاعات و ناتوانی مان در پاسخ دادن به نقد ها برداشت می شود. پرسش زیر با هر انگیزه ای مطرح شود، نیاز به پاسخ دارد و من این نیاز را بخوبی درک کرده ام.
جامعه ای که هنوز اسیر سنت های خویش است و در مطالبات مدرن خود گیر کرده است، چگونه می تواند غزل پست مدرن داشته باشد؟!
در این مقاله، آن چه که مطرح می شود پاسخ های اینجانب به پرسش بنیادین بالا است، و نه بیانیه ی یک جریان! در واقع نتیجه ی مطالعات نگارنده در این زمینه، تا به امروز چنین است که می خوانید. بیاد داشته باشیم هر پاسخ نهایی به پرسش بالا که متضمن نوع دیگری از قطعی نگری عقل به عنوان برترین سوژه ی شناخت باشد راه به جایی نمی برد. در این جا حقیقت نه یک مفهوم ثابت و یکپارچه، که مفهومی نسبی و چندپاره است.
پست مدرن از دو منظر بررسی می شود: پست مدرنیته و پست مدرنیسم. فکر می کنم با روشن شدن تفاوت این دو، بسیاری از سؤالات دوستان پاسخ داده می شوند:
پست مدرنیته به معنی دوران تاریخی پس از مدرنیته است. به دیگر سخن، بعضی از متفکران قائل به دوره های تاریخی سنت، مدرنیته و پست مدرنیته هستند که البته این دسته بندی ها مخالفانی نیز دارد؛ مثل یورگن هابرماس که معتقد است مدرنیته یک پروژه ی ناتمام است و هنوز ادامه دارد. از دید هابرماس – که از جدی ترین منتقدان پست مدرنیسم نیز به شمار می رود – جوامع صنعتی واکنش هایی نسبت به بعضی از مولفه های خردگرایی و مدرنیته نشان داده اند اما این به معنی عبور از مدرنیته نیست.
اما پست مدرنیسم با پست مدرنیته تفاوت دارد. پس از تجربه ی نازیسم در آلمان و سپس فروپاشی اردوگاه کمونیسم جریان تازه ای برضد مفاهیم کلانی چون آزادی و عقل به حرکت در آمد که نه تنها در هنر معماری و ادبیات بلکه به علومی نظیر حقوق، اخلاق، سیاست، جامعه شناسی و اقتصاد نیز سرایت کرد. از لحاظ لغوی Post به معنی «پس از چیزی» است که به عقیده ی بسیاری بیشتر تداوم جریانی را ثابت می کند، و پست مدرنیسم به معنای نقد مدرنیسم و تداوم آن جریان می باشد.
بنابر این آن چه که در «غزل پست مدرن» به عنوان تفکر انتقادی به مدرنیسم مطرح می شود ناظر به وجه زمانی پست مدرن یعنی پست مدرنیته نیست؛ بلکه به پست مدرنیسم و چرخش از سلطنت خفقان آور فراروایت ها به خودمختاری پرتفرقهی خرده روایت ها نظر دارد. در پست مدرنیسم و شعر پست مدرن از مدرنیست ها به دلیل ارزش بی چون و چرایی که برای عقلانیت قائل هستند و کوششی که برای ارائه نظریه هایی جامع و فراگیر بر مبنای اصول و روشهای عملی داشتهاند، انتقاد میشود. این انتقاد در فلسفه، معماری، هنر، ادبیات و فرهنگ به گونه های مختلفی ابراز شده است، هر چند در اهداف اشتراک عمیقی وجود دارد.
برای روشن شدن بیشتر این مطلب، اجازه دهید فحوای سخن را ساده تر و کوتاه تر بگویم: کسی که نام خود را پست مدرنیست می گذارد یعنی طرفدار اندیشه ی پست مدرن است. همانند کسی که نام خود را مدرنیست می گذارد و هوادار مدرن شدن به شمار می رود. «غزل پست مدرن» نیز آن گونه که از نامش پیداست، شعری ست هواخواه مفهوم فکری- فلسفی پست مدرنیسم. این شعر طرفدار سبک و سیاق پست مدرنیسم در ادبیات است. همان گونه که سبک و سیاق پست مدرنیسم در معماری ویژگی های خودش را دارد، در ادبیات نیز مشخصه های خودش را معرفی می کند. این که بگوییم چون به گمان ما ایران هنوز به مدرنیسم نرسیده است پس نباید ادبیات پست مدرن داشته باشیم یکی از ساده بینانه ترین و سطحی ترین فکرهای ممکن است! کسی نمی تواند بهره بردن از نتایج برخی جریان های فکری و هواخواهی از سبک و سیاق آن ها را نفی کند.
هر جامعه ای می تواند ادبیات پست مدرن داشته باشد؛ حتی در عقب افتاده ترین کشورها هم می شود از پست مدرنیسم طرفداری کرد و شعری با اندیشه ی پست مدرن گفت. منتقدان باید توجه داشته باشند که این موضوع را با موضوع مخاطب خلط نکنند! در جای دیگری می شود راجع به نحوه ی ارتباط گرفتن یک جامعه با هنر یا ادبیات پست مدرن گفتگو کرد. آن جا دیگر این بحث به میان می آید که هنر و ادبیات پست مدرن با اجتماع چه نسبتی می خواهد پیدا کند؟ چگونه می تواند با زیست عمومی مردم آن اجتماع همخوان شده و دغدغه های آنان را داشته باشد؟ این سوال ها را همه در بحثی تحت عنوان «بحران مخاطب» می شود بررسی کرد.
در جامعه ی ایران شاهد طیف ها و لایه های مختلفی از سنت و مدرنیسم هستیم. اگر فرض را بر این بگذاریم که ایران جامعهای در حال گذار از جامعهی سنتی به جامعهی مدرن است، می توان به این نتیجه هم رسید که به دلیل همین درحال گذار بودن بسیار پویا و متحرک است. کسی نمی تواند منکر خو گرفتن جامعه ی ایران با مظاهر مدرن چون اینترنت، ماهواره، تلفن های هوشمند، رسانه های صوتی و تصویری و غیره بشود. آخرین آمار اعلام شده از سوی وزارت ارتباطات، ضریب نفوذ اینترنت در کشور در شش ماه نخست ۱۳۹۲ را عدد ۵۴٫۱۸ درصد اعلام می کند، که برمبنای سرویس های اینترنتی ارائه شده محاسبه شده است. در این محاسبه تعداد کاربران اینترنت در شش ماه نخست آن سال را ۴۰ میلیون و ۷۱۸ هزار و ۷۴۰ نفر و تعداد کل مشترکان اینترنت در کشور را ۲۶٬۶۷۶٬۹۴۸ نفر اعلام کرده است. به هر حال زندگی بخش بزرگی از مردم ایران با مظاهر مدرنیسم گره خوردگی عمیقی دارد.
اگر بحث میزان و نحوه ی ارتباط گرفتن مخاطب با «غزل پست مدرن» باشد می توانیم به اقبال وسیع شاعران و همینطور توده هایی از مردم در پرداختن به این گونه از غزل نگاهی بیاندازیم. همچنین، آن چه در سال های اخیر در ایران درباره ی پست مدرنیسم بچاپ رسیده چنین می نماید که فرهنگ پست مدرن در کشور ما نیز نفوذ و رواج چشمگیری داشته است. بسیاری از روشنفکران ایرانی زیر نفوذ این فضای فکری و فرهنگی، با آغوش باز از گرایش های پست مدرن در خیلی از زمینه ها استقبال کرده اند. به عقیده ی من، تأثیرپذیری سریع و چشم گیر یک فرهنگ از یک جریان فکری تصادفی نیست و ریشه در پیوندی عمیق دارد. البته که طبع خردستیز فرهنگ های سنتی ، بهمراه نفوذ عمیق برخی جریان های عرفانی در فرهنگ ایران، می تواند از علل اصلی پذیرش سریع پست مدریسم از جانب بسیاری هنرمندان و روشنفکران ایرانی باشد.
از آن چه گفتم نتیجه می شود این که برخی از منتقدان، پست مدرنیسم را بحثی در فلسفه برای غرب می دانند و معتقد هستند که پست مدرنیسم برای جامعه ی ما موضوعیت ندارد اشتباه است. شناخت هرچه بیشتر فراورده های پروژه ی مدرنیسم برای جامعه ی ما به یک مسئله ی مرکزی و مهم تبدیل شده است. چه کسی می توان منکر اهمیت شناخت مدرنیسم در ایران بشود؟ به عقیده ی من، مخالفت پست مدرنیسم با مدرنیسم آن قدر پررنگ است که حتی می شود تا آن جا پیش رفت که شناخت پست مدرنیسم را برای شناخت مدرنیسم ضروری دانست.
از طرفی، تجربه ثابت کرده است که پرسش های فکری، همگانی و جهانگسترند. همان طور که مدرنیسم و حاکمیت خرد و دانش در غرب مطرح شد ولی به زودی به یک مسئله ی همگانی بدل شد، چالش پست مدرنیسم نیز حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد.
سخن آخر:
گرچه پست مدرنیسم از غرب و از جوامع صنعتی برخاست و واکنشی به مولفه های زورگویانه ی دنیای مدرن بود، اما نمودهای مختلفی در فرهنگ، هنر و ادبیات جهان داشته است. این که جریان ادبی «غزل پست مدرن» از تابلوی «پست مدرنیسم» برای معرفی بهتر خود به مخاطبانش استفاده بکند، بخودی خود نه خوب است و نه بد. «غزل پست مدرن» نیز حق دارد تابلوی خودش را داشته باشد، شناخته شود، تحول ایجاد کند و این تابلو اتفاقا بهتر است تابلویی جذاب و مخاطب پسند باشد.
از آن جا که در جهان اندیشه مرز بندی ای میان «مسأله ی ما» و «مسأله ی آنها» وجود ندارد و امروزه پرسش ها و چالش های مشترک و عمیقی میان فرهنگ ها رد و بدل می شود، واضح است که می توان از نتایج برخی از جریان های فکری بهره مند شد. برای بهره مند شدن از میوه ی اندیشه ی پست مدرن در شعر نیازی به نمودهای عینی مدرنیته و پست مدرنیته در جامعه ی مان نداریم (کما این که برخی از این نمودها وجود دارند). ما می توانیم (و شاید ناچاریم که بتوانیم!) برای رهایی از بن بست های ادبی-هنری اخیر از ورود خردمندانه ی این اندیشه ها استقبال کنیم. به گمان من، شمار دوست داران و مخاطبان جدی شعر پست مدرن نیز در کشورمان، نشان می دهد که پست مدرنیسم به یک نیاز عمیق و بنیادین در جامعه و فرهنگ ایرانی پاسخ داده است.