عصیان و رجعت نوستالژیک
یکی از مشخصه های شعر نو (کُردی)، تعهد شاعر به بیان مسائل اجتماعی است، این تعهد، او را وا میدارد که در برابر مسائل، موضع گرفته و احساس شاعرانه ی خود را دستمایه نقد و بازاندیشی کند. او موضع گیری خود را در قالب شخصیت اصلی راوی، [که می تواند قهرمان او باشد] نشان می دهد. موضع گیری ای که بن مایه ی آن دیدگاه ها، احساسات و گرایشات او را در بردارد. این موضع گیری ممکن است به دلایلی موجب ناامیدی او از این مسائل شود و شعر شاعر را به ورطه ای برساند که به هجو، سرزنش و عصیان شود. شعر عطای شعیب میزایی (١٣٩٣) آکنده از این عصیان است. عصیان نسلی شکست خورده و ناامید که قهرمان آن « بی کس تر از وطن نشسته و دست هایش بە برف می ماند» (میرزایی، ١٣٩٣: ۴٣). این نسل، همچنان که از شعر پیداست، نسلی با آرزوهای بزرگ برای وطن، رسیدن به معشوقه و شهر [سنندج] … که در آن عطا نماد و قهرمان آنهاست. عطایی که معتاد شده است و در قبرستانی که [تایله] رفقای شهیدش را آنجا دفن کرده اند دنبال سرم برای تزریق می گردد. (بنگرید به شعر :۴۵). روایت از توصیف رفیق بازی ها و عشق دوران آن نسل (نسلی از جوانان سنندجی بعد از انقلاب )، پیرنگی می شود برای بازخوانی آن آرزوها و گرایشات و عصیان در برابر آنها.
اندیشه عصیانگری، همان ناامنیی است که به پندار شاعر در همه چیز رخنه کرده و باعث هراس و وحشت از ویرانی و ابتذال اضطراب و پریشانی شده است و چون راه گریزی نمی بیند علیه حصارهای زندگی، گذشته و آرزوهایش عصیان می کند. نمودهای این عصیان با لحن رکیک، دلخراش، همراه با یاس و ناامیدی به پیش می رود.
اروتیسم (Erotism) و مضامین شعری
شعر عطا سه مضمون اصلی دارد که شاعر مدام با آنها کلنجار میرود: عشق به وطن، به زن و رفقا. این سه مضمون هریک ارزش هایی بودهاند که در شهر [سنندج] برای قهرمان متجلی شده اند. این تجلی اما در اکنونیت قهرمان به مضامینی بدل شده اند که ناشی از شکست، عصیان و دربدری برای او هستند. ارجاعات مکرر شاعر به آنها در خطاب به قهرمان نشان دهنده مثلثی است که زندگی اش را بر پایه ی آنها قرار داده اما در نهایت به اعتیاد روی می آورد. و با هریک از آنها برخوردی مایوسانه دارد. »«عشق وطنی است بی ارزش[۲]»« زن نابودشده ای است که روش رو به طرف باد کرده» «اون دختره سرگرادانه مثل تهران میمونه[۳]»، « اونایی که با افتخار به در جنگ برادر کشی[۴] جنگ کردند و برادران خودشون رو به خاطر چیزی به اسم وطن … فت[کشتند]»، «سرگشتی اولین حرف وطنته وطن زنی است با چمدانی غمگین اینو بدون[۵]» و… در این سه مضمون، شاعر عشقی اروتیسمی دارد که مدام از آن ها گریزان است و بدون آن ها هم هست که به دام اعتیاد افتاده است. اعتیاد نماد شکست همه ی این عشق هاست.
رمانتیسم منفی [۶]و تغیان
رمانتیسم منفی ای که مخاطب را هم از همان ابتدا تحت تاثیر قرار می دهد ناشی از سرخوردگی، یاس و انزوایی است که قهرمان شکست خورده [عطا] تجربه می کند. شاعر روایت قهرمان را با گلایه از خدا شروع می کند: « خدا گناهم گردن تنهاییت/ چقد واسه خودت سرخوش و سرمستی/ خدا اتاقی تاریک است عطا ». این تقدیرگرایی[۷]، هم بسته اوضاع و واقعیت های اجتماعی ای است که قهرمان از سر گذرانده است و مکرر به آن اوضاع رجوع می کند. او خود را درگیر تناقضاتی می بیند که برایش لاینحل شده اند. می توان نمونه های این تناقضات را چنین برشمرد که عشق به وطن که الان او به آن بی توجه و حتی متنفر شده است. عشق به معشوقهایش که به مثابه اروتیک می توان از آن یاد کرد، عشق هایی که اکنون برایش جسمی شده اند و علیرغم دوست داشتن آنها، از آنها گریزان است. دوستان قهرمان که زمانی نام و مرام همدیگر را بر روی بازوهای خود خالکوبی کرده اند، اکنون در کنارش نسیتند و شهید شده اند… این سه مورد مضامین شکل دهنده ی شعر هستند. مضامینی که بیشتر دنیای نسل ذکر شده را تحت پوشش خود گرفت است. مضون دیگری که خود را نمایان میکند اسامی محلات و خیابانهای شهر سنندج (چهارباغ، سیروس، سرهنگ و تایلی و … ) است که با زندگی این نسل توامان است و هویت آنها را به خود گره داده است. این محلات و خیابان ها هم هر یک نماد مکان هایی است که در آن مبارزه، بازی، عشق بازی و… در آن ها جریان داشته اما اکنون جای معتادین شده است که عطا در آنجاست و سرگشته به دنبال گذشته ی خود از سویی و از سویی دیگر گریزان از آن است. این احساس نوستالژی با گلایه و عصیان همراه شده است.
از این رو رمانتیک منفی گرایی که در این شعر نمایان است «دورهای از شک، یاس، انزوای اجتماعی و مذهبی و جدایی خرد از نیروی خلاق» را تجربه میکند و «هیچ نوعی از نظم و قاعده حتی از نوع شیطانیش» را درک نمیکند و این شک و یاس را در قهرمان آثار خود منعکس میکند استفاده مکرر شاعر از مرگ و نابودی و غم و … حکایت از دوران نامیدی و سرگشتگی است. دورانی که در آن ارزش ها به باد انتقاد گرفته شده اند. ارزش هایی مثل وطن، رفقا، وفاداری و تعصب نسبت به شهر و محلات آن و عشق و زن و… برای قهرمان شعر که معتاد شده است و همه رو به موادی می فروشد تا شب و روزش را با آن بگذارند. این حس عصیان به همراه یاس و حس نوستالژی گره خورده و شاعر را مجبور به ادای کملات در هم و برهم (عدم نظم شعری) در نکوهش قهرمان کرده است. همچنین این امر او را به سمت سوی دعا، استخفارات و خرافات و… کشانده و میگوید : «احِضَر فُلان بنِت فُلان عَلی حُبِّی و عشقی فُلان ابن فُلان اجعل اجعل الساعه الساعه الساعه هوو بکه ئهلف ۱، ج ۳، ب ۲، ر ۲۰۰ و…. ستاره مون به اندازه وطن از ما دور است… ».
بازنمایی فرهنگ عامه
فرهنگ عامه جایگاه اساسی به ویژه در فرهنگ مشرق زمین دارد. این تاثیر به حدی است که بازتاب آن در ادبیات به عنوان ستون و اساس استدلال ادبی قلمداد شده است. شاعران در این زمینه چیرگی زیادی داشته و با استفاده از زندگی روزمره مردم، آداب و رسوم و اصطلاحات کوچه و بازاری آنها دست به آفرینش آثار خود شده اند. این بازتاب بیشتر خود را در کنایه ها، استعارات و تشبیهات نشان داده است تا گیرایی و فهم اثر را بهتر کنند و بتوانند منظور خود را به مخاطب برسانند. فرهنگ لمپنیسم که خرده فرهنگی است از فرهنگ عامه از بعد از مشروطه در ادبیات ایران وارد حوزه ادبی شده است و بیشتر خود را در مضامین مردانگی، مروت، و فداکاری و … نشان داده است. در شعر عطا، شاعر با توجه به اینکه قهرمان خود در این فرهنگ قرار داده است به خوبی توانسته است که فضای زندگی او را ترسیم کند (برای مثال بکار بردن اصلاحاتی من جمله «قمه»،«قمار»،«کبوتر» و… . روی آوردن شاعر به خرافات، دعا، و تمناهای که رنگ و بوی اعتراض می گیرند نشان از تسلط او بر فرهنگ عامه و اصطلاحات محلات قدیمی شهر [چهارباغ، تایله، سیروس، سرهنگ و.. ] دارد که مردم از آنها استفاده می کنند. تقدیر گرایی یکی از پایه های این فرهنگ محسوب می شود که در شعر عطا به وضوح نمایان است. (بنگرید به صفحات ۴۶_۴٧). نکته جالب آن است که همچنان که برای بیان موقعیت قهرمان و مکان و زمانی که در آن زندگی کرده است، شاعر به ساختار لمپنیسم زبانی روی می اورد اما عصیان عطا به این فرهنگ و ارزش های آن حاکی از دست رفتن این فرهنگ و دگرگونی ارزش های آن دارد.
همچنین استفاده مکرر شاعر از نمادگرایی[۸]و بکاربردن استعارات و تشبیهات و کنایات از ویژگی های بارز این شعر است. یکی از کارکردهای عمده ی بیان نمادین آن است که سعی می کند به جای ارائه مستقیم یک پیام فکری، با خلق یک وضعیت عاطفی آن را به نمایش بگذارد و به گفته مالارمه ، فکر را به صورتی که حواس را مخاطب قرار دهد، بیان کند، و در این راه به جای استفاده از شکل های عرفی، عادی و روشن زبان، از شکل های غیرمتداول و مبهم بهره بگیرد. یکی از مشخصه های این شعر توسل به نمادپردازی و بهره گیری از زبان و فرهنگ عامه است. نمادپردازی ها و استعارات و کنایه ها و تشبیهات بی نظیری که در این شعر به کار رفته اند، بیشتر خود را در خفقان و یاس جای داده است و ناشی از فضایی لمپنیسمی و رسوخ کلمات و اصلاحات فرهنگ عامه است. نمونه های این چنین«دام و کلاغ نماد جاسوس و خبرچین[۹]»، «در گلوم میخه[۱۰]»،«سینه ی مظفرم»، «روز پریوده»،««شب پریوده»، «این شهر رو باختیم[۱۱]»، «پنجره باردار[۱۲]»، «عاشقی کوچه ای است که بن بستی گرفته»، [۱۳]« زن نابودشده ای است که روش رو به طرف باد کرده »[۱۴] ، تاریخ بین النهرین پوستم و….حاکی از تصدیق گفته هاست.
نکته ای که می توان به آن استناد نمود و مورد بررسی هم قرار داد سیاسی نمودن فرهنگ عامه است که شاعر نیم نگاهی به آن دارد. شرایطی که در آن شهر پر از کلاغ شده و تو باید درد دل هایت را برای سوک توی حمام در میان بگذاری (برگرفته از شعر). . نگاهی که ناشی از بدبینی، شکست نسلی و افول عقاید و ازرش هایی دارد که قهرمان و رفقایش زمانی برای آن شهید شده اند. شاعر در پایان به همین شیوه، در پی نجات قهرمان و باز اوری وی از راه بازاوری خاطرات میکند او را از مردن و تنهاییش منع می کند اما قهرمان شعر در پایان با تمام تلاشی کە شاعر در زندە نگە داشتنش می کند , اووردوز کردە و می میرد.
[۱] شەوێ بەم بێ شارییه شڵپاوەو عەتا زاماره (گورکه کانی خانمی ١٩۶٨)_ دو شعر بلند از شاعرنوگرای کرد هستند که در سال ١٣٩٣_٩۴ به چاپ رسیده اند. از او همچنین اشعاری به زبان کردی (کراسێ نەماوە دووریتی تیا نەگریم/ کۆمەڵە شعر١٣٩٠ _پیراهنی نماندە دوریت را در ان نگریستە باشم/ مجموعه شعر)، (تارانه کانی ئەم پێسته ئێش ئەکا ١٣٩۵_٩۶ _تهران های این پوست درد می کند)، و (لوله ها برعکس زنگ می زنند_ مجموعه روایت های روزانه ١٣٩٧ ) .
[۲] ئەشق نیشتمانێکه پەت پەتی عطا
[۳] ئەو کچه وێڵه له تاران ئهچێ
[۴] اشاره به جنگ داخلی در کردستان بین احزاب کردی در دهه های قبل دارد.
[۵] سەر شێواوی ئه وەڵ پیتی نیشتمانته، نیشتمان ژنێکه به جانتایێکی خەمگینەوە بزانه
[۶] اصطلاح رمانتیسم منفی را «مورس پکام» در شرح بن مایههای ناهمگون و واگرای رمانتیسم وضع کرد و آن را در برابر رمانتیسم مثبت علم کرد. او در مقاله «به سوی نظریه رمانتیسم» (۱۹۵۱) نوشت: «… [رمانتیسم منفی] بیان گرایشها، نگرشها، احساسات، باورها و اندیشههای انسانی است که قوالب ثابت مکانیکی را ترک گفته اما از دیدگاه ذوات یکپارچه متحرک و زنده به اتحاد دوباره اندیشه و هنر خود نرسیدهاست
[۷]Fantalism
[۸] نمادگرا(Symbolism) شرح مستقیم بلکه از راه اشاره و استفاده از نمادهای هنر بیان افکار و عواطف نه از طریق بیی القای عواطف و تأثرات روحی و روانی شاعر به خواننده توضیح براست (Chadwick, 1971: p.3 )سمبولیسم به ژه سمبولیسم اجتماعی به طور جدی با نیما یوشیج و پس از وی»افسانه «وارد شعر معاصر فارسی شد و صدای این شیوه را در اعران پس از نیما یوشیج هم نظیر شاملو، اخوان، فروغ وش … میتوان شنید.(شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰ :۵۵ ). دستیابی نیما به این شیوه بیانی – گذشته از شرایط سیاسی جامعه که شاعر را به استفاده از زبانی نمادین و ابهام اجتماعی آمیز وادار میکرد – یجه آگاهی او از نهضت سمبولیسم بود؛ نهضتی که در سال نت۱۸۵۷ م .با انتشار گل های شر «Les fleurs du malتوسط شارل بودلر شروع شد و با پیوستن شاعران دیگری به ادبیات قرن نوزدهم سراسر اروپا را تحت تأثیر قرار داد.(Abrams, 1993:p209).
[۹] به کردی: دال و قاڵاو
[۱۰] کنایه از انسداد در گفتن و ادا کردن احساس
[۱۱] استعاره از شکست خوردن
[۱۲] پهنجرهی ئاوس
[۱۳] ئاشقی کؤلانێکه تهنگی لێ نیشتووه
[۱۴] ژن فهوتانێکه که رووی له با کردووه