دو شعر از ریحان یوسف تمنا (افغانستان)
واگویه های یک مونث ۳
دکمه لباسش را باز می کند
تنش بوی ماندگی می دهد
سایه را با کبودی زیر چشمش هاشور می زند
شور می زند
رژلب نارنجی
فنجان قهوه خالی
و لبخندی که تمام صورتش را فراگرفته
زیر بیست و چند سالگی اش دراز می کشد
مذکرِغمگین
عاشقانه هایش مسموم می شود
در این روزهای چندش آور
آخر شب است
دهانش طعم گس یک خواب می دهد
دود سیگار را می بلعد
حرفهای مونث در گوشش تکان می خورد
اوهوم
بیزار است از تخت دو نفره
پتوی دو نفره
وقتی مذکری نیست
چروک پیراهنی که نیست رامم می کند
کم میارم میان نفسهایت
می شود سقوط کنی در من؟
آغوش تو انقلابی دیگراست
مذکر درونش گره می خورد
سیگار را بالا می اندازد
با تمام نرینگی اش تو را در آغوش می گیرد
وقتی خدایش مدام در خواب است
و زندگی متاهلی ست که جریان دارد
واگویه های یک مونث ۲
کابل…مزار…هرات
چه فرقی می کند وقتی عاشقانه آرامی نیست
مونث این روزها را دوست دارد
درون جیب هایش جا می دهد
پر از سکوت می شود
طول اتاق را گز می کند
و خودش را به سمفونی اتاق گره می زند
…
تق تق تق
مذکر پاهایش را مردانه روی زمین می گذارد
هوای این روزهایش زنانه است
با طعم شکلات تلخ
گاهی دلش می گیرد
از فردایی که نیست
…
مونث موهایش را باز می کند
قرص ضد حاملگی می خورد
پر از سکوت می شود
وقنی در بوس های مذکر رقم می خورد
…
مذکر خیره می شود در انحنای گردنش
لذت می برد
گیج گیج می شود
دستهایش را حلقه می کند
حالا نوبت عاشقی است؟
…
مونث حوا هست و تو…
تو می روی درتنش
نفسش بند می آید
و شیارهایی که منفجر می شوند
…
مذکر سردش است
بوسه ها و کلمات در دهانش خیس می خورد
پک می زند به سیگارش
و مونث را وارد حلقه های دود می کند
درتختی دو نفره