شعری از مهران شفیعی

شعری از مهران شفیعی

 

صدا
دیوار
سر
می کوبم به دیوار
دیوانه می شوم
می شوی ،
داد
در مشت ها قرص می شود
و یک لیوان آب
چیزی می شکند
شبیه لیوان
و خراشُ خطِ خُنّاق
از براده های شیشه
از دندان بیرون می کشد
کرم می گذارد
می گذارد کرم را
لای درد
و استخوان را
به استخوان نرسیده
درد می کند
بافته های چرم
روی پوست
بافته های چرم
روی پوست
بافته های چرم
روی پوست تت
وطن تنانگی ات را
در اتاق تمشیت
وطن باره گی
پاره گی
روی تخت
دراز می کشی
و چکه های آب
اغواگرانه در گوش
می چکد
و باصدای زیرتر از تاریخ
تر از تاریخ
چیزی می شکند
شبیه لیوان
و انگار یک لیوان آب
تنها یک لیوان آب
می شکند

اشتراک گذاری: