مجموعه شعر«پانتومیم» از اسرارحامدمقتدر (افغانستان)
مشخصه
گونهی اثر : ادبی«شعر»
نام : پانتومیم
خالق: اسرارحامدمقتدر«وستا»
ناشر: نشر کتاب پگاه
حروف نگار: فتانهحسنزاده
ویراستار: اخترسهیل
طراحجلد:ح.وستا
تاریخ نشر :۲۰۱۴
hamidmuqtader@gmail.com نشانیالکترونیک
دو شعر از این مجموعه:
دوم یک ستاره
هنوز از سرم نمیروی با دهان کشیدهتر از
خودت از دیواری که چشمم افتاد / از تو که
دیوار٬ دیوارم میکردی از من از تو
و سنگین این سر نا اهل دلم را بالا میآورد
و روی نیمکت اتاق وقتی میخوابیدی از شب
/ بلند میشدم با ریسمانی که تو را آویزان
شوم از گنگست / از سرم که روی هیچمردی
نیندازیام
و خودم را میکشم / از تو دست میکشم پا
میکشم / از دخترانی که رویت را میگردانی
از من / و روزی کهولت این بومیکه قرار است
من باشم دم در خواهد ماند / و درخت٬ درخت
خواهم کرد که درد هیچکس را نخواهد خوابید
اصلن من یعنی پرنده یعنی سرم زیر بالی که
ندارم خواهد رفت
و تو همیشه مردی
از همیشه مردی
از گیتاری که از آنطرف حیاط زنی از پشت
استخوانش میزند / دلت را در هیچطرف این
حیاط نخواهد برد
و تو مردی از جنس طولانیت / که سرم را از
من از دیوار باید ببری تا دروازه تا چانهی که
با مرگی خواهم زد / و تو هنوز خوابی سنگین
سنگین
من از اینجای زمین با اطراف سفیدی که دارم
و این نیمکت که بوی آدم میدهد حرف میزنم
در سفیدی این شب نگرانم و چین پیشانیام
را لا به لا برمیدارم که نجابت یعنی باید بمیری
و مردم شب قبل وقتی خوابی عمیقی از تو در
نهایت یک وحشیانهات از من ریخت / تو بلند
بلند باتومت را میآوردی در من و من از تو از
تمام متنفرم پایت را میبوسیدم
و لطفن یعنی این که خواهم مرد
عه
این لب وامانده نمیگذارد از تو از تمام یک
مردانه بگویم / و روی مردانی که دراز کشیده
بودم خمیازههایت را حساب کنی / من میمیرم
تو بزرگ نمیشوی
و اول ماجرا تا نیمههای اتاق هنوز تاریک است
تو مردی
شما بخواب
…
سوم یک ستاره
من از بافندههای خیلی خیالیام که تو را از
شبها در رختخوابم دراز میکنم / و خودم از
مویی که دارم سرم را میکشم از شانهی پدریم
من یعنی باید بزایم زیر دردهایم و تو یعنی
بخوابی در خرهایت که هفتخانه آنطرفتر از
خواب بپرند از تو از من وقتی صدامان در جیب
هیچکس جا نمیشود / وقتی که تو از خواب
برگشته باشی از نشههای شبانهات
اصلن من یعنی درد میکنم از عضلاتم
از تو یعنی شاعر باشی که روی نیمکت
از من دراز شوی و قلیان چاق کنی /
تو از من شروع میشوی از همین اتاق
که چند روز بعد خواهد افتاد از سرم و من٬
تو همیشه مردنیتر از توییم / و اصالت
ماجرا دم درازی دارد از اینجا که شبها
درست نمیخوابم و روزها تو نمیگذاری
سرم لای بالم بکنم / که زندگی حداقل
مردی باشد از تمام رویاهای تحقق نیافتهام
تو بلند میشوی و من از تو بلند میشوم
سرم به دیواری که نزدیک همیندر است
میخورد و میافتم در کلماتی که رجزهایت
را میکشد / و ما از همدوریم دورتر از تمام
زمین که ادامهسنگینی دارد
و تو هنوز مردی از نرینههای شبانهات که
هیچ زنی از من٬ از تو نخواهد ماند / ما دوتا
میشویم در عبارت یک طویل / و استخوانت
را شبی از شبها در همین کوره در خواهم رفت
تو بزرگ میشوی از من / و من تهی
میشوم از شکلت
حتا از مریات
تو نمردی من سرجایم هستم
و هنوز بوی نحسی از یک راهه میآید
و عضلاتم کرخت شدهاند از تو که دیشب
سرم را چهار کوک انداختی
وقتی من میمیرم
تو در من خواهی مرد / از ضربانت
از نفسی که هنوز افتادهی
درستتر خواهی افتاد