مروری کوچک بر زبان و ادبیات پرتغالی
نویسنده : ابوذر کردی
الف ) معرفی کشورهای پرتغالی زبان و پراکندگی جمعیتی آنها
در دنیا چیزی حدود ۲۲۰ میلیون نفر پرتغالی زبان وجود دارد . از این حیث این زبان در مرتبه ی هفتم در دنیا از نظر تعداد صحبت کنندگان قرار گرفته است . هشت کشور در دنیا ، پرتغالی صحبت می کنند که عبارتند از : پرتغال در اروپا که مرکز این زبان است ، برزیل در آمریکای جنوبی ، پنج کشور در آفریقا با نام های آنگولا ، موزامبیک ، گینهیبیسائو ، کاپهورده و سائوتومه و نهایتا ً تیمورشرقی در استرالزی که مراد از اصطلاح استرالزی ، کشور استرالیا به همراه سرزمین هایی است که به عبارت نزی ختم می شوند مانند اندونزی ، پلی نزی و غیره .
از جمعیت بالا چیزی حدود ۲۰۰ میلیون نفر در برزیل به سر می برند و به همین خاطر ، برزیل پرجمعیت ترین کشور پرتغالی زبان است و مابقی آن در هفت کشور اروپا ، آفریقا و آسیا گسترده شده اند .
البته زبان پرتغالی به صورت پراکنده در بخش های دیگری از دنیا تکلم می شود به عنوان مثال در مجمع الجزایر مادیرا و آزورس در اقیانوس اطلس شمالی . در واقع این دو جزایری خودمختار هستند که جز مستعمرات پرتغال به حساب نمی آیند بلکه در طول قرن پانزدهم میلادی توسط ساکنان اروپا به ویژه دریانوردان پرتغالی تحت سکونت در آمدند . همچنین ساکنان شهر مالاکا در غرب مالزی ، پرتغالی تکلم می کنند و یا اینکه در شهر گوا در هندوستان این زبان استعمال می شود و یا در ماکائو و یا بخش هایی از چین سخن گفتن به این زبان رایج است .
و نهایتاً اینکه زبان پرتغالی به مانند بسیاری از زبان های زنده در بخش های مختلفی از دنیا در شهرهای بزرگ و کوچک کشور ها تکلم می گردد و این فی الواقع امری بدیهی و طبیعی به نظر می رسد .
ب ) تفاوت های کوچک در پرتغالی اروپا و پرتغالی برزیل
در زبان پرتغالی که در اروپا تکلم می شود و آنچه که در برزیل رایج است اندکی تفاوت وجود دارد و این پدیده از لحاظ تاریخی این گونه تحلیل می گردد که همزمان با استعمار برزیل توسط پرتغالی ها و انتقال زبان آنان به بومیان برزیل ، بومیان این کشور این زبان را اندکی برای خویش ساده کردند به عنوان مثال در صرف افعال مشاهده می شود که در برزیل برای صیغه ی های دوم شخص جمع و سوم شخص جمع ، یک صیغه به کار گرفته می شود در حالی که در پرتغالی اروپا تمامی شش صیغه ی صرف فعل متفاوت هستند. عده ای از زبان شناسان بر این باورند که این تفاوت لهجه ای ، چندان مساله ساز نخواهد بود ، آنان بر این باورند که همان طور که در آمریکا لهجه های مختلفی از زبان انگلیسی وجود دارد و در کل این زبان نسبت به زبان انگلیسی اروپا اندکی ساده تر است ، تفاوت زبان های پرتغالی اروپا و پرتغالی برزیل نیز به این صورت قابل رتق و فتق است .
و اینکه پرتغالی در کشور های آفریقا و آسیا بسیار شبیه به آن چیزی است که در پرتغالی اروپا وجود دارد .
ج ) منشأ زبان پرتغالی
منشأ این زبان با تاریخ کشور پرتغال و به تعبیری تاریخ شبه جزیره ی ایبری که دو کشور پرتغال و اسپانیا را شامل می شود مرتبط می گردد .
پرتغالی نیز مانند سه زبان ایتالیایی ، اسپانیایی و فرانسه ، فرزند زبان مرده ی لاتین محسوب می گردد . اصالت آن هم به موقعی بر می گردد که سربازان روم باستان پا در شبه جزیره ی ایبری نهادند. البته ی با گسترش اسلام در سرزمین ایبری در قرن سوم هجری قمری باعث شد که این زبان با برخی لهجه های شمال آفریقا مخلوط گردد. به عنوان مثال این زبان مانند زبان اسپانیایی دارای کلمات بسیاری است که با حروف al شروع می گردد که خود ناشی از منشأ زبان عربی اقوام مهاجر به این شبه جزیره است .
کافی است تورقی کوچک در قاموس های اسپانیایی و پرتغالی بیندازیم تا واژگانی که از عربی به این دو زبان راه یافته اند را رصد نماییم و اگر عربی ستیزی حاکمان اسپانیا در قرن های یازدهم ودوازدهم میلادی و بعد از جنگ های صلیبی نبود چه بسا که در این سرزمین ها به جای زبان های اسپانیایی و پرتغالی هم اکنون زبان عربی رایج می بود .
در خلال قرون وسطی ، ملغمه ای از زبان لاتین و پاره ای از لهجه های موجود در شبه جزیره ی ایبری سبب شد که هسته ی اولیه ی زبان پرتغالی که به صورت پرتغالی – گالیسی بود شکل بگیرد . گالیسی لهجه ای بود که در غرب این شبه جزیره وجود داشت و هم اکنون به صورت یک زبان مستقل در آمده است که در شمال غرب اسپانیا و ایالت گالیسیا به کار گرفته می شود .
پرتغال در سال ۱۱۴۳ میلادی توسط آفونسو هنریکز(AfonsoHenriques) از غرب شبه جزیره ی ایبری که هم اکنون اسپانیا را در خود جای داده است ، مستقل شد . نزدیک به دو سده بعد یعنی در سال ۱۳۲۵ زبان پرتغالی رسماً از زبان گالیسی جدا گشت .
در مجموع می توان چنین گفت امروزه در شبه جزیره ی ایبری که شامل دو کشور اسپانیا و پرتغال است چهار زبان وجود دارد :
پرتغالی در پرتغال ، کاتالان در شمال شرق اسپانیا در ایالت کاتالان و به مرکزیت بندر بارسلون ، زبان گالیسی در ایالت گالیسیا در شمال غرب اسپانیا به مرکزیت شهر سانتیاگوی کامپوستلا و نهایتاً زبان اسپانیایی کاستیل در شمال ، مرکز و جنوب اسپانیا که زبان رسمی این کشور و چه بسا دیگر کشور های اسپانیایی زبان دنیا است که تعداد آنها حدود ۲۱ کشور است که از حوزه ی کارائیب و آمریکایی مرکزی تا جنوب آمریکایی جنوبی گسترده شده اند .
در دنیا حدود ۶۰۰ میلیون نفر اسپانیایی کاستیل صحبت می کنند .
در دنیا حدود ۱۰ میلیون نفر ، کاتالان صحبت می کنند که در ایالت کاتالان در اسپانیا و در کشور آفریقایی آندورا محصور شده اند .
و اینکه در دنیا چیزی حدود ۳ میلیون نفر گالیسی صحبت می کنند که در ایالت گالیسیا واقع در شمال غرب اسپانیا مستقر شده اند . ایالت گالیسیا به همراه ایالت کاتالان ، خود مختار بوده و پرچم و حاکمیت مستقل دارند.
در قرن چهاردهم میلادی و همزمان با جهانگردی پرتغالی ها ، آن ها در چهار گوشه ی دنیا به راه افتادند و به فتح و کشف سرزمین های شناخته شده و ناشناخته روی آوردند . از ژاپن در خاور دور گرفته تا برزیل در آن سوی دنیا ، نشان از پراکندگی سرزمین هایی است که پرتغالی زبان ها به آن ها گام نهاده بودند .
داستان حضور آنان در جنوب ایران و خلیج فارس نیز ، برگ هایی از تاریخ دوران صفویه است که از حوصله ی این یادداشت خارج است و علاقه مندان ، خود می تواننداین مورد را از منابع معتبر تاریخی پیگیری نمایند .
د ) ادبیات پرتغالی در قرن شانزدهم میلادی
در این دوران بر پرتغال ، شاعری چون لوئیس واز دکاموئس (Luís Vaz de Camões ( ظاهر می شود که سیمایی چون شکسپیر در انگلستان دارد . این شاعر ، مبدأ مهمی در شکل گیری ادبیات پرتغال است و بعد از وی ، زبان پرتغالی در دنیای شعر و فلسفه جایی برای خویش باز می کند و به دلیل پیوند های این زبان با زبان های لاتین و یونانی ، زمینه های شکوفایی آن در جهان بیشتر و بهتر می شود تا اینکه امروزه می بینیم که در کشور های پرتغالی زبان ، شاعران و نویسندگان ممتازی قرار گرفته اند که نه تنها در کشور خود بلکه در دنیا نیز نامی برای خود دست و پا کرده اند .
ه ) مروری بر شاعران و نویسندگان پرتغالی زبان
قدیمی ترین سند شعر در پرتغال به قرون وسطی برمی گردد و آن هم مجموعه ای از ترانه های تغزلی است تحت عنوان cancioneiros، البته سراینده ی این ترانه ها مشخص نیست .اما پس از این مورد خاص ، ادبیات پرتغال با دکاموئس نضج گرفت . دکاموئس به تأثیر از شاعران کلاسیکی چون هومر و ویرژیل ، اثری حماسی تحت عنوان Os Lusiadas به رشته ی تحریر در آورد که در آن داستان واسکو دا گاما (Vasco da Gama )دریانورد شهیر پرتغالی را شرح می دهد که عازم دریا برای رسیدن به سرزمین هندوستان است .
در قرن نوزدهم میلادی ، نهضت رمانتیسیم توسط آلمیدا گارت ( Almeida Garret) ، کامیلو کاستلو برانکو ( Camilo Castelo Branco) ، ژولیو دانیز (JúlioDiniz)و آگوستو کاستیلیو ( Augusto Castilho) که این اخیر خود پایه گذار مکتب رئالیسم نیز در این کشور است شکل می گیرد .
در قرن بیستم ، فرناندو پسوآ ( Fernando Pessoa) که یکی از مهم ترین شاعران این کشور و جهان است در این کشور معرفی می شود. البته خاطر نشان می کنیم که در پرتغال چیزی بالغ بر ۶۰ نام فرناندو پسوآ در طول تاریخ این کشور ثبت گردیده است که همه ی آن شاعر و نویسنده بوده اند که این خود یکی از شگفتی های پیرامون این شاعر بحث برانگیز پرتغالی است . اما این فرناندو پسوآ که مطمح نظر ماست همانی است که شاهکاری به نام ” کتاب سرگشتگی ” ( Livro do desassossego) دارد که این کتاب در ایران توسط شادروان جاهد جهانشاهی از روی رونوشت آلمانی ترجمه شده است . این فرناندو پسوآ جدا از بین خیل عظیمی از هم نام های خود ، شاعری ارزشمند است و شعرهای فلسفی وی که برخی از آنها در مجموعه شعر ” پیغام ها ” ( Mensagem) به طبع رسیده اند ، گواهی از وجود شاعری پراهمیت و تاثیرگذار در شعر معاصر جهان است .
همچنین نویسندگانی چون ژوزه ساراماگو (José Saramago) برنده ی نوبل ادبیات به سال ۱۹۹۸ ، لیدیا ژورژه (Lídia Jorge) ، آگوستینا بسا – لوئیس ( Agustina Bessa-Luís) ، هلیا کوریا (HéliaCorreia) از دیگر افراد سرشناس در ادبیات معاصر پرتغال هستند .
حال به سراغ کشور برزیل می رویم . برزیل اگر چه در ورزشی چون فوتبال در دنیا شهره ی خاص و عام است اما از حیث ادبیات و به ویژه ی شعر چندان قدمت و قامتی در دنیا ندارد . ادبیات برزیل همزمان با توسعه ی مدل های ادبیات پرتغال در سال ۱۸۶۵ شکل گرفت . در این سال ژوزه دِآلنکار (José de Alencar) با انتشار حماسه ی Guaraniو رمان Iracemaرسماً کلنگ ادبیات را در این کشور پهناور به زمین زد که در این دو اثر سعی می شود از بومیان این کشور ، تصاویری رمانتیک خلق گردد .
همزمان با تلاش مکتب هایادبی در اروپا در برزیل شاهد شکل گیری مکاتبی نیز بوده ایم . در سال ۱۹۲۰ در برزیل ، اسوالد دِ آندراده ( Oswald de Andrade) ، بیانیه ی آدم خواری (Manifesto Antropófago) را نوشت .
در میانه ی سده ی بیستم ، ژورژه آمادو (Jorge Amado) به خاطر رمان هایش معروف گشت که در آنها به جوامع شمال شرقی برزیل که دارای آداب و رسوم محلی و مخصوص به خود هستند پرداخت .
از دیگر نویسندگان برزیل می توان اشاره نمود به : راکل دِ کیروش (Raquel de Queirós)، گراسیلیانو راموش (Graciliano Ramos) و ژوزه لینش دو رگو (José Lins do Rego) .
البته یک نویسنده ی نام آشنای برزیلی برای ما ایرانی ها شاید پائولو کوئلیو (Paulo Coelho) باشد که دیگر نیازی به معرفی ندارد .
در میان کشور های آفریقا ، ادبیات تحت تاثیر جو سیاسی و نشیب و فرازهای اجتماعی و فرهنگی گریبان گیر آن کشور ها قرار گرفته است . از میان نویسندگان آنگولا می توان به کسترو سورومنیو (Castro Soromenho) اشاره نمود که در رمان های خویش به تم های اصیل آفریقا و هویت جمعی مردم کشور خویش می پردازد .
از شاعران موزامبیک می توان به ژوزه کراویرینیا (José Craveirinha ) که ملک الشعرای این کشور است اشاره کرد، همچنین در این کشور ، میا کوتو (Mia Couto)وجود دارد که با داستان های کوتاه خود به تبیین رویاهای ساده ی مردم موزامبیک می پردازد که به نوعی زندگی بعد از استقلال کشور خویش را تجربه کرده اند .
و از سوی دیگر در این کشور ، لینا ماگایا (Lina Magaia)حضور دارد که از ترس و التهاب دوران جنگ در این کشور صحبت می کند و به دنبال زندگی صلح آمیز و عاری از هر گونه جنگ می گردد .
و البته پرواضح است که اسامی بسیاری از شاعران و نویسندگان پرتغالی در فهرست بالا نیامده اند . ما در مرور خود سعی داشته ایم صرفاً کلیتی از ادبیات و پاره ای از شاعران و نویسندگان را به میان بیاوریم .
برنامه ی ما برای آینده آن است که در خلال زبان پرتغالی ، پاره ای از شاعرانی را که در بالا مرور کرده ایم و چه بسا شاعرانی دیگر که اسم آنها از قلم افتاده است معرفی و برخی از اشعار آن ها را نیز به زبان فارسی ترجمه نماییم .