«چشمی که برنمیدارد، دستی که نمیبیند» اولین مجموعهی آثار نمایشی طیبه مونسان است. زبان دراماتیک و دیالوگنویسی کنشمند، از ویژگیهای نمایشنامههای موفق است که به نظر میرسد نویسنده در این مورد بهدرستی عمل کرده. شش نمایشنامه با شش زبان و فرم متفاوت. از زمان و مکان کاملاً خطی و واقعی در نمایشنامهای همچون «حمام» گرفته تا اثری همچون «آدمها وقتی میمیرند درخت میشوند» که نویسنده مخاطب را در زمان و مکانی نامعلوم به جستجو و کشف وا میدارد.
زبان نویسنده در این چند نمایشنامه مدام در حال تغییر است و در هر نمایشنامه با توجه به بستر و موقعیت، زبانی متفاوت خلق میشود.
ردپای «زنانه نویسی» اصطلاحی که این روزها باب شده را نمیتوان در این آثار دنبال کرد، چراکه نویسنده در خلق شخصیتها از خود فاصله گرفته و گوشهای ایستاده تا شخصیتها با هم گفتگو و موقعیت دراماتیک را خلق کنند.
از این نویسنده پیشازاین نمایشنامههایی همچون: مجلس مهتاب کشون، ولکن اکثرهم لا، آدمیزاده دیگه و… به روی صحنه رفته است.
«چشمی که برنمیدارد، دستی که نمیبیند» میبینی؟ همهچیز شبیه اسم کتاب من شده. هیچچیز سر جایش نیست انگار. همین چهارراه نزدیک خانهمان، دو دقیقه که بایستی، میفهمی که داریم وسط جنگ زندگی میکنیم. دقیقاً همانجا که تابلوی دور زدن ممنوع نصبشده، پلیسها دور میزنند و کمی آنطرف تر یکی را جریمه میکنند. به قول دکتر مارلوک نمایشنامهام: قانون برای اونی که چراغقرمز رو رد میکنه یا توی ایستگاه اتوبوس دست میکنه تو جیب بغلدستیاش قانونه، اما برای کسانی که صاحب قدرت و ثروت هستند قانون، قانون نیست. میبینی زالوها افعی شدهاند، حمام را از کُبی میگیرند و نفس را از آدمی. کارد سلاخی به مصطفی شمر میدهند و میگویند بُکش. میکشد و بعد امامزاده است که از سر و کولمان بالا میرود. آنها که عزیزکردهاند و چشموچراغ، میشوند امامزاده و ضریح و بارگاه برایشان میسازند و سر چهارراهها توی قاب عکسهای بزرگ سر همدیگر را در آغوش میگیرند و چلپچلپ همدیگر را میبوسند و بقیه هم که کون لقشان، جنازههاشان را میدهند به آنها که قیمت مرده و زنده برایشان یکی است، ببرند توی چالهای چاهی بیاندازند که مبادا چشم خواهر و مادر و برادری به تنهاشان بیافتد؛ اما اما بعضیها وقتی میمیرند درخت میشوند، دریا میشوند، یاد میشوند و در یادها میمانند صدسال هم که بگذرد و به قول گالیور: هیچ جنایتکاری اسمش از تاریخ پاک نمیشه، حتی اگه تاریخ رو خود جنایتکارها بنویسن…