محبوبه ابراهیمی:
به آینده سلام کن
به شُش های فلزی
به کَرکَس های آرمیده در پرچم
به طبقات عمودی رسیده تا هَسته ی زمین
کنارِ گورهای فَله ای
به عبور قطار از پُل رنگین کمان
به ماهیانِ پرنده در آسمان
سلام کن
به شیاطینِ پَرَنده
به فرشته های زمین گیر
سلام کن
به شَبیه سازی پدران
بدون پینه ی دست
به شبیه سازی مادران
بدون خراش های سوگواری
به شبیه سازی فرزندان
بدون کَبودی گردن
بدون خونمردگیِ تیرِ خلاص
بدون زخم های بازجویی
به شبیه سازی دلتنگی
سلام کن
به کاوشگر مریخ که از غبار روبی سرخ ها
عکس ماندگار می گیرد
سلام کن
سلام به سرهایِ شلوع
به دل هایِ پر ترافیک
تو از کدام سیاره ای
که فکر می کنی
در زمین زندگی است
وقتی که
در ناخن های شکنجه می شکنی کاملی
وقتی
درخُم وخون غرق می شوی کاملی
وقتی که
می میری کاملی
هیچ مرگی،
ناقص نیست
هیچ شکستنی
ناقض نیست
غرق شدن ها سقوط به اوج اند
صعود به مرکز سیالات
روبرو برف سرخ می بارد
که گرمم نمی کند ، گرمم نمی کند که هیچ
و هیچ
گریزی از انقراض نیست
سلام کن به
شبیه سازی های
َمَن درونِ مَن
شبیه سازی های
رُسوب کرده در دنده ها
در زوایای متفاوت تَن
تنیده در تَن
دست در ست هم
گِرد باد می شوند
بُراده های هَیجان
می پاشد بر برف های سُرخ نشسته بر روبرو
به پرتاب در سَفینه ای به مرکز جهان
به این مرگ
به تکامل سلام کن
باران حجتی:
درد از سرم بزرگ رد نمی شود یقه ی تنگ
دست ها ی تو را می خواهد
کمی نوازش کشباف و کش انگشت ها بر تنگی دل
کمی نوازش کشباف و کش انگشت ها به گشودن گره
کمی سر نخ را بگیرد بگشاید خفقان از گلو
در برود رج به رج پیراهن و برهنه نام کوچک دنیا شود
نام کوچک کوچ
در برود رج به رج و آزاد در زهدان زمین نطفه بگیرد
کمی نوازش کشباف و کش انگشت ها بزایاند کلمه
بزایاند کلام
که جان بگیرد آزادی در رفت و آمد انسان از در و دروازه ی باز با چشم بسته
که جان بگیرد آزادی در سردوش تهی از سردوشی و تفنگ
کمی نوازش کشباف و کش انگشت ها کودک برویاند
از لبخند از قهقهه از قلقلک و قاقوی شادمانه گی
درد از سرم بزرگ رد نمی شود
بشکافان یقه ی تنگ دنیا
اسماعیل مهرانفر:
به جمجمهات آمدم
اما نبودی
به مرثیه در صحن پر از گیسوت
و نشستم درست
روی مناجات عصر
که بدانم منم یا کعبه
و آنکه لای خندیدن
به سمتام چرخیده کیست
به ذائقهات در چشیدنِ شور
در چشیدنِ آرامِ پوست آمدم
و طعم و تو با هم نبودید
فرو رفته بودید
و لب که میزدم به آب
آمدم
عبارت از نوشیدن
نبودی
بلور و پوشیدن نبودی
و مراعاتِ لب
با او که میبلعید
به نسبت او که میبلعید
نبودی
به شوقِ اشارات
آمدم
در ادامهی انگشتها
نبودی
به صاعقه در اردیبهشت
و وضع حملِ مادرمان در گور
اما
لای مویههات نبودی
لای ضجّه ها
و لابلای سایههات
نبودی
من که سنام قد نمیدهد لالا
حرفام به کلّهی ایشان نمیرود
بخواب که سیدمرتضی
فرض کند مرگ است
بخواب و ما فرقمان عبور
فرقمان نرسیدن باشد
بخواب و
ترسیدن باشد
بخواب و سید مرتضی لالا
که ببینی به خوابات آمدم
و خو به بیداریات باشد
خو به جنبیدنو تفتیدن باشد
ورق بزن لالا ورق بزن
عبورم ازجمجمهات را بزن
که نشستن میان آن
نشاط گیسو را
منظم نخواهد کرد
بزن لالا
بزن به صوت مرتضی در گوشام
بزن لالا
که فرقمان زدنات باشد
که بیایم به جمجمه ات
اما نباشی
سراپا نباشی
که به بودن
دست برده باشی