نگاهی به «کی ما را داد به باخت؟» نوشتۀ فرهاد کشوری
ترکیبِ «ادبیات جنوب» به دلیل مشابهتها و اشتراکات فنی و موضوعی، در ادبیات داستانی ما همچنان یک ترکیب معنادار است؛ داستانهایی به مرکزیت رئالیسمی گزنده، تصویرگرا، با اهمیت دادن به کشش داستانی و پرداختن به جزئیات مربوط به اقلیم (از گویش و پوشش تا رسم و رسوم و خردهفرهنگهای اقلیمی) و البته روحی عاصی و معترض در نهان و پیدای اثر. این مشترکات در ناولایِ فرهاد کشوری، این نویسندۀ خوزستانی، بهوضوح قابل ردگیری است.
داستان بلند(ناولایِ) «کی ما را داد به باخت؟» نوشتۀ فرهاد کشوری روایت زندگی مردی به نام جعفرقلی است. روایتشنوی این داستان بلند، فرزند راوی است که از جایی از داستان پی میبریم که او فقط با نگاه کردن به عکس فرزندش این تکگویی بلند و مرور خاطرات را انجام داده است. سرگذشت راوی، حلقۀ وصل چند نسل از زندگی روستایی_عشایری ایل بختیاری است؛ روایتی که مادربزرگ (دالو) را در یک سرِ ماجرا دارد و پسر راوی را در سمت دیگر. وقتی به انتهای داستان میرسیم، دو سمتِ این نسلها بهشکل تقابلی دوتایی، در تشابهی به همدیگر میرسند؛ راوی داستان نیز مانند دالو که روزی فرزندش او را در «خرفتخانه» تنها گذاشت و رفت، چشمبهراه فرزند خودش مانده و با عکسی به گفتگو نشسته است.
داستان پر از رفتوبرگشتهای زمانی است ولی شکل انتقالهای داستان همسو با الگوی روایت (یعنی نوعی تکگویی و مرور خاطره) با انتقالهای نرم و پذیرفتنی همراه است. نثر داستان نثری سهل و ممتنع است؛ آمیزهای زنده و ظریف از زبان گفتار و نوشتار. گویش بختیاری هم در گزینش واژگان و هم در آهنگ جملات داستان برقرار است و درعین حال، اندازهای از واژگان محلی و شکستهنویسی از سوی نویسنده به کار گرفته شده که خوانندۀ ناآشنا با این لهجه در هیچ نقطهای از متن احساس تقعید و نامفهمومی کلام نمیکند. داستان گرفتار زبانبازی نشده و وسوسۀ محلّینویسی و واژهپردازی بر روایتگری و شگردهای درونی داستان غلبه نکرده است.
حلقۀ وصل خردهپیرنگهای این داستان بلند، غیر از آنکه همگی سرگذشتهای راوی داستانند، بداقبالیهای راوی و البته ظلمی است که هربار بهطریقی بر او رفته است. این اثر، روایتگر بیقضاوت جامعهای ماقبلِشهری است در گذرگاه شکلگیری مدرنیتۀ ایرانی. آغاز مفهوم «شهر»، جادهکشی و راهسازی، استخراج نفت و قدرتگیری شرکتها و کارخانهها در نبود سازوکارهای انسانی صحیحی که حقوق مادی و معنوی طبقۀ کارگر را به چشم دیده باشد. داستان از منظر «یک فرد» بهمثابه «یک جامعه» روایت میشود؛ فردی که میخواهد از زیر ستم یک قدرت بیمهار بیرون بیاید اما نمیداند که چطور و چگونه باید چنین کند و با هر تقلایی گرفتار مصیبتی تازه میشود. «کی ما را…» روایتگر طیفی از مردم است که هم با استبداد خان و دولت درگیرند و هم با ذهن خرافی خودشان. «جعفرقلی» برای استخدام در شرکت باید معرّف معتبر داشته باشد و «صفدر» را به او معرفی میکنند و او همان کسی است که پیشتر نوکر خان بوده و دست جعفرقلی را در روغنداغ سوزانده است؛ این ماجرای کوچک استعارهای برای انتقال قدرت زورگویانه از ساختاری به ساختار بعدی است. تأکید نویسنده (البته از زبان شخصیتها) بر «خان» و «خان بعدی» نیز کنایتی بر همین تکرار درونمایۀ زورگویانۀ تاریخ در عین تغییر ظاهری زندگیهاست.
نقد اجتماعی این داستان در گوشه و کنار روایت، با اشارههای کوتاه و گریزان تکمیل میشود؛ راوی داستان مردی عشایری و عامی است و روایت نیز از حدود درک و دیدِ راوی بیرون نمیزند. «جعفرقلی» سندیکای کارگری را بهعنوان نهادی که میتواند جلوی ضایع شدن حق خودش را بگیرد، مثلاً وقتی مورد اتهام بیجای دزدی از شرکت است، ندیده و نمیبیند. پوستاندازی جامعه بهسوی سختافزارهای مدرنیته درحالی شکل میگیرد که نه خان و دولت و صاحبمنصبان شرکتها به حقوق طبقۀ فرودست اهمیتی میدهند و نه جعفرقلی و دیگر اهالی، درکی از فرایندهای شهری و شهروندی مثل دادگاه عادل و سندیکای کارگری و میتینگ و…. دارند. در وجود این تقابل و کشمکش است که داستان شکل میگیرد، چندوجهی میشود و قدرت تفسیر مییابد.
در عین شگردهای زمانی اثر و خردهروایتهای متعدد آن، صداقت و حقیقتی در تمام کلمات داستان دیده میشود که از زیست نویسنده و البته نگاه او به معنای داستاننویسی آمده است؛ حقیقتی که خواننده را با اثر همدل میکند و ازاینروست که کنترل احساس خوانندۀ این داستان خیلی زود در اختیار نویسنده قرار میگیرد؛ در تصویرپردازی دقیق و خیرهکنندهاش از زندان کوهستانی (قلعهای بهنام دز) خیره میشویم، همراه تصویر سوزناک رهاکردن دالو در خرفتخانه غمزده میشویم و با طنزهای اثر لبخند میزنیم.
«کی ما را داد به باخت؟» را میتوان نمونۀ قابل ذکری از ادبیات جنوب دانست با همان روح متعرضِ درونی، رئالیسم تصویری و موثر و البته این تکمله که گویش و فرهنگ بختیاری که کمتر در داستانهای همین ادبیات نمود داشته، در این داستان بهتمامی پرداخته میشود؛ این داستان بلند نقبی دقیق و تاریخی به برشی از زندگی این ایل بزرگ است. داستان بلند «کی ما را داد به باخت؟» توسط نشر نودا در شمایلی آراسته و مقبول به چاپ مجدد رسیده است.
حبیب پیریاری