این بار احمد بیرانوند می خواهد بحث نور را که در فتوشعر قبلی شروع کرده بود ادامه دهد و من به گمانم در این عکس، از آنچه او از نور می خواهد، خبری دارم…
شعر و متن از: احمد بیرانوند
عکس از: مریم احسانی
بله نور صبور است. من همیشه صبورش را بیشتر دوست داشته ام.
حتمن می پرسی مگر نور درگیر تعجیل می شود؟
بله. مثلن نوری که پشت سر یک قدیس می تابد تا نورانی کند، نور جسوریست که می خواهد عجله کند. مثل همین فتوشعر قبلی، نوری که وجود داشت جسور بود. نوری که قاطعانه روشن می کرد.
اما نوری که من دوست دارم، صبور است. چیزی را روشن نمی کند جز خودش. و از خودش هی پنهان می شود و هی پیدا. نوری است که منتظر خودش است تا بیاید.
عکاس منتظر است.منتظر غیبت نور.
عکاس سوژه را که دید نمی داند آیا آن نوری که او می خواهد بعد از گرفتن، در شی خودش را نشان می دهد یا نه؟
این نور، فاصله ی صبوری عکاس است از شیء، که نیاز به منتظر دارد. نیاز به ظهور.
از این رو عکس را که گرفت نگاه می کند آیا، نورش ظهور کرده؟
آیا انتظارش نتیجه داده؟
در نهایت این نور به عکاس می گوید:
من فقط حجم بودن شی را نشان می دهم. روشنش نمی کنم.
من فقط دوس دارم روی شی بنشینم.
من رسالتی ندارم. همه چیز بسته به شکل دیدن توست که در پس شی منتظر من بمانی یا نه
عنوان:
انتظار فرسوده
متن:
در تمام ذهن اتاق
کسی منتظر دیدن است
و از آینه می پرسد:
کدام خیال
به سمت تو پنجره می شود؟
منتظر
در کهنگی انتظار
از خواب
پرید.
حاشیه:
تخت توی آینه، هوس خواب منتظر است
و صندلی خالی، یعنی این که:
در تمام اتاق های پوسیده ی جهان،
کسی به دنبال حجم نشستن می گردد.