خروس جنگی، بلبل را سلاخی می کند
(تاملی در شعر هوشنگ ایرانی )
گردآوری : فرازمهر پورافرا
همه نشسته اند به آواز با قافیه ی بلبل گوش می دهند ،بلبل روی آن شاخه چه خوب می خواند . آرام ردیف های آواز بلبل را تکرار می کنند واز آن همه آشوب هم از انگشتانی می چکد.خروسی بالای دیواری پریده آوازش را دارد سر می دهد. از میان همه گذشت، پرید روی آن شاخه ،چشم در چشم بلبل انداخت .در جنگ رحم معنایی نخواهد داشت که گلوی بلبل را درید و
آ
و
ا
ز
های های های هایشان روی زمین چکید بعدخروس جنگی روبه همه ،۱۳ فرمان خود را صادر کرد :
۱- هنر خروس جنگی هنر زندههاست. این خروش، تمام صداهایی را که بر مزار هنر قدیم نوحهسرایی میکنند، خاموش خواهد کرد.
۲- ما به نام شروع یک دورهی نوین هنری، نبرد بیرحمانهی خود را بر ضد تمام سنن و قوانین هنری گذشته آغاز کردهایم.
۳- هنرمندان جدید فرزند زمانند و حق حیات هنری تنها از آن پیشروان است.
۴- اولین گام هر جنبش نوین با در هم شکستن بتهای قدیم همراه است.
۵- ما کهنهپرستان را در تمام نمودهای هنری: تاتر، نقاشی، نوول، شعر، موسیقی، مجسمهسازی، محکوم به نابودی میکنیم و بتهای کهن و مقلدین لاشهخوار را در هم میشکنیم.
۶- هنر نو که صمیمیت با درون را گذرگاه آفرینش هنری میداند، سراپای جوشش و جهش زندگانی را در خود دارد و هرگز از آن جداشدنی نیست.
۷- هنر نو بر گورستان بتها و مقلدین منحوس آنها، به سوی نابود کردن زنجیر سنن و استوار ساختن آزادی بیان احساس پیش میرود.
۸- هنر نو تمام قراردادهای گذشته را میگسلد و نوی را جایگاه زیباییها اعلام میکند.
۹- هستی هنر در جنبش و پیشرویست. تنها آن هنرمندانی زنده هستند که تفکر آنها به دانش نوین استوار باشد.
۱۰- هنر نو با تمام ادعاهای جانبداران هنر برای اجتماع، هنر برای هنر، هنر برای …. تباین دارد.
۱۱- برای پیشرفت هنر نو در ایران باید کلیهی مجامع طرفدار هنر قدیم نابود گردند.
۱۲- آفرینندگان آثار هنری آگاه باشند که هنرمندان خروس جنگی به شدیدترین وجهی با نشر آثار کهنه و مبتذل پیکار خواهند کرد.
۱۳- مرگ بر احمقان.
خروس جنگی نام انجمنی بود که افکاری رادیکال در زمینه ی هنر داشتند که رهبری جبهه ی شعرش با هوشنگ ایرانی ست که در سال ۱۳۳۰ با انتشارکتاب «بنفش تند بر خاکستری» بسیاری به مخالفت با او برخاستند و ترکیب «جیغ بنفش» از شعر «کبود» در همین کتاب با رفتاری تمسخر آمیز نقل محافل بود اما «بنفش تند بر خاکستری» کتاب بسیارمهمی درتاریخ شعر معاصر است چرا که آغازگر گفتمانی جدیدی در شعر است. هوشنگ ایرانی را اغلب پدر شعر سوررئالیستی ایران می دانند که از ویژگی های شعر او می توان به :جنبه های جوششی ،آنی ، درونی و اشراقی ، حس آمیزی ها و عبور از صوت به سخن و سخن به صوت و پرش از وزنی آرام به وزنی تند و چندصدایی های گوش آزار با دشواری هایی در زبان و لایه ی معنایی اش اشاره کرد.شعر «کبود»را معروف ترین اثر هوشنگ ایرانی می دانند که با هم آن را می خوانیم :
هیماهورای
گیل ویگولی
…..
نیبون ….. نیبون
غارکبود می دود
دست به گوش و فشرده پلک و خمیده
یکسره جیغی بنفش
می کشد
گوش _ سیاهی ز پشت ظلمت تابوت
کاه _ درون شیر را
می جود
هوم بوم
هوم بوم
وی یو هو هی ی ی ی ی
هی یا یا هی یا یا هی یا یا یا یا ااا
جوشش سیلاب ها را
بیشه ی خمیازه ها
ز دیده پنهان کند …
هوشنگ ایرانی معتقد بود هنر هرگز خواست اثبات چیزی و به وجود آوردن پدیدهای مفید را ندارد بلکه برای لذت هنرمند آفریده میشود و هنرمند در همان هنگام که به آن دوستی میورزد آن را به کناری میزند و در جستوجوی تازهتر میرود تا خواهش لذتخواهی درون را، که هر آن در تغییر و جنبش است برآورد، و جز دریافت لذت برای خود، هدفی دیگر بر او فرمان نمیراند. به باور او برای هنرمند همهچیز تنها دستآویز هنر اوست و هرگز به بنداخلاق و اجتماع و سنتهای باستانی تن درنمیدهد، و حتی اگر نمودهای هنریش نابخودانه مفید یا در بند اجتماع و سنتها شناخته شود، بر او گناهی نیست. ایرانی زیبایی را تنها اکسیر حیات هنرمند برمیشمرد و آن را «آن»ی میداند آنی، فراگیرندهٔ همهٔ رویدادهای گذشته و برخوردار از چیزی تازهتر، که از درون میجوشد حتی اگر از بیرون دریافت میشود و نمودش تنها در فرمی اصیل است که بندیِ روش نیست.
هوشنگ ایرانی مطلقاً به هنر متعهد — حتی خودخواستهترین تعهدها — اعتقادی ندارد. و بر آن است که بر خرابهٔ دستآوردهای شعر نو موجود، شعر تازهای بنیاد نهد. او زیبایی را نه خلقشدنی، بلکه کشفشدنی میداند. از همینجاست که میتوان به برخی تناقضات فکری در هوشنگ ایرانی پی برد. او در مقالهای تأکید میکند که شعرنه هدیهٔ خدایان، بلکه کوششی است که تواناییاش در همه وجود دارد و به کمک آن همه میتوانند پایهگذار زیباییهای نو و اصیل باشند. اعتقاد ایرانی به هنر و زیباییهای اصیل و همچنین به این نکته که «زیبایی کشفشدنی است» نشان میدهد که بنیانهای فکری او بر پایهٔ نوعی متافیزیک استوار است. بر این اساس، اگر بسیاری از کهنهگرایان با اعطای موقعیت برتر به «شاعر» او را در جایگاه فرازمینی قرار میدادند، هوشنگ ایرانی این نظر را دربارهٔ «زیبایی» دارد.
هوشنگ ایرانی بسیار جلوتر از زمانه ی خود بودو در دوره ای که او می زیست به او توجهی که باید می شد ، نشد اما با نگرش و محتوای اشعارش ،با نوعی نگاه عرفانی_ شرقی خود توانست بر سهراب سپهری تاثیر بگذارد .برای نمونه بخشی از شعر «در فانوس خیس» او را باز می خوانیم تا این تاثیرپذیری مشاهده شود :
کجا می رود این فانوس دریاپرست پر عطش مست ؟
بر سکوی کاشی افق دور
نگاهم با رقص مه آلود پریان می چرخد
زمزمه های شب در رگ هایم می روید
باران پرخزه ی مستی
بر دیوار تشنه ی روحم می چکد
من ستاره ی چکیده ام ….
اکنون روی علف ها هستم
و نسیمی از کنارم می گذرد
طپش ها خاکستر شده اند
آبی پوشان نمی رقصند
فانوس آهسته پایین و بالا می رود
هنگامی که او از پنجره بیرون می پرید
چشمانش خوابی را گم کرده بود
جاده نفس نفس می زد
صخره ها چه هوسناکش بوییدند
از نظر فرم و ساختار هوشنگ ایرانی بر احمدرضا احمدی که با مجموعه ی «طرح» موج نو شکل گرفت .شعر احمدرضا احمدی ،نخستین بازتاب فرهنگ شبه مدرنیستی آن سال ها و عکس العمل جوانانی که می گفتند از سیاست و اندوه و کنایه و سمبل های تکراری شب و خورشید و بهار و زمستان به مثابه ی نمادهای ظلم و عدالت و آزادی خسته اند و می خواهند شب فشب باشد و آفتاب، همین آفتاب ،……….
آقای شمس لنگرودی مشخصات عمده ی شعر موج نو را این طور بر می شمارد :
۱-جدابودن وظیفه ی عملی و روزمره ی کلمات و زبان از خود کلمات و زبان در موج نو
۲-ایجاد مناسبت و مناسباتی دیگر بین کلمات ،اشکال و اشیا
۳-ایجاد فضای ذهنی تازه و دور از ذهن ، نه از طریق توصیف و تشریح، بلکه از طریق فضاسازی و آن هم نه سطر به سطر ، که در کلیت شعر
و در ادامه ی موج نو در اواخر دهه ی چهل به شعر حجم می رسیم که با یدالله رویایی شناخته شد.آقای براهنی درباره ی شعر رویایی می گوید:«حوزه ی شعر رویایی ،حوزه ی ارتباط درونی و مستقل کلمات با یکدیگر است.با شعر رویایی ما وارد جهان موسیقی می شویم ،منتها نه به موسیقی به رخ کشیده ی کلمات ،بلکه موسیقی ای که از رابطه ی امپرسیونیستی کلمات با یکدیگر ساخته شده است. شعر رویایی قابل ترجمه به مفرداتش نیست » و ادامه می دهد که :« کلمات در اینجا اجتماع می کنند تا بگویند که خود آن شعر که گفته شده، چگونه گفته شده است ».
مقاله ی «زبان شعر» رویایی که برخی آن را «نخستین نگاه فرمالیستی در نقد ایران» می دانند که رویایی در پیوند با اهمیت زبان شعر نوشته است :
«… آن چه طبیعی تر به نظر می رسد ،این است که شعر یک هنر زبانی است،هنری ست که عوامل مادی اش را واژه ها می سازند و در این معنی،گاهی خود شاعر را فقط کاتب کلمه ها می دانیم،کلمه هایی که اساسی ترین ابزار و مصالح کارگاه شعری او می باشند …….
جسم کلمه و طنین و صدای آن به اندازه ی معنی آن در شعر نقش دارد. حتی نقش جسم و صدای کلمات،گاهی بیشتر و موثرتر از معنی آن نمودار می شود . یعنی قدرت مادی کلمه بیشتر از قدرت ادراکی آن است »
هوشنگ ایرانی (زادهٔ ۱۳۰۴ در همدان – درگذشتهٔ شهریور ۱۳۵۲ در فرانسه) شاعر، مترجم، نقاش، منتقد و روزنامهنگار پیشرو معاصر ایران که چون رعدی بر پهنهٔ ادبیات معاصر ظاهر شد و در فاصلهٔ کوتاهی چندین مجموعه شعر به چاپ رساند و «جیغ بنفش» او معروف خاص و عام گردید و در نهایت در سال ۱۳۵۲ خورشیدی بر اثر ابتلا به سرطان حنجره درگذشت.