نگاهی به مجموعه شعر«به نفع رویاها» اثر رستم اله مرادی

هفتاد چشم تپنده ی کارونس

 

مجموعه شعر : به نفع رویاها

شاعر : رستم اله مرادی

انتشارات : تپش نو۱۳۸۷

منصور خورشیدی

 

” آخرین دم      از نفس های خویش را / نفس کشیدی /

پرندگان / تدفین دریا را / پَر ریختند .       

شعر دم آخر

 

وحدتی هماهنگ در شعر های ” اَله مرادی ” دیده می شود .

او در طول سه دهه سرایش شعر به نظر می رسد که با انتخاب برخی شعرها به تر کیب واحدی برای ارائه ی کتاب : به نفع رویاها ” اقدام کرده است .

باور ندارم که شعر های منتخب همه ی آثار شاعر در دو دهه ی شصت و هفتاد باشد . در هر صورت شاعر سعی کرده است . تا کار های نزدیک به هم ، با شکل و محتوای هماهنگ را برابر مخاطبان خود قرار دهد .

” اله مرادی ” تمام خلاقیت های خود را عرضه کرده است . تجربه ی سال ها فعالیت در زمینه ی شعر ناب ، که وارثان زنده یاد منوچهر اتشی هستند . کنار سر آمدان این حرکت ، هرمز علی پور و سیروس رادمنش ، از ” نرگس فردا ” تا ” جانب کلمات ” و امروز ” به نفع رویا ها “

 

بیرقی بر سکوت دماوند . تا ارادت خود را به ” فرامرز سلیمانی” نشان دهد . و از دریچه ی تنگ مسجد سلیمان به اندیشه ی جهان راه پیدا کند .

 

نگاهی به بیرون با تجربه ی سال ها ممارست در صدور شعر به ایران و جهان تا شعاع حرکت خود را با تلاش انکار ناپذیر با همه ی دقت در انتخاب شعر گسترش دهد . 

 

  ” با صدای شکسته بالی / که نمی دانم به کدام گور می افتد / چقدر ستاره می سوزد / روشنایی آشفته را / چقدر لب از لب وا نمی شود . “

    شعر : صفحه ۸۶

تامل و سکوتی که سال ها ” اله مرادی ” تحمل کرده است . سکوتی معنا دار بود ! تلنگری به ذهن ناشران که رغبتی به چاپ مجموعه شعر از خود نشان نمی دهند .

 

در هر صورت حذف فاصله صورت عینی خود را نشان داد . برای شاعری که نمی داند صدای شکسته بال در کدام گور می افتد . و چقدر ستاره می سوزد و چقدر لب از لب باز نمی شود .

 

گویی که ظرفیت این شعر ها به کلمه وابسته است . کلمه هایی که امروز در زبان شاعر جاری است . قلمرو دیگری دارد . که سال ها پیش می بایست در برابر مخاطبان خود قرار می گرفت .

 

به قول رویایی : ” ما شاعران خطر نخواندن ، خوانده نشدن را ، همیشه پیش رو داریم . تا جایی که شاعران خواننده هایی جز شاعران نداشته باشند . شعر در مقابله با این خطر هیچ کاری نمی تواند بکند . جز توقع ، سخت گیری ، و پهلوی جدی شعر را رو کردن ، و این تنها چیزی است که ما را از خطر خوانده نشدن ، نخوانده شدن ، می رهاند . “

 

” دانستم این نسترن / دیوانه ترین رنگ از سپیدی هاست / خطا نمی کند چشمم / تا ظهر این ایوان     خاک خواهد شد / این گونه که بازو به بازوی من است . ”

شعر : صفحه ی ۸۴

 

دیوانه ترین رنگ از سپیدی ها مرز نمی شناسد ، تولدش این جهانی نیست . عیار زبان معیار مشخصی ندارد . غنای شعر سهمی در زبان و سهمی در زمان دارد . چون شاعر حضور انسان را در شعر جست و جو می کند . 

 

در این حرکت خود را می جوید تا زبان خود را پیدا کند و ربط خود را سامان رابطه هایی کند که مخاطب امروز را با این هنر زبانی دعوت به خوانش شعر خود کند .

 

از خطابه ی طوفان می گوید ، و از کناره ی سکوت آرام می گذرد .  تا زنده بماند به هجایی از التفات مسیح و عبور کند از تاریکی به خصلت خورشید ، ” تا عشق در تبسمی دیگر گریسته شود ” و حنجره ی بهار در تب شقایق بسوزد . 

 

” صدایم می دهد / این درخت / چون تبی که دارم / به رفتن    در نظاره ی خویش / و پران سینه    بالم نمی دهد / بر شاخه ای نجوا ”

شعر : صفحه ی ۴۴

 

رابطه ی شاعر با جهان پیرامون او همین صدا است . صدایی که مفهوم فراخوان را در خود دارد . اندکی جسارت برای شاعر  کافی است . تا در فضای یک قطعه شعر جلوه های حقیقی زبان را متناسب با زمان و مکان بروز دهد .

 

” برابر این کوه / نفس هایم به نام کیست / صبح عجیب / در طنین نور /

گوشم به خاکستر / که از شکفتن می نویسم / برابر این کوه ” 

شعر : صفحه ی ۸۳

 

تقدیر ورود واژگان در مصراع برای خلق تصاویر باید با فشردگی در بیان و ایجاز کار کرد های خود را نشان دهد . تا شاعر فراتر از معانی موجود به درک روابط درونی در شعر برسد . و با برجسته کردن نماد ها و نشانه ها بتواند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کند .

 

 

” طلسمانی سی و شش گره / بر استخوانی از آتشِ فرسودن /

دیر می شود     به زانویی که خواهی افتاد / با پنجه ای کشیده / 

در لهیب علف ”

شعر : صفحه ی ۴۱

 

کلمات کلیدی عامل تعیین کننده در شعر هستند . و به خواننده در خوانش شعر کمک می کند . و این کلمات اگر با تکوین تصویر در شعر همراه شود . راه رسیدن به کمال را آسان می کند .

 

” همیشه نامی از آفتاب / بر گُرده اَم می سوزد / شفاعت دریاست    خاکسترم / بر می خیزم     از کبود شانه ها / در تابش رنگین کمان ”

شعر : صفحه ی ۵۰

 

مقر بی قراری در تفکر شاعر رسم رابطه می کند . تا در ارتباط با پدیده های پیرامون خود به جوهر حرکت در خلق و آفرینش شعر برسد . طلیعه ی پرواز این تفکر زمانی شکل می گیرد که شاعر با طیف وسیع تری از واژگان وارد قلمرو شعر شود .

 

” جز رویا چیزی در پرده نمی زند رنگ خیال / و صورتم نمی بخشد جز کلمات / که سپید از خونم می جهند ” 

یا

 

” هی انگاره ی باد    به سرعت خاموشی / و کم و بیش ردی عاجل /

تا تندیسه ی آوار صاعقه    بر سایه های رخام ”

شعر : صفحه ی ۸۶

 

این نوع حرکت خزنده ذهن شاعر را در رسیدن به ساختمان اثر سرعت می بخشد . و شعر در بافت معنایی تجلی معرفت را به سمت تقرب و سازگاری با جهان محسوس آماده می سازد . 

 

از زخمه های ایرانی و یک سال سمفونی تا منظره ی ایثاری کلمات و سطر های بی سَری جنون ، همه و همه به نفع رویا ها صاعقه می شود تا برق نگاه در گستره ی کتاب منتشر شود .

 

” مرا مشتاقی خویش احاطه می کند / به سوزی دیگر   شب /

 که فرود می آید از گیسو ”                              

  شعر : صفحه ی ۱۵

 

” دو شنبه حواشی باران ریز کلام / جوش جوانه می بینمت / به حنجره ی بید بنان /  نگو کیستی که شب / از گیسوی تو با باد می پیچم ”

شعر : صفحه ی ۸

 

” سال ها گریخته ای / با لباس اوفلیا / اما این آب      برای مردن نیست /

بر آتش    اندوه تو می رقصد / و ستارگانت / به عطر اوفلیا  می سوزد “

شعر : صفحه ی ۲۵

 

تاکیدی که شاعر به نقش واژگان در شعر دارد . تلاش او را برای ارائه ی یک زبان آهنگین مضاعف می کند . تا از همه ی ظرفیت های کلامی به نفع شعر بهره بگیرد .

 

چرا که شاعر در کسب تئوری شعر ، حد اقل در حوزه ی زبانی زحمت بسیاری متحمل شده است . و با جریان شعر نیمایی به ویژه شعر ناب به خوبی آشنا است .

 

” بر ساز بی پناهی می نشینم / در شیوع شب / چقدر تابوت /

در گیسوان بید است / کنار رود به جامه ی ستارگان “

شعر : صفحه ی ۶۳

 

جست و جوی آگاهانه با تکیه بر مبانی نظری و با استفاده از نماد ها به خلق تصویر های ذهنی می پردازد . و به جای کمک گرفتن از ارجاعات بیرونی ماهرانه از اسم ها و صفت ها به صورت احساسی و تخیلی بهره می گیرد تا واکنش های خود را به صورت عینی در خلق ترکیبات جدید و تصویر های بدیع ارائه نماید . 

 

” به سودای در باد انداختن کمرِ چهارم / در بند تعریفی از دریا نیست /

که آرام می شود ”

یا

 

” بر می خیزد و ُ / به سایه ی هذیانی نخل در آب    می اُفتد / 

فردای پشت نیزار / شبیه خاکستر  بر باد ”

شعر : صفحه ی ۹۲

 

اَله مرادی در خلق رابطه با مخاطبان خود تمام در ها و معبر ها را باز می گذارد . ابهامی در کار او دیده نمی شود . تصویر های او تفننی نیست

تمام تلاش او برای هویت بخشیدن به اشیا و کوشش برای ثبت تصویر های تجسمی است . شخصیت دادن به پدیده های بیجان به شکل صریح و و آگاهانه برای نقب زدن در برابر منظر های پیش رو تا آن ها را از سطح نجات دهد و به عمق شعر بکشاند . 

 

” به چهره ای بی فصل / هزار دستانه ی رویا در فراسو /

 به طعنه بر خندق های راه   گاه / با تکیه بر عطر سایه ای /

 تنی پروانه و چشمی نیلوفر “

شعر : صفحه ی ۸۰

 

گشودن افق تازه با منظر های جدید در ساحت شعر و باز کردن دریچه ای برای ورود به سمت ایجاز در بیان تا شعر را از آشفتگی نجات دهد و به تحولی برسد که پاسخ گوی سال ها ممارست در سرایش شعر باشد . 

 

شتاب در کار شاعر دیده نمی شود . تلاش کرده است تا گرفتار سرعت سطر ها در بیان عبارت ها نشود تا در خلوت اندیشه به فرزانگی برسد .

 

 

 

 

اشتراک گذاری: