سخنرانی‌ رویایی به زبان فرانسه در جشنواره بین المللی شعر کازابلانکا

  شعر حجم

 ویژه‌نامه « گذر از اسپسمان»

ترجمه: عاطفه طاهایی

مقاله‌ی زیر ترجمه متن سخنرانی‌ای است که رویایی به زبان فرانسه در جشنواره بین المللی شعر کازابلانکا ایراد کرده است. این جشنواره با موضوع شعر به عنوان معرفتی منحصر به فرد (la poesie en tant que connaissance au singulier) در ۲۲ و ۲۳ سپتامبر سال۲۰۰۰ برگزار شد و شاعران دیگری چون گنادی ایگی Genady AYGUI (روسیه)، گاسترائوکروز Gastrao CRUZZ (پرتقال)، میشل دگی Michel DEGUI (فرانسه)، ماریلین هکر Maryline HACKER (آمریکا)، عبدالوهاب مدب Abdolwahhab MEDDEB (تونس)، گُزُ یوشی ماسو Gozo YOSHIMASU (ژاپن)، عباس بیضون (لبنان)، طاهر بن جالون (مراکش)، محمد عفیفی مطر (مصر)، محمد اشعری و محمد بنیس (مراکش)، در این همایش شرکت داشتند.

 

شعر تنها نیست. این عنوانی ست که میشل دگی به اثر تحسین برانگیزش «رساله در باب بوطیقا» می دهد. من می‌گویم بله، شعر تنها نیست اما در صورتی که به تمام هنرهای زیبا یک‌جا اطلاق شود و گرنه شعر تنهاست، و در نوع خود منحصر به فرد، چرا که توان آن را دارد تا هر چه را که ناتوان از یافتن شیوه‌ای برای بیان خود شده است به شیوه‌ی خود به زبان آورد. و این یعنی معرفت تنها. معذالک این معرفت که امروز دستخوش برداشت‌ها و دست‌بردهای بی‌امان رسانه‌ای قرار گرفته جنبه‌ی منحصر به فردش را دارد از دست می‌دهد و خود را در برابر بحران می‌بیند. گویی آن اصطلاح معروف مالارمه‌ای «بحران مصرع» در شعر جایش را به «بحران معرفت» داده است. شعر نه به مصرع وابسته است و نه به مثابه‌ی معرفت به قطعه‌-شعر نیاز دارد و نه حتا به نوع ادبی. شعر حضور خود را همه جا می‌خواهد. همه جا حضور دارد. این همه‌جا و هیچ‌جا بودنِ شعر همان‌قدر در کلمات هست که در نشانه‌ها، همان‌قدر در همه‌چیز که در هیچ‌چیز. این خصیصه‌ی همه‌جایی‌بودن شعر آن معرفتی است که بدون کلمه تظاهر می‌کند. یعنی همان‌قدر در هستی که در نوشتن. با وجود این، شعری که ما این جا از آن حرف می‌زنیم فقط به کلمه نیاز دارد. و این، به عبارتی صحیح‌تر، همان معرفتی ست که می‌توان به درستی به آن اطلاق منحصر به فرد کرد.

شاعران کلمه‌های خویش را به قصد پر‌کردن گفتمان مدرنیته فرا نمی‌خوانند. همه‌ی این گفتار‌هایی که ناقل ظواهر و پدیدارهایند چه مقاله‌ی علمی، چه سرمقاله و چه گزارش، شوربختی شعر را سرمایه‌ی نفوذ خود ساخته‌اند. و همه در عطش شناختن آنچه در زیر سطح می‌گذرد، جز به چنگ گرفتن کلمه‌ها، نشانه‌ها و تصاویری که فرستاده‌ی نگاه و صدای شاعر است کار دیگری نمی‌کنند. کلمه‌های شاعر به محض گرفته‌شدن، در چرخه‌ی ارتباطات و مصرف فرسوده می‌شوند و ظرفیت‌ها و دلالت‌های یک نشانه را از دست می‌دهند تا فقط یک دال باشند. در گذشته، لغت‌ها برای رسیدن به چنین سرانجامی، قرن‌ها انزوا، تفرد، عزلت و آرامش را به گذر زمان و تاریخ انسان پیشکش می‌کردند. واژگونی چنین وضعیتی انسان امروز و آفرینش شعری او، و در نتیجه زبان و جامعه‌ی او را، در معرض خطری بزرگ قرار می‌دهد. اما دنیا با گذر از انفورماتیک، انسان را در شفافیت اینجا و آن جای دنیا، و دنیاهای دیگر این دنیا قرار می‌دهد، و شاعر نیز در غیاب شعرش می‌ماند، آن جا که شعر به طرز منحصر به فردی مستقل باقی می‌ماند. این تناقض عصر ماست، این که شعر در غیاب شعر معرفتی منحصر به فرد باقی می‌ماند.

چنین شعری، یقینا با آن شعری که جنبه‌های زندگی روزمره‌ی ما را قشنگ می‌کند تفاوت دارد: شناختی از محیط زیست که می‌خواهد شاعرانه هم باشد. شعری یاور زمین، کلمه محیط پیرامونی ماست و ادبیات، همزیستی و تعاون با طبیعت است، ادبیات در این معنی را فارسی‌زبان‌ها ادبیات «گل و بلبل» نامیده‌اند.

نتیجه از یک طرف شمار هراس‌آور رمان‌های ضعیفی است که ناتوان از ادبی‌کردن خویش‌اند و از طرفی دیگر قحطِ شعر؛ هر دو پیچیده در انبوه در هم متن‌هایی‌اند که اساسشان یا سوءتفاهم در «خود ارجاعی زبانی» یاکوبسونی است. که با ارجاع بیرونی سوژه و ابژه‌ی خود قهر‌اند، و یا کاملا بر عکس، در همان سطح طبیعت می‌مانند. در هر دو مورد آینده‌ی شعر چهره‌ی گذشته‌اش را به خود می‌گیرد، گروه اول قبای دوباره دوخته‌ی آوانگاردهای اول قرن را به تن می‌کند و گروه دوم در نجوای ملایم برگ‌ها به هنگام وزش نسیم، اشیاء را از سمت هموارشان نوازش می‌کند، شعر در چنین چهره‌ای شعر معرفت نیست.

پس همان‌طور که جنبش معاصر شعر فارسی، اسپسمانتالیسم (یا شعر حجم) پیشنهاد می‌کند: وابستگی به چیز‌ها چیزی ست که باید کاملا از شعر غایب باشد، شعری در تعارض با تمام تاریخ خودش، هر چند کهن، تا خود را وقف عصر تازه‌ای از واژه با وصیت عهد جدید، کند.

شاعر با این طرز فکر، اثری از وابستگی خود به چیزها، اثری در پشت سر باقی نمی‌گذارد تا به مدد ارجاعی خارج از زبان، خوانش معینی از شعر خود را دیکته کند. بر عکس اسپاسمانی (پاره فضایی) از نگفته، یا “گفته‌ناشدنی” بر جای می‌گذارد، حجمی ذهنی در عبور از حیات زبانی شعر ونیزعبورازحیات زبانی شاعر، البته اگروجود داشته باشد، زیرا که حیات زبانی شاعر به وجود نمی‌آید مگر در بطن سکوت خودگرای متن (زبانی در بطن زبان).

دقیقا توسط همین زبان شعر ِمتولد در داخل زبان است که بینشی اسپسمانتال با طرد واقعیت، واقعیت دیگری می‌آفریند بسیار فشرده‌تر، بسیار گسترده‌تر و بسیار ارجاع‌دهنده‌تر. هم به آن «من» ِمضمر و هم به جهان بیرون. این گونه است که نه حذف ارجاعات بیرونی و نه خودارجاعی زبانی هرگز به معنای رهاکردن معنی و یا حذف «یعنی» نیست. برعکس، شعر در «یعنی» است که خود را به خطر می‌اندازد، آن هم با اعمال روش هوسرلی بین‌الهلالین گذاشتن مظاهر این دنیا، که معتقد است «ابتدا باید دنیای بیرون را با اپوکه۶ از دست داد تا سپس بتوان آن را در یک خود آگاهی جهانی دیگری از خویش، به دست آورد»۷ و شعر این گونه است که در وادی «یعنی» خطر می‌کند. تمام تلاش و تمام کارکرد شعر در اسپاسمانتالیسم (که شعر حجم خوانده می‌شود) بر همین اساس بنا شده است.

به واقع حجم، تود ه‌ای انباشته از کلمه، با روکشی روایی و رمانتیک و احساساتی نیست بلکه حجم، اسپسمانی و یا پاره فضائی ست که پشت اندوده‌ای از کلمه قرار گرفته، کلمه‌هایی که خود از آن پس جزئی از آن پاره-فضا می‌شوند، جزئی از پشت کلمه، کلمه‌ای که نیاز دارد پشت خود را بشناسد تا بتواند تکیه بر تراکم خود کند. تراکمی که طعمه‌ی استعمال، مصرف و فایده رسانی در گفتارشده است. معذالک کلمه تکیه بر تهی نمی‌کند چرا که اسپسمان با حجم‌های ذهنی کوچکی که خود دارد به واژه تن و تشعشع می‌دهد که پشت واژه را معبری برای امر نامرئی می‌کند، و اسپسمان لانه‌ی مفهوم می‌شود، و لانه‌ی رابطه، و زهدان معرفت‌هایی که از مجهول سر می‌کشند. گفته‌ای از تاریکی زاده می‌شود و گفته‌ای دیگر ظاهری تاریک می‌یابد. تاریکی به هر حال غرامتی ست که شعر برای دغدغه‌ی فرم، زبان و ایجاز می‌پردازد. و نتیجه اغلب، تنشی ست که میان کلمه‌ها و چیزها پدید می‌آید و شعر را گنگ و گم و دیرپسند می‌کند. که برای من اهمیتی ندارد: هر خوانشی سبکی را اقتضا می‌کند.

«من» مضمر، کلمه، دنیا، هر کدام نسخه‌ای و دستوری برای شعر دارند. فهمیدن شعر بدون این سه دستور خود دستوری ست که باید فهم کرد. در این محدوده است که می‌گویم بسته ماندن ما به چیزها، و بست‌های ما به اشیاء جای کلمه را تنگ می‌کند و نقش آن را در ساختن زبان شعری از آن می‌گیرد زبانی که می‌تواند بست‌های جدیدی بیافریند و ارجاعات بیرونی جدیدی که مختص خود اوست خلق کند و نه آن ارجاعاتی که در طبیعت از پیش برقرار شده است.

به بیان دیگر، غیاب انتزاع و یا گریز از آن، زندگی زبانی – اگر نگوییم زبان‌شناختی – شعر را محدود می‌کند. چنین چیزی مرا به یاد جمله‌ی قصار هزار ساله‌ای از فرزانه ی بزرگ، شاعر بصره، عباس نفری می‌اندازد: «هر آن‌چه به رؤیا وسعت می‌دهد عبارت را تنگ می‌کند» روی دیگر این سخن به ما می‌گوید: آدم بی‌رؤیا پر حرف می‌شود.

۱- Espacement به معنی پاره فضا در اصطلاحات حجم‌گرایی مفهوم دیگری از واژه‌ی حجم است. Traversee I espacement را می‌توان به عبور از حجم نیز ترجمه کرد (م)

۲. ecologie

۳. langue

۴. langage

۵. autisme

۶ . Epokhe ‌واژه‌ای با ریشه یونانی که هوسرل در فنومنولوژی خود برای «در پرانتز گذاشتن» به کار می‌برد.

۷. گزیده‌ای از سخنرانی ادموند هوسرل که در فوریه‌ی۱۹۲۹ در دانشگاه سوربن پاریس ایراد شد.

این سخنرانی را اولین بار امانوئل لویناس در سال۱۹۶۹ از آلمانی به فرانسه برگرداند و با عنوان مقدمه‌ای بر پدیدارشناسی منتشر کرد.

۸. ابوالعباس النفری مؤلف المواقیف و المخاطبات، قرن ۴ هجری «کلما التتسعت الرؤیا ضاقت العباره»

 

 

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید