شعری از مینو سلیمی
«خانه ی دورِ تو»
خیابان های شهر را
می دوند
خانه ها یک به هزار
از کنار ماشین ها
درخت های جوان …کهنسال
از کنار آدم ها
از کنار مغازه ای که ده سالی است
حراج کرده کتانی های رنگی اش را
من با هر رنگش سال ها دویدم
خیابان ها را، کوچه ها را…
خانه ها را
آدم ها را…
خانه ی تو دور است اما !
خانه ی تو دور
دور، خانه ی تو
و می دوند پاهای من
و می روند خانه ی دورِ تو را
نزدیک و نزدیک…