شاعر آمریکایی: ویلیام اِی (بیلی ) کالینس ترجمه: آتوسا رحمتی

شاعر آمریکایی: ویلیام اِی (بیلی ) کالینس ترجمه: آتوسا رحمتی

ویلیام اِی (بیلی ) کالینس

  متولد ۱۹۴۱ بیست و دو مارس

ملیت :آمریکایی

 فارغ التحصیل دانشگاه ریور ساید کالیفرنیا

استاد دانشگاه نویسنده شاعر و متخصص در گلچین قطعات ادبی

 استاد دانشگاه شهری نیویورک

 

 

محبوب ترین شاعر آمریک انتخابی از سوی  نیویورک تایمز برای اشعار محاوره ای و کنایه دارش

برنده ی جایزه ی  بهترین شعر آمریکایی در دو  دوره ی متوالی     

  : The best American poetry

برنده ی  جایزه و لقب(( ملک الشعرای آمریکا )) از سوی  کنگره ی آمریکا

برنده ی شیر ادبی  کتابخانه  ی نیویورک

برنده ی بهترین شاعر سال برای مجموعه ی شعری(( بهترین سیگار )) بعنوان پر فروشترین کتاب سال

برنده ی جایزه ی ادبی ((مارک تواین)) از سوی  بنیاد شعر آمریکا

برنده ی جایزه ی ملی شعر آمریکا

برنده ی جایزه ی لنور مارشال

و در حال حاضر با عضویت اصلی و مدیریتی در بنیادهنر و بنیاد شعر نیویورک در سومرس نیویورک زندگی می کند .

برخی از آثار وی :

 

 

  • Nine Horses</ (2002)
  • Sailing Alone Around the Room: New and Selected Poems</ (2001)
  • Picnic, Lightning</ (1998)
  • The Art of Drowning</ (1995), which was a Lenore Marshall Poetry Prize<>
  • Questions About Angels</ (1991), the winner (two years later) of the National Poetry Series competition
  • The Apple That Astonished Paris</ (1988)
  • Video Poems (1977)

 

 

 

 

Introduction to poetry

 

 

I ask them to take a poem
and hold it up to the light
like a color slide

or press an ear against its hive.
I say drop a mouse into a poem
and watch him probe his way out,

or walk inside the poem’s room
and feel the walls for a light switch.

I want them to waterskiacross the surface of a poem
waving at the author’s name on the shore.
tie the poem to a chair with rope
and torture a confession out of it.

They begin beating it with a hose

to find out what it really means.

Billy Collins

 

مقدمه ای برای شعر

 

من از آنها خواهش کردم

شعرم را بردارند

و به نور ببندنش

درست مثل ریسه ی رنگ

 

 یا گوشی بفشارند به کندوی شعرم

مگر اینکه بشنوند …

گفتم : موشی به جان شعرم بیندازید اصلن

و هی نگاش کنید که چطور راه خودش را می کاود

 

یا خواستم توی اتاق شعرم قدم بزنید

و دیوارها را یک به یک بگردید

دنبال کلید برق ….

 

من ازشان خواهش کردم روی کف شعرم اسکی آبی بروند

و به اهتزاز نام شاعر

 در ساحل شعر

 موج بردارند بلند  ….

 

اما همه ی آنچه آنها می خواستند این بود؟؟

همه ی آنچه آنها می خواستند این بود :

که شعرم را با طناب ببندند به صندلی محکم

و هی شکنجه پشت شکنجه

که اعترافی بیرون بکشند از دل شعر

 

شروع کردند شعرم را با لوله های خرطومیشان زدن

اینجور شعر مرا معنا می خواستند

اینطور شعر مرا معنا می کردند ….

 

اشتراک گذاری: