پرونده ای برای جوزپه اونگرتی
پرونده ای برای جوزپه اونگرتی/ بخش اول/ ابوذر کردی
مقدمه:
زندگی نامه ی جوزپه اونگرتی
جوزپه اونگرتی در سال ۱۸۸۸ در اسکندریه ی مصر از یک خانواده ی ایتالیایی از توسکان ایتالیا به دنیا آمد . در کودکی وی تحت سرپرستی دایه ی حبشه ای خود به نام باهیتا قرار گرفت که بعدها یکی از عوامل سوق داده شدن اونگرتی به سمت شعرهای غیربومی و سوژه های غیرملی گشت . پدر اونگرتی در حفاری کانال سوئز مشغول به کار بود که بر اثر یک تصادف در سال ۱۸۹۰ از دنیا رفت و مادر اونگرتی مجبور شد که برای امرار معاش به پختن نان در صحرای آفریقا روی بیاورد و در ادامه فرزند خویش را تحت تربیت کلیسای کاتولیک قرار داد .
اونگرتی تحصیلات رسمی خویش را در مدرسه ی سوئیسی ها واقع در اسکندریه ی مصر آغاز نمود . او رشته ی فرانسه را برای آغاز کار خویش برگزید و این دریچه ای بود که از آن با دو مکتب شعر فرانسه یعنی پارناسیانیسم و سمبولیسم آشنا شود و این سرآغاز آشنایی با شاعرانی همچون گابریله دی آنونزیو ، شارل بودلر ، ژولس لافورگ ، استفان مالارمه و آرتو رمبو بود . در این حین نیز با شعرای کلاسیک ایتالیا مانند جاکومو لئوپاردی ، جوزئه کاردوچی و جووانی پاسکولی آشنایی پیدا کرد . در این زمان وی به عنوان روزنامه نگار و منتقد ادبی در روزنامه ی Risorgete مشغول به کار شد و اندکی بعد در روزنامه ی معروف la voce به همراه جوزپه پرزولینی به این کار ادامه داد . این دوران مطبوعاتی تاثیر بسیاری بر روی اونگرتی گذاشت به گونه ای که وی با حمایت رسمی خویش از کانون های آنارشیست – سوسیالیست در مطبوعات به سمت و سوی افکار آنها نیز کشیده شد به طوری که از مسیحیت عدول نمود و اعلام کرد که ملحد شده است اما در سال ۱۹۲۸ مجدداً به دامن کلیسای کاتولیک بازگشت .
در سال ۱۹۱۲ ، جوزپه اونگرتی که آن زمان ۲۴ سال سن داشت رهسپار فرانسه شد . او در کولژ دوفرانس حضور می یافت و سخنرانی استادان و فیلسوفان آن هنگام فرانسه را از نزدیک شنود می کرد از جمله ی این فیلسوفان که مورد ستایش اونگرتی نیز قرار داشت ، هانری برگسون بود . اقامت وی در فرانسه ، سبب دوستی با شخصیت تاثیرگذار مکتب های کوبسیم و سورئالیسم یعنی گیوم آپولینر شد که بعدها به شدت از آپولینر تاثیر بگیرد و همین تاثیر در طرح ریزی جنبش هرمتیسیسم کارگر افتاد . همچنین در این زمان با ایتالیایی های در تبعید که اکثراً نمایندگان جنبش فوتوریسم بودند آشنا شد افرادی همچون کارلو کارا ، اومبرتو باچیونی ، آلدو پالاتزسکی ، جوانی پاپینی و آردنگو سوفیچی و هنرمند تصاویر مستقل یعنی آمادئو مودیلینی .
جنگ جهانی اول و آغاز یک جنبش ادبی
با شعله ور شدن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ ، اونگرتی مانند دوستان فوتوریست خود ، طرفدار بازگرداندن ایتالیایی های در تبعید و طرفداری از دول متفقین بود . سال بعد در یک رسته ی نظامی ثبت نام نمود و تئاترهایی که در سنگرهای نظامی برگزار می شد را از نزدیک می دید . اگرچه چنین به نظر می آمد که وی از جنگ و حضور در نبرد خوشحال است اما این تنها ظاهر امر بود و حکایت از چیز دیگری می کرد ، بحرانی که وی در زندگی خویش براثر جنگ جهانی اول دیده است در مجموعه شعر درب دفن شده ( Il portosepolto) به تصویر کشیده شده است و کمی بعد در مجموعه شعر طرب ، طنین این تلخی ها و ناکامی های روحی از جنگ به شعر درآمده اند . در این شعر ها به کرات از واژه ی برادران ( Fratelli) سخن به میان می آید که حاکی از شور و شوقی است که اونگرتی از مطرح کردن مصائب انسان های هم رزم در جنگ و کسانی که در پشت جنگ ، از آسیب های جنگ در امان نیستند برخود هموار می دارد که این تلاطم های روحی خویش را که از جنگ دیده است به دیگران تسری دهد و جالب آنجاست که عنوان این مجموعه نیز طرب و شادی انتخاب می شود که ریشخندی است بروضعیت جاری در زمانه ای که تفنگ و توپ به طرز غلط اندازی می خواند شادی و خوشی برای انسان به ارمغان بیاورند :
برادران / از چه گردانی هستید ؟ / واژه ی مرتعش / در شب / برگه ی حین تولد / در یک شب جانکاه / در یک شورش داوطلبانه / از انسان حاضر به شکنندگی اش / برادران /
با متارکه ی جنگ در سال ۱۹۱۸ ، اونگرتی به پاریس برگشت و به عنوان خبرنگار برای روزنامه ی بنیتو موسولینی یعنی Il Popolod’Italiaمشغول به کار شد . این دوره اگر چه به عنوان یکی از ننگین ترین دوران تاریخی حیات ادبی وی به شمار می رود و برچسب فاشیست تا آخر عمر از پیشانی شاعر ، سترده نشد اما با کنار نهادن خطاهای فاحش بشری که ممکن است گریبان گیر همه شود همان سان که شخصی چون اونگرتی به آن مبتلا شد ، این دوران ، دوران ممتازی در جهت گیری شعری اونگرتی است و در چنین لحظات ملال انگیزی است که پایه های شعر هرمتیسیسم قوام می گیرد . در سال های اقامت اونگرتی در پاریس ، در سال ۱۹۱۹ و ی یک مجموعه شعر به زبان فرانسه تحت عنوان جنگ ( La guerre) منتشر می کند ، در سال ۱۹۲۰ با یک دختر فرانسوی به نام ژانه دوپو ازدواج می کند که ثمره ی این ازدواج یک دختر به نام نینون متولد ۱۹۲۵ و یک پسر به نام آنتونیتو متولد ۱۹۳۰ است .
در زمان اقامت اونگرتی در پاریس ، با دادائیست ها آشنا می شود و امکان حضور در محافل آنها را به رهبری شاعر رومانیایی آن یعنی تریستان تزارا می یابد و در کنار او افراد دیگری همچون آلبرتو ساوینیو ، ژولیوس ایولا ، ژینو کانتارلی ، آلدو فیوزی و انریکو پرامپولینی به چشم می خورند که این اخیر یکی از چهره های موثر در گذار فوتوریسم ایتالیایی به دادائیسم است . سال ۱۹۲۱ سال درگیری دادائیست ها با هم و اختلاف نظرات جدی تئوریک در بین آنهاست و در نهایت منجر به جدا سازی و تشکیل دو گروه مستقل و رقیب به رهبری تزارا و برتون می شوند . اونگرتی در این سال ها نیز با یک گروه ارتجاعی دیگری به نام La Ronda آشنا می شود .
سرنوشت هرمتیسیسم در تلاقی با فاشیسم
اونگرتی یک سال بعد از ازدواج یعنی در سال ۱۹۲۱ به ایتالیا برمی گردد و در رم به استخدام وزارت امور خارجه در می آید . در این سال هاست که موسولینی در رم ، مارش های نظامی برپا می کند تا قدرت خویش را تحکیم بخشد و اونگرتی به حزب ملی فاشیسم ملحق می شود و مانیفست نویسندگان فاشیسم را در سال ۱۹۲۵ امضا می کند . وی در مقالاتی که در طول سال های ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹ می نویسد تاکید می کند که ایتالیا برای رسیدن به یک توسعه ی فرهنگی نیاز دارد که در دانشگاه های خود از خطوط اندیشه ی فاشیسم بهره مند شود. وی چنین می افزاید : ” اولین وظیفه ی دانشگاه این است که که یک ارتباط محکم بین نویسندگان ، شاعران ، معلمان و روزنامه نگاران را دوباره از سر بگیرد . مردم تشنه ی شعرهستند و اگر این موضوع ، در قالب یک معجزه نتواند به وقوع بپیوندد ، چنین وحدتی نیز با شکست مواجه خواهد شد . ” وی در یک نامه ی خصوصی به یک منتقد فرانسوی مدعی است که در قوانین فاشیسم اشاره ای به مساله ی سانسور نشده است و بعد از اینکه موسولینی پاسخ مطبوعی به درخواست اونگرتی نمی دهد ، او شاعرانه تصمیم می گیرد که مجموعه شعر درب دفن شده را در پاسخ سیاسی به موسولینی در سال ۱۹۲۳ منتشر نماید .
در سال ۱۹۲۵ ، اونگرتی دچار بحران دینی می شود و در سه سال بعد از مذهب کاتولیک عدول می کند و روی به بی دینی می آورد . او در این سال ها در روزنامه های مختلف ، اشعار بسیاری را منتشر می نماید و قبل از آنکه به عنوان خبرنگار نشریه ی Gazzetta del Popoloدر سال ۱۹۳۱ شود سفرهای بسیار به نقاط مختلف دنیا از جمله مصر ، هلند و بخش های مختلفی از ایتالیا می کند .
در چنین زمانی است که اونگرتی به یک بلوغ شعری دست یافته و تجربه های گران مایه ای در این حوزه به دست آورده است و این سبب می شود که وی جنبش هرمتیسیسم را معرفی و توسعه دهد ، جنبشی که بیشتر مدیون سمبولیسم فرانسه و فوتوریسم ایتالیا است که نمونه ی اعلای این جنبش در مجموعه ی شعر درب دفن شده معرفی می شود . برنامه ی اولیه ای که اونگرتی در معرفی هرمتیسیسم سرلوحه ی کار خود قرار می دهد حذف ساختار ، نحو و شیوه ی مرسوم نقطه گذاری در متون ایتالیا است و به دنبال آن به کار گیری روشی است که وی از آرتورو انورفی آموخته بود .این سبک شعری بیشتری مرهون سمبولیست هایی همچون ادگار آلن پو ، بودلر ، رمبو ، مالارمه و پل والری است که بعد از اونگرتی توسط دو شاعر دیگر ایتالیا یعنی اوجنو مونتاله و سالواتوره کوازیمودو قبض و بسط می گردد .
در این سال ها علیرغم میل وافری که به حوزه ی نقد ادبی دارد ، شاعر گرفتار بحران مالی و اقتصادی خویش نیز می شود که همین امر سبب می شود که در سال ۱۹۳۶ به برزیل و شهر سائوپائولو رفته و در آنجا به عنوان استاد ادبیات ایتالیایی در دانشگاه این شهر مشغول به فعالیت شود . اقامت در برزیل به مدت سه سال طول می کشد تا اینکه پسرش آنتونیتو به خاطر مشکل آپاندیس از دست می رود .
جنگ جهانی دوم و پس از آن
در سال ۱۹۴۲ و آغاز جنگ ویرانگر جهانی دوم ، اونگرتی به محور متفقین پیوست و همین امر باعث شد که از طرف دولت وقت ، مدال های افتخار بسیاری دریافت نماید . در این سال ها او به عنوان استاد ادبیات مدرن در دانشگاه روم ایتالیا مشغول به کار شد و به نوشتن شعر و پیرامون شعر روی آورد و پاره ای مقالات خویش را منتشر ساخت ، در خلال این سال ها او متوجه شد که هرمتیسم به پایان کار خویش رسیده است و او بسان مونتاله و کوازیمودو مجبور شد که به گونه ی دیگری از سبک های شعری روی بیاورد ، در سال های اقامت اونگرتی در روم ، وی اقبال زیادی به شعر الیو فلیپو آکروکا نشان داد و تاثیرات زیادی از شعر وی گرفت .
با پایان یافتن شعله های جنگ و سقوط دولت فاشیستی موسولینی ، اونگرتی به خاطر سوابق حضور در دولت فاشیسم از دانشگاه اخراج شد اما به خاطر حمایت هم دانشگاهی هایش به این سمت برگشت . با وفات همسرش در سال ۱۹۵۸ ، او به خاطر تألمات روحی مجبور شد که ایتالیا را ترک بگوید و پاره ای از کشور های دیگر مانند ژاپن ، شوروی ، فلسطین اشغالی ( اسرائیل ) و آمریکا را از نزدیک ببیند .
در سال ۱۹۶۴ ، او سخنرانی های پراکنده ای در دانشگاه کلمبیا آمریکا برگزار نمود و در سال ۱۹۷۰ به دعوت دانشگاه اوکلاهاما برای دریافت جایزه ی کتاب خارجی روانه ی این کشور شد و در طول این سفر اخیر ، به دلیل ابتلا به ذات الریه ی شدید در بیمارستان نیویورک تحت مداوا و درمان قرار گرفت و سپس تحت نظارت تیم پزشکی خویش در میلان در گذشت و در گورستان کمپو ورانو ( Campo Verano) واقع در شهر روم به خاک سپرده شد .
شعریت جوزپه اونگرتی
مجموعه شعر طرب (L’Allegria)در تاریخ ادبیات معاصر ایتالیا ، اهمیت فراوانی دارد و به عنوان نقطه ی عطفی در شعر مدرن این کشور قلمداد می شود . اونگرتی در سبک هرمتیسم از ایده ی هنر رمان بهره گرفت و با الهام از کالیگرام های آپولینر ، به قطعات شکسته ی شعر توام با تصاویر گسسته روی آورد و از به کار گیری علائم سجاوندی مانند نقطه ، ویرگول ، کاما ، نقطه ویرگول و … اجتناب نمود ، این سبکی است که در ادبیات لاتین به آن poetes maudits می گویند سبب شد که در برخی از قطعات شعری اونگرتی ، ما با یک کلمه در برابر یک قطعه شعر روبه رو شویم و این کلمه ی واحد به معنای معادل تصویری باشد که کلیت تصویر موجود در قطعه ی قبل را بر خود حمل می کند . تمایز بین کار اونگرتی و آپولینر در این است که آپولینر در کالیگرام های خویش تلاش می کرد که به شعر خود یک هویت تصویری ببخشد به گونه ای که دو حس شنیدن و دیدن را مخلوط کند و به نوعی شنیدیداری یا خواندیدنی دست یازد ، جالب توجه است که این مدل بعد از گذشت حدود ۱۰۰ سال در ایران برخی را مخاطب خود ساخته است و هر دم از نو تصمیم گرفته اند که بسان آپولینر ، شعر بسرایند .
اما اونگرتی مسیر دیگری را پیمود او از خواندیدن کردن شعر اجتناب نمود و سعی کرد این خاصیت گرافیک بودن و نموداره کردن شعر را در خود تصاویر و شکسته و گسسته تر کردن آنها به کار بگیرد ، اگر رویکرد آپولینر این بود که به یک تصویر برجسته و خیره کننده بسنده کند و کلمات و جملات در قالب قطعاتی از تصاویر گرافیکی به مخاطب تحویل داده شوند ، اونگرتی سعی کرد که این نمودار را کنار بکشد و هنوز به شعریت به مصابه یک هنر اصیل و مستقل از دیگر گونه های هنر نظر بیفکند ، نقاشی و گرافیک از دید اونگرتی موضوع شعر نبودند و این خود شعر بود که می توانست موضوع شعر باشد اما همین خط نگاری ها ( کالیگرام ) این پنجره را بر روی اونگرتی گشودند که عنصر تصویر و نگاره ی آن یکی از جهت هایی است که در شعر آوانگارد ( پیشتاز ) می تواند به کار گرفته شود ، تصویری که به جای کلیشه ی بازنموده شدن گرافیکی ، بازنمای هرروزینه ی جانکاه و ملال آور انسان ها باشد ، آن سان که در یکی از شعرهایش در دفتر طرب چنین می سراید :
شعر / جهانی برای انسان هاست / زندگی نسبی است / شکوفایی کلمات است / درخشش شگفتی هاست / در یک جوشش هذیان آلود / آن سان که می یابم / در سکوت خویش / کلمه ای را / که زندگی ام را کاویده است / بسان یک ژرفا/
همان طور که از شعر فوق مشهود به نظر می رسد دو عنصر در ساخت مایه ی شعر اونگرتی دخیل هستند اولی انسان و دیگری سکوت . ابتدا از دومی شروع می کنیم شاید سکوت خود گویای تقابلی است که شعر اونگرتی با کالیگرام های آپولینر دارد اگر آپولینر سعی می کند با خط نگاری های خویش ، به اصطلاح غوغا کند و گرد از خاک مخاطب خویش بردارد آن سوی دیگر اونگرتی سکوت را ترجیح می دهد منتها سکوتی که از سر جبر انفعال نباشد بلکه حاکی ژرفایی باشد که در زندگی انسان نهفته و نهشته است و این ژرفا و رسیدن به آن با کاوش و حفاری کلمات صورت می گیرد ، کلماتی که پوشیده و مستور هستند و این شاعر و مخاطب اند که باید با همیاری و همبایی هم این مستوری و پوشیدگی را کنار بزنند ، شاید ترجمه ی واژه ی هرمتیسیسم به پوشیده سرایی موید این نکته است که این گونه شعر در ابتدای به ساکن ، به شعری گنگ و لال مختوم می شوند و در برابر آن هیچ کاری نمی توان کرد و نمی توان به نوعی تأویل و تفسیر خاص و شخصی دل خوش نمود اما این مخاطب است که باید این گنگی و مستوری نهفته شده در این شعر ها را کشف و برملا سازد و در کنار سکوت مرگبار اولیه ی آن ، آستین همت بالا بزند و بر کالبد مرده ی این اشعار بدمد تا جانی دوباره بگیرند . اما مورد اول مسأله ی انسان است ، انسان چگونه می تواند این اندازه نقشی پررنگ و غیرقابل انکار در شعر اونگرتی داشته باشد ؟ در سال ۱۹۱۴ که آپولینر ، کالیگرام های خویش را منتشر می کند مصادف است با زمانی که قوای آلمانی ، پاریس را تهدید می کنند و خود وی نیز مجبور است که به آتشبار هنگ ۳۸ بپیوندد و سرگرم آموزش فن آتشبارها و سنگرها شود . مراد من از این حکایت آن است که کالیگرام ها که ایده ی اولیه ی شعر هرمتیسیسم هستند و به عنوان چراغ آونگاردیسم در ابتدای سده ی بیستم در اروپا درخشیده است محصول چنین بحران و شرایط ناگوار انسانی است ، حتی اگر مخاطبی ، چنین شعری را هذیان و یا مهمل قلمداد می کند باید در ذهن خویش این زمینه و زمانه ی شکل گیری این فرم شعر سرودن را نیز رصد کند که یک عامل انسانی و یک فاجعه ی اخلاقی قرن باعث شکل گیری چنین بحرانی نیز در ادبیات خواهد شد و شاعران نیز در چنین مغلوبه ای دست به این سان تصمیم گیری های شعری می کنند که اکنون با گذشت یک قرن ممکن است خیلی از آنها مضحک باشد و مخاطبان آنها به تحلیل های آن ها سیر بخندند.
اونگرتی همان طور که در صفحات قبل توضیح داده شده در مجموعه ی طرب ، این ناملایمت ها و فجایع انسانی را روایت می کند و توگویی این طرب نوعی نیشخند به چنین فضا و زمانه ای است که انسان در آن به سر می برد یا مثلاً در شعر سرباز دیدیم که چگونه وی در یک تصویری کوتاه و موجز می تواند سخره ی نظامی گیری و میلیشیای حاکم بر ابتدای قرن بیستم و وحشی گری طغیان زای آن را به باد انتقاد می گیرد . اونگرتی تحت تاثیر انسان های پیرامون خویش در زندگی خود ، شعرهایی سروده است که این ناشی از عمق حضور انسان در زندگی اوست و تاثیری است که از زندگی هرروزینه ی مردم عادی گرفته تا افراد نخبه ی جامعه بر شعر او مستولی و غالب است . به عنوان نمونه با توجه به آنکه اونگرتی ، زندگی نوجوانی خویش را در مصر و در یک سرزمین مسلمان گذرانده است ، از اسلام تاثیرهایی می گیرد که یک نمونه ی آن در شعری است که برای مرگ مادر خویش سروده است :
قلب ، زمانی که آخرین تپش خویش را می زد / دیوار ساختمان در حال افتادن بود / زانو زده ، مصمم / تندیسی در برابر ابدیت خواهی بود / آن سان که ترا دیده بود / و آن گاه که در زندگی حضور داشتی / با بازوان فرسوده ات ، لرزان برمی خیزی / آن زمان که دنیا را بدرود می گفتی / می گفتی : خدایا من اکنون آماده ام / و این تنها زمانی بود که بخشیده شدی/ و مقدر شد که به من بنگری / به یاد داشته باش که منتظرت خواهم بود / و اگر میان چشمانت ، آهی شتابان داشته باشی /
در شعر بالا جمله ای داریم که برای ما مسلمانان ، قدری آشنا به نظر می رسد و آن جمله ی خدایا من اکنون آماده ام ، این جمله ترجمه ی ایتالیایی عبارت است که در مکه ، حاجیان سر می دهند ، ندای اللهم لبیک است که به ایتالیایی ترجمه شده است : Eccomidio و در شعر فوق از اونگرتی تبلور یافته است و این خود متضمن این واقعیت است که شخصی چون اونگرتی که دوران نوجوانی خویش را در اسکندریه ی مصر گذرانده است بسیار از مسلمانان آن خطه آموخته و اندوخته است و از سوی دیگر این نکته ی جاودانه است که شعر اونگرتی ، اگرچه در برخی از موارد سر شکایت و تظلم به درگاه خداوند بر می آورد به طوری که از مظان عده ای نوعی تکفیر شناخته می شود ولی با اندکی تعمق می بینم که خدا و مفهوم ابدیت به گونه های دیگری در زندگی شعری او حیات دارند و او تصوری دیگر از خدا برای خویش ساخته است که آن هم باز با ابدیت سر تنافر و جدایی ندارد . مثالی که در فوق اونگرتی از وضعیت مادر خویش در هنگام مرگ می زند گویای این نکته است که اونگرتی با اینکه مدتی اعلام بی خدایی کرده بود اما خدا به هیچ گونه ای از زندگی او محو و ناپدید نخواهد شد و در صحنه های مختلف شعر او حضوری راستین دارد ، تو گویی که این جنبه های متفاوت از تجربه ی زیسته ی اونگرتی از خدا در شعر خویش به خاطر تقویم اندیشه های اگزیستانسیالیستی باشد که در هرمتیسیسم به اوج خود رسیده است ، نوعی انجذاب در هستی انسان ها و سخن راندن از این در افتادگی انسان در هستی خویش به موازات بحران های سده ی بیستم ، شعر را دچار پیچ و غنج هایی می کند که مساله ی خدا نیز در کنار مساله ی انسان با پیچیدگی ها و بغرنج هایی روبه رو می شود که برای درک آن ها در شعر هرمتیسیسم نیاز به مجاهدت و استنباط های متقن در تفسیر متن شعر می نماید .