شعری از میعاد دهقانی
قِل قِل خورانِ کودکی چونان که چون
قِل می خورد
و می خورد بچه ی کلاغ
توپ از لبه ی ایوان
از دهانِ مادرش
از دستِ تا سه بندِ اشاره
بچه ای به دماغ
از دستِ تا مادرش
تا مادرِ کلاغ؛
به ایوان از لبه
تا قِلقِلک
از قِل قِل خورانِ قلقلکِ توپِ راه راه
در زیرِ پای تکه تکه ی کوچک
توپِ چهل تکه ی قِل قِل خوران
تا قِل از قِلک می خورد از بی پری که می پرد
به معلم با دفتری که اسم او کلا ندارد کلاغ
در دستِ راست
و چپش بویِ عرقِ تخته ی سیاه گچ
قِل می خورد تن اش را گردتر
گِل می خورد قِردتر
قِر می خورد
فِر می
تا سهمِ کودکیِ تکه پاره اش
توپی که چهل تکه پاره کرد
در زیرِ لب
لبه ی زیرتر
نقش غشی در خاک و بی غش
تویِ آمورفِ گچ
کریستالِ آبِ بابا
و بابا که آمُرغِ آب
از ریخت تا
تا می خورد به
به دروازه از
تا عبور
پرش
بی پر وا زه از
تا جیغ وای سکوت
این جا تمام شعر نمی شود به از
و فردا که خاک می رود به
از همان جاست.
پ.ن : ر.ک. به آنجا که تمام شعر نمی شود از