دو شعر از مینو سلیمی

دو شعر از مینو سلیمی

 

ما را برای وداع آفریده بودند…

دستی فریبنده

که از گرماگرم دو تن

بیرون آورده می شد

و عریان می کرد التماس جان را،

به ماندن.

سکوت سنگین اشارت های دو چشم،

و کس را دیگر

یارای سخن نیست…

بیم آنم می رود،

خیال دیدارت

گندمزاری گردد سبز

و دستی که برای وداع در دستم دادی

این­جا بی نهایت دشت را

بدراند و ریشه­ی تو را

در خاک بگستراند…

 

۲

 

ماهتاب از دریچه­ی زندان،

تنها یقین آزادی بود

لیک ما را در سیاهی

فرصت گریز دادند،

به هرسو که می رفتیم

زندان به ما بازمی گشت…

اشتراک گذاری: