دو شعر از عابدین پاپی

دو شعر از عابدین پاپی

«یک»

جنگل را گرگ ها دریده اند
و پرندگان در ماتم درختان کلاغ پوشند
باران که قرمز می بارد
برف در ایوان شب بر نبض روز می نشیند
و سقف ها بی دیوار پرواز می کنند
نگذارید مرگ در چشم هایمان بگذرد
و بر واژه ها جنازه بپوشاند
کاه ها از لای انگشتان کوه بیرون می زنند
که با این همه آواز
خبری از مویه ی باد بر ایوان برگ نیست
چگونه هم سفر درخت باشم
هم شانه ی میوه
وقتی سیبی که از بیداری چیده ام زرد است
این ژولیده اسکناس درد
آنقدر در جیب فقر مانده
که دیگر هیچ سکه ای نانش نمی کند !؟

«دو»
این کیست؟
که درخالی من پر می درخشد
عقاب هایم را کرکس می کند
تا غزال گشودم
گوزن شدی
وآمدم تا به خود آیم
دیدم که سیگار شده ام

اشتراک گذاری: