کشف هندسی کعبه و بازسازی چهره در شعر منصور خورشیدی/ نوشتهی رضا خانبهادر
«سحر ستاره های سرخ»
حجم هندسههای محراب
رو به روی سجادۀ همیشه نیاز
با رازهای هزارساله
باز مانده است
روزی که دیوار کعبه
آغوش گشود
و هوش از نگاه عوام گرفت
سحر ستارههای سرخ
در پردههای سپید دیوار
بال زد و
چشمان مات
با نگاه هیهات
سمت چهار گوشهی جهان
مات مانده است.
سحر ستاره های سرخ شعری از منصور خورشیدی است با یک فضای به ظاهر مذهبی که در نگاه اول احتمال دارد چالشی در ذهن مخاطب شعر امروز ایجاد نکند و مخاطب رفتار صرفا احساس ای با شعر داشته باشد اما باید توجه داشت که شاعر با حواس نفس حواس پنجگانه را از کار می اندازد و حس اعلاء باصره را در شعر تجربه می کند.
در این تجربه شاعر به حقیقی بودن کشفیات و مشاهدات خود ایمان می آورد و به شناختی دیگر از یک پدیده ی صرفا دینی و اسطوره ای می رسد. صورت حاصل در ذهن شاعر به شکل معلوم بالذات در آمده، چون هیچگاه با ادراک شئ آن شئ عینا وارد ذهن نمی شود. سهروردی معتقد است که خیال و تخیل ظرف دیگری غیر از انسان دارد و آن جهان میانه یا برزخی است که در میان جهان حس و ماده و جهان عقول می باشد، و به عالم مثال معروف است. عالم مثال خیال منفصل که از نظر قوت و اهمیت بالاتر از جهان مادی و ضعیف تر از عالم معقولات است. بنابراین تمام صورت های غیر مادی و ماوراء حس در عالم خیال و مثال موجود می باشند. این عالم از عوالم سه گانه ” عالم مثالی” را ابن عربی نیز به عنوان عالم خیال نام برده و پایه ی جهان بینی او می باشد.
این شعر منصور خورشیدی را هم بر این اساس می توان به خوانش نشست هم بر اساس فلسفه ی ملاصدرا که نظریه ی خیال منفصل سهروردی را نپذیرفت. ما بعد از خواندن شعر درمی یابیم که شاعر با قوه ی خیال خود صورت برتری خلق کرده است که شبیه آفرینش ابداعی می باشد. ملاصدرا تمام انواع ادراکات انسان را فعل نفس و نه انفعال او می داند که حواس و قوای ادراکی، دیگر ابزار آن هستند و چون خود نفس مجرد است، ادراکات جزیی و کلی او همگی مجردند و محتاج بدن نمی باشند. از نظر او صورت های خیالی بر دو گونه اند: اول صورت هایی که حتی بدون استفاده از محفوظات ذهن و حافظه و از طریق انعکاس حقایق ماوراء حس در آینه نفس انسان دریافت می شوند. دوم صورت هایی که به وسیله ی قوه ی مخلیه انسان، طراحی و با ترکیب صورت های ثبت شده در ذهن، ساخته می شوند.
شاعر در اینجا با در نظر گرفتن داستان مولود کعبه از یک میتولوژی مذهبی به یک تصویر ذهنی رسیده که موجب حیرتش شده است. این حیرت بعد از خواندن شعر با مخاطب نیز باقی می ماند. اما مخاطب قبل از این که متوجه سوژه شعر باشد به ابژه ی ساخته و پرداخته ذهن شاعر فکر می کند. آن جا که حجم هندسه های محراب رازهای هزار ساله را برملا می کنند هوش از نگاه عوام گرفته می شود. شاعر با یک وجود ادراک شده رو به رو نمی شود، چرا که وجود خارجی نمی تواند بدون تنزل به درجه وجود ذهنی ساخته شود و این در واقع قابل ادراک نیست. در علم حصولی انسان تنها با ماهییت اشیاء و پدیده ها سر و کار دارد از این رو نمی تواند آگاهی ای نسبت به خواص و آثار آنها داشته باشد. شاعر به صورت مستقیم و با علم حضوری بی واسطه ی حواس به ماهیت پدیده ها پی می برد. وقتی که شاعر با شهود باطنی در شعر به واسطه ی زبان و فرم بیان و جستار معنا به اشیاء، موضوعات و پدیده های پیرامون می نگرد در واقع خود او تبدیل به آن شئ یا پدیده شده است و جدایی ای بین فاعل شناسایی و شئ؛ احساس نمی شود. این ویژگی از خصوصیات بارز آثار منصور خورشیدی است. شاعری که در شهود مضامین خود به یک فرم عارفانه رسیده است.