اثر نقاش سوررئال، رنه مگریت، دو سهم مهم در پر کردن شکاف نقاشی کلاسیک و تقویت نقاشی مدرن ایجاد مینماید. مگریت چپقی میکشد که میتوان آن را یک بازنمایی بصری[۱] از یک چپق واقعی دانست. فرایند بازنمایی[۲] به «همبستگی بین الگوی اصلی بیرون از نقاشی و انواع مشابه آن اشاره میکند»[۳]. تا اینجای کار هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و ما صرفاً شاهد یک چپق هستیم. چپقی که سوژه میشود میتواند یک دلالت باشد همانند نقاشیهای مارسل دوشان (مانند چشمه، بنگرید به شکل ۱). و مفسران میتوانند با دیدن این چپق با توجه به سال تولید این اثر (۱۹۲۹-۱۹۲۸) _که در فاصلۀ بین دو جنگ جهانی است_ به امکانهای معنایی مانند میراث جنگ، هر روز صنعتی شدن، یا دود شدن انسانیت و مضامینی از این دست بپردازند. اما مگریت دست بر رویداد بزرگتری میگذارد که این امکانهای معنایی پس از ظهورشان سخت به آن نیاز دارند، نوشتهشدن. او دوباره بر تقابل بین نوشتن و کشیدن انگشت میگذارد. تقابلی که ویژگی ذاتی دو دستگاه مهم فکری بشریتاند (نقاشی و ادبیات). اما او چیزی نمینویسد جز عنوان. اما عنوانی انقلابی که موضوعش را نفی میکند. «این یک چپق نیست» (بنگرید به شکل ۲). به عبارتی دیگر، این متن نوشتاری که یک بازنمایی زبانی[۴] است، هیچ تصویری را، و هیچ چپقی را تایید و ترسیم نمیکند. دالِ «این یک چپق نیست» بر تصویر بالایی دلالت نمیکند (و چه بسا تصویر بالایی نیز دالی از مدلول نوشتاری نباشد). معنای اجباری، از دوش این بازنمایی زبانی خارج میشود و بازنمایی بصری بهطور مستقل خودش میشود، بدون کمک گرفتن از نوشتار. مگریت تمام تلاش خود را میکند که نشان دهد: «همهچیز منجر میشوند به این فکر که ارتباط اندکی وجود دارد بین یک ابژه و آنچه بازنماییاش میکند»[۵]. این عنوان، تفکیک بین واژه از تصویر را نشان میدهد. در نتیجه، ما با دو چپق مواجه هستیم. یک چپق که تایید میشود توسط تصویر و چپقی که نفی میشود توسط نوشتار.
مگریت با این کار دو سهم مهم نسبت به سنت نقاشیهایی که در آن متن نوشتاری بکار رفته است، ایجاد میکند. سهم اول این است که متن نوشتهشده در تصویر، بیننده را به بیرون از نقاشی ارجاع نمیدهد، برخلاف نقاشان کلاسیک مانند ماتیاس گرونوالد. نقاشان کلاسیک بخشی از بار معنایی نقاشی را بر دوش واژگان میانداختند، چه در قالب تنها یک حرف، چه در قالب جملههای غنایی (برای مثال، «او باید بزرگ شود، من باید کوچک»، بنگرید به شکل ۳). موضوع نوشتۀ او چپقی است که ترسیم شده، اما او ادعا میکند که «این یک چپق نیست»[۶]. پس درست است که ما در درون یک قاب، نوشتار و نقاشی را همزمان در اختیار داریم، اما با دو اثر مستقل روبهرو هستیم. واژه تعهدی بر تصویر ندارد و چیزی جز خودش را بازنمایی نمیکند. از اینرو، تناض بازنمایی زبانی-بازنمایی بصری به تناقض خواننده-بیننده کشیده میکشد. سهم دوم مگریت این است که از مخاطب این نقاشی هر دو وظیفۀ دیدن و خواندن را با توجه به دارا بودن سازوکار مستقل زیباییشناسی فهم هر کدامشان میطلبد. او ابژهای را روبهروی مخاطبش میگذارد که وظیفهاش را نسبت به عنوان بودن و بازنمایی کردن انجام نمیدهد، اما از مخاطب انتظار دارد که به پرسش فلسفی او پاسخ دهد. پس چپق واقعی کجاست؟ ما میپذیریم که واقعیت هنری از واقعیت واقعی مجزاست. در نتیجه، نباید در واقعیت واقعی به دنبال چپق مگریت گشت. اما بازنمایی تنها راهی است که میتواند معمای مگریت را حل کند. هر دو بازنمایی بصری و زبانی در پیروی از الگوی واقعیشان ناکاماند. مگریت علاقۀ وافری داشت که: «متفکر در نظر گرفته شود تا هنرمند، متفکری که با ابزار نقاشی، ارتباط برقرار میکند»[۷]. او نهتنها واقعیت واقعی را شایستۀ ورود به نقاشیاش نمیداند بلکه نمایندگانش را نیز (مانند بازنماییهای زبانی و بصری) بیاعتبار میکند. او بهگونهای کاملاً سوررئال، واقعیت را در هر جایی نفی میکند.
تصاویر
شکل ۱: چشمه (۱۹۱۷)، اثر مارسل دوشان
شکل ۲: این یک چپق نیست (۱۹۲۹-۱۹۲۸)، اثر رنه مگریت
شکل ۳: مصلوب شدن (۱۵۱۵)، اثر ماتیاس گرونوالد
عبارت درون تصویر: «او باید بزرگ شود، من باید کوچک»
[۱]. Visual Representation
[۲]. فوکو دو تحلیل از بازنمایی را مطرح میکند: همگونی و همسانی. همگونی شباهت رونوشت به الگویش است و همسانی شباهت دو چیز جدا از هر الگویی است. برای بحث بیشتر نگاه کنید به میشل فوکو (۱۳۹۷). این یک چپق نیست: با نقاشیهایی از رنه مگریت، ترجمۀ مانی حقیقی، چاپ سیزدهم، انتشارات مرکز. ص ۱۰٫
[۳]. Levy, S. (1990). Foucault on Magritte on resemblance. The Modern Language Review, 85(۱), p.52.
[۴]. Lingual Representation
[۵]. Ross, L. (2014). Language in the visual arts: the interplay of text and imagery: McFarland. p. 71
[۶]. فوکو معتقد است که نامگذاری (واژه) و طرح (تصویر) یکدیگر را نمیپوشانند مگر در بازی واژهنگارانهای که در پس این مجموعه پرسه میزند. بنگرید به میشل فوکو (۱۳۹۷). همان. ص ۳۴٫
[۷]. Ross, L. (2014). Ibid. p.71.