ابراهیم احمدی نیا شاعر و منتقد در سال 1348 در شهر مریوان استان کوردستان متولد شد . نامبرده دانش آموخته ی کارشناسی ارشد مهندسی کشاورزی از دانشگاه بوعلی سینا ست.
احمدی نیا از هیئت مؤسسین انجمن ادبی «آبیدر»در سال ۱۳۶۹ در سنندج و هیئت مؤسس انجمن ادبی «اندیشه» در سال ۱۳۷۷ در مریوان است .
ابراهیم احمدی نیا از شاعران و امضا کنندگان مانیفیست جریان موسوم بە شعر “داکار” است . از ابراهیم احمدینیا یک مجموعه شعر به اسم ” مدار سرماریزه ” در سال ۱۳۸۰ بە چاپ رسید کە از لحاظ فرمی و ساختاری و زبانی همچون دیگر شاعران داکار تلاشی بود برای برون رفت شعر کوردی کوردستان ایران از تاثیر شعر کوردستان عراق و همچنین موج شعری چریک نویسی و شعار گونهی دو دهه قبل از خود . همچنین فرم شعر دیگری نیز از داکار در همان سالها به اسم شعر”چرکانه” یا “لحظه نوشت ها” از طرف ابراهیم احمدینیا و اعضا داکار تجربه گردید و رد پای آن نوع از تجربه ی فرمی را در یک دهه ی اخیر میشود ردگیری کرد . شایان ذکر است که پروژه ی شعر داکار از لحاظ فرم، ساختار و فرم تصویری اشعار تجربهای نزدیک به تجربهی شعر حجم میباشد. احمدینیا از شاعران پیشرو شعر کوردی بوده و همیشه سعی در تجربهی فرمها و ساختارهای جدید شعری داشتە و در سالهای اخیر نیز دو مجموعهی شعر جدید که حاصل تجارب سالهای هشتاد به بعد است را آمادهی چاپ نموده و نمونههای چاپ شدهی این دو اثر نشان دهندهی نرم گریزی وی در حوزهی زبان و فرم شعری و تجربه ای تازەتر به نسبت کتاب قبلیش است . احمدینیا در حوزهی نشریات ادبی نیز همواره چهرهای فعال بودە که بخشی از رزومه ی کاری وی به شرح زیر می باشد :
عضو شورای نویسندگان مجله ادبی- فرهنگی «زریبار» از شمار ۶ تا ۱۰٫
– سرپرستی و انتشار فصلنامه تخصصی کشاورزی «کشت و کال » به زبان های کوردی و فارسی در تیراژ بالا از سال ۱۳۸۷ از شماره ۱ تا شماره ۱۴که پس از آن برای همیشه تعطیل گردید.
آثار چاپ شده:
– چاپ مجموعه شعر «مه داری زوقم» (مدار سرماریزه) -۱۳۸۰
– چاپ دهها شعر، داستان و مقاله علمی و ژورنال در مجلات و مطبوعات گوناگون .
آثار در دست چاپ:
– آماده نمودن دو مجموعه شعر و یک مجموعه داستان برای چاپ.
دو شعر از ابراهیم احمدینیا
ترجمه: عزیز ناصری
از کدام اهریمن پریزاده تر که من نیستم؟
غرق وسوسه باد
عمر در پرسش و نعناع
در شهرستان آجر
لبالب از زرق و برق یقین
مرید آسمانی
آلوده با پرواز خفاش!
نابیناست رفیق!
آینده در اتوبان لاقیدی
کدامین هدف برفین
از فتح کوهستان های بیهودگی
تا بازیافتن سرنوشت کافور؟
از کدام اهریمن پریزاده تر
که من نیستم؟
شباهنگام
دور از قوانین آشوب
اره ی شبح
بر گردن عقیق!
تا اطمینان از آنسوی کوهساران مه گرفته
بسی روشن تر از چشمان اعور تردید!
پرتو با نیزه ی افق
غرق در رودخانه ی زمان.
بلغزد پای کبوتر
بر مناره ی کاشی،
تا رسیدن به ملکوتی مه آلود
چند بار دیگر، باید این گونه؟!
بگذار من امپراطور گمراهی
یا من امپراطور گمراهی
یاغی از قامت ترد آب
از رقص ناموزون برگ ها
خشمناک!
من خانه خراب
وسوسه تر از ترانه های شبانگاهان
در سن تپل چهارده سالگی!
:
“چراغ ستمی است بر ظلمت”
قدم زدنم
در خیابان های قیر و تنهایی…
انسان رفیع است
تا انزجار گنجشک!
نتوانستم شماره ی همراه هیچ پیامبری
یا حضور در آدرس خدا
لامپ، ستم زردی بود بر شب!
پشیمان نیستم
که چراغ را نفرستادم
به نبرد با سیاهی!
تا این ۴۵ ویران
عمیق اما تا آن سوی وسوسه!
کجا پنهان شده است
بوی نان و ترس از غروب؟
افسوس از این پایان زرد زودرس
تلگراف تبریکی نفرستادم برای درخت
یا ایمیلی به سوی گرازی پرتاب…
پایان یافت
راهپیمایی نهر در تاریکی
بسته شد آن پنجره
اسمش افق است
و زرد است در سپیده دمان!
———————————-
« کریستاڵه ژیان و خائینه ئاو »
پێچهوانهی سهوزی مانتۆ
ژنێ رژایه سافبوونی سرامیک
ئهوپهڕی چلاوچلی
ههوهس بوو و ئهلکههوول
پاساژ بهشی ئاوپرژێنم ناکا
زرقوبرق و نهۆمه
کریستاڵه ژیان و خائینه ئاو
سهنگهرهکان
پڕ له سروودی نیشتمانی و وێنهی سێکسی
زهوی داگیره به قهبرستان
خودایه کامپیۆتر بۆ بدهم به شانا و
چهتر کهی چهقیه چاوی بهفر؟
یا بهفر له خۆڕا
چهرمووتر له ههرچی سورمهیی
با بچمه نیشتمانی سهنگهر
حاجی لهقلهق بکهمه پێشهوا و
شایهتیمانم به شانی لهرزۆکی تاریکی!