.
.
.
۱
به دار دارالرحمه قسم
صدایم را آتش بزن
هزار زن را
که در دهان من
زار زار میگریند
به آن تکهی چشمهات
که آدم را میبرد وسط روضه برقصاند
و آدم
هی میچرخد و
افتان
هی میچرخد و
خیزان
هی میچرخد
که یعنی :
آقا ،اجازه هست یه کم تو تنت قدم بزنم؟
گفتی :
وقتی میرقصی ماتیک زیادی قرمز بزن!
من
لبم را
چسبانده بودم به خورشید
و پیشانیام
خانه را تاریک میکرد
-که جزّ جگر بگیری دختر !
آدم تو لباس سیاه که سفید نمیرقصه!
-جگر
از آه که بگذرد
جگر
از سینه که در آید
بر شانه ات پریشانی میشوم_
و میروم
وسط روضه برقصانم
زن ها را
که در گلوی من گر گرفته اند
گفتی: دختر !لبت مزه ی انار سوخته میده!
آتش
به استخوانم رسیده بود و
در دهانم
خاکستر اسم تو میدوید …
۲
صدای قلب تو
ایستادن آهوست
کنار پرتگاه
-زخمی
که مرگ را وسوسه میکند-
صدای قلب تو
گریختن سیاره است
به آبی رگ هام
-مرگی
که دنباله ی زندگی را میگیرد-
□
سقوط میکنی
-پلک
پروانهای
که زیر پا لگد میشود-
.
ندا حاتمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(١)
نهنگ مرده
در ساحل
به گِل نشسته
بلقیس !
داغ ِشوراب ِ
نمک سود ِماسه ها را
به پا خلخال ببند
و
بر چشم عنبر
سرمه کن
و
به “زار” بنشین
~جذر کامل
شعاع ماه را
بر امواج بلند
خطوطِ مُعَوَّجِ دیوانه مىکشاند
عبور اندوه است
هنگامه اى
که دشت لب مى بندد از
اهو
و
شکل اغوش
تلاطم مىشود ~
(٢)
. به سایه ى سدرى
رستگار بود
دست بر اسمان
سایید
و ُ
در اتصال انگشت اشاره
و ُ
نگین انگشتریش
کبوترى رویید
بال زد
…پرنده پرید …
_صدا بر سکون فضا
زورق شد
و
به دریا حزن نشست
(٣)
صبوحى به صبح
سینه سرخ
٠ این آواز
که بر پیشانى تاک
مى اویزى
زیر زبان
و بر کام ِ مبارکت
انگور ِسیاه
دانه مىکند
زخم
پشت زخم
بر سینهى سرخت
از حجمهى دست
برگهاى خزان
آوار —
سینه سرخ !
فرزانه بهزادپور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
وَرَع
چشم بربند و
بیاویز شب را
ترک سخن با خلق و
بگذار سر به شانه ی یار .
نور را بچین ز نوک ِ ورع
دل نگاهدار و
بشکاف سینهی خاک
پرواز بَر به کوههای
که سوزانند ز آتش ِ خشم .
بازگوی غصهی بی آخر ِ خود
و بیم مدار ز او
که مقصود تُست عشق
مداهنتش مکن
_ عشق بر نور
نور در سماوات ِ فجر و
فَر ِ خود را قبله گاه ِ گوزن ِ بی شاخ
که پرت افتادهست
ز صحراهای بی آهو .