طنزِ تلخِ وضعیتِ ما

واســــازی واقعـــــیت در داســـتان‌های کوتاه حســـــین آتـــش‌پرور

.

یکی از ویژگی‌های مکتب‌های ادبی را می‌توان در تعریف‌شان از واقعیت دانست؛ یکی واقعیت بنیادین را خرد می‌داند (کلاسیسم)، دیگری احساس می‌داند (رمانتیسم)، یکی سرشت می‌داند (ناتورالیسم)، دیگری عینیت می‌داند (رئالیسم)،‌ یکی رویا می‌داند (سورئالیسم) و…

حسین آتش‌پرور در بیست داستانِ دو مجموعه‌ی «اندوه» و «ماهی در باد» دو سبک در واسازی واقعیت دارد که منفک نیستند و مکمل‌اند و در یک کلمه مشترکند: فراواقعی‌کردن. یکی، شاعرانه و فراوواقعی‌کردن واقعیت، مانند داستان‌های: و خاک، آواز باران، اندوه، ماهی در باد، شبح، حفره‌ی یخی، چشم زنگاری، و ساس. دومی، تبدیل موقعیتِ واقعی به وضعیتِ فراواقعی، مانند داستان‌های: زیر درخت کاج، یک روز بهاری، روز باشکوه، هضم دیگر، و سند سوم. البته آثار واقع‌گرایانه‌‌ی مدرن هم دارد که چون ویژگی‌های این دو سبک نویسنده را ندارند، ملاک این یادداشت نیستند؛ مانند داستان‌های: خاکسترها و ققنوس‌ها، دلشاد باش ای ایران، علامت‌ها، ساعت ناتمام، سایه‌های سفید، مدال‌ها، انجمن گل و بلبل.

درونمایه‌ی غالب آثار این دو مجموعه درباره‌ی مرگ و مردگان نیست، درباره‌ی کشتن و کشتگان است، و این دو تفاوت اساسی دارند؛ اولی جبری‌ست و مرگ طبیعی، حال آن‌که دومی یا توسط فردی دیگر رخ می‌دهد (که در این آثار موضوعیت ندارد) یا توسط امر قدرت، که مسأله‌ی بسیاری از داستان‌های کوتاه این نویسنده است.

بسیاری از این داستان‌ها درونمایه‌‌ای دارند که می‌توان به شکل مماثله گره زد به روایتی تاریخی از زادگاه نویسنده، خراسان: سپیدجامگان و مبارزه‌شان با سیاه‌جامگان و کشته‌شدن‌شان. و این واقعیتِ مبارزه کجا به سرحدات خود می‌رسد و تبدیل به فراواقعیت می‌شود؟ زمانی که دوره‌ی تاریخی این داستان‌ها را بر دوران عباسیان «تا» بزنیم. ابن‌مقنع، سرسلسله‌ی سپیدجامگان، یک پای در واقعیت و یک پای در فراواقعیت دارد؛ مثلا روایت‌هایی که درباره‌ی مرگش در خُم اسید یا آتش تنور می‌شود تا دیگربار احضار گردد. احضارِ کشتگان از درون گور در این داستان‌ها توسط نویسنده – غالباً در شب – همانند احضارِ ماه نخشب است توسط ابن‌مقنع از درون چاه.

تاکنون در نقدونظرهای نوشته‌شده بر این دو کتاب، نور بیشتری روی داستان‌های دسته‌ی نخست افکنده شده است. این یادداشت بر آن است تا در کنار تبار‌شناسی آثار کوتاه این نویسنده، نوری بر داستان‌های دسته‌ی دوم بیندازد و بگوید اگرچه در دسته‌ی نخست، داستان‌هایی درخور هست اما سبک داستان‌نویسی این نویسنده بیشتر در داستان‌های دسته‌ی دوم متجلی می‌شود. در داستان‌نویسی فارسی از نعمت داستان‌های شخصیت‌محور و موقعیت‌محور برخورداریم اما جای خالی داستان‌های وضعیت‌محور که طنز تلخ را با فراواقعیت بیامیزد، مشهود است؛ گرچه در برخی آثار مجموعه‌داستان‌های نخستِ نویسندگانی چون ابوتراب خسروی (هاویه) و شهریار مندنی‌پور (سایه‌های غار) چنین آثاری به چشم می‌خورند.

سبکِ دسته‌ی دوم داستان‌های این دو مجموعه (زیر درخت کاج، یک روز بهاری، روز باشکوه، هضم دیگر، سند سوم) را از چه تبار باید دانست؟ در داستان‌های گفته‌آمده در دسته‌ی نخست، هم بستر داستان و هم واقعه‌ی داستان فراواقعی‌ست. داستان‌های دسته‌ی دوم نیز در نهایت به سمت فراواقعیت میل می‌کنند، اما در شروع، پایی سفت بر بستر واقعیت دارند. می‌توان از سبک آن‌ها با عنوان بینامکتبی نام برد. در این‌جا کلمه‌ی «بینا» مترادف «اینتر» فرض شده و ترکیب‌های بسیاری در دوران مدرنیسم متأخر (وضعیت پست‌مدرن) از آن ساخته شده است.

تبارِ این سنت در هنر خراسان معاصر ریشه دارد؛ شعر‌های اخوان‌ثالث ادغامی از کلاسیسم آن خطه و نیمای خطه‌ی طبرستان است؛ آثار دولت‌آبادی ادغامی از ناتورالیسمِ ریشه در زمین و رئالیسمِ ریشه در مناسبات دارد؛ ‌مدرنیست‌هایی چون رضا دانشور نیز به همین‌گونه‌اند، «محبوبه و آل» و «خسرو خوبان» ادغامی از باورداشت و شاهنامه‌ و روایت مدرن‌اند؛ محسن نامجو نیز رو به پارودی‌سرایی و مرکب‌خوانی آورد که می‌توان آن را نوعی بینادستگاهی و بینا‌گوشه‌ای دانست.

در این داستان‌ها نویسنده چه می‌کند که به سبک منجر می‌شود؟: تغییر مسیرِ «داستان موقعیت» (نامی که غالباً بر داستان‌های کارور و همانندان او می‌گذاریم) به سمت «داستان وضعیت» (نامی که غالباً بر داستان‌های کافکا و همانندان او می‌گذاریم). یعنی سرحدی‌کردنِ بحرانِ «موقعیت عام» در واقعیت، تا جایی که به «وضعیت خاص» در فراواقعیت برسد. میل امر واقعی به فراواقعی. تمام سوژه‌های یاد شده در این داستان‌ها، از چنان موقعیتی به چنین وضعیتی می‌رسند. نویسنده، سطح واقعیت را – در یک موقعیت عام‌شمول و باورپذیر که برای بسیاری از آدم‌ها رخ می‌دهد – آنقدر خاص می‌کند که تبدیل به وضعیتی بغرنج و باورناپذیر می‌شود. یعنی خاص‌کردن بیش از اندازه‌ی موقعیتی در واقعیت، بدل می‌شود به وضعیتی بغرنج در فراواقعیت:

یک روز بهاری: گاوی از کشتارگاه فرار می‌کند (موقعیت) و سر از آشپزخانه‌ی خانه‌ای از طبقه‌ی فرودست سر در می‌آورد (وضعیت)؛ زیر درخت کاج: مردی از کارمندی شهرداری بازنشسته می‌شود (موقعیت) و خود را جای شهردار جا می‌زند و همه می‌پذیرند (وضعیت)؛ روز باشکوه: قرار است تماشاگران شاهد رژه‌ی ورزشکاران در ورزشگاه باشند (موقعیت) و ناگاه صف قصابان در ورزشگاه رژه می‌روند (وضعیت)؛ هضم دیگر: بروکراسی استخدام و بازنشستگی در یک اداره (موقعیت) که می‌فهمیم در کارگزینی‌‌اش اعضای بدن را بایگانی می‌کنند (وضعیت)؛ سند سوم: افسران خراسان در جیپ (موقعیت) و به رگبار بستن‌شان اما نمردنشان (وضعیت).

حال بازگردیم به ابتدای یادداشت. واقعیت از نظر حسین آتش‌پرور به گواه داستان‌هایش چیست؟ او در داستان‌های این دو مجموعه، به جز چند داستان واقع‌گرایانه‌ی مدرن که در آن‌ها سبکی خاص را دنبال نمی‌کند، دو سبک را پی می‌گیرد که نقطه‌ی اشتراکشان در این است که از بازنمایی و بازتولید واقعیت متعارف و متداول می‌گریزد. و این کار را به دو گونه انجام می‌دهد؛ یکی شاعرانه‌کردن واقعیت که به فراواقعیت می‌انجامد، دیگری تبدیل موقعیت واقعی به وضعیت فراواقعی. این دو سبک تفاوت‌ها و تشابهاتی دارند، به ویژه اینکه یکی ذاتی تراژیک دارد و دیگری طنز، اگرچه تلخ؛ اما هر دو سبک یک چیز را گواهی می‌دهند و مکمل همند و در یک کلمه (فراواقعی) مشترکند. ما با نویسنده‌ای طرفیم که دو چشمش، دو نیمکره‌ی مغزش، و دو گونه‌ی سبکش، حاضر به دیدن و درک و نوشتنِ واقعیتِ مسلطِ مرسوم نیستند و به دنبال واسازیِ واقعیتند.

کیهان خانجانی
اشتراک گذاری: