مجموعه شعر:
مُسری / ناشر:نشر الکترونیک (سه پنج)/ ۱۳۸۹
——————
شعر اول:
خدای کلمه بود
و آنچنان کلمه را می سرشت
که یکبار نوشت آتش
و شعرش سوخت
کلمه ها دود شدند
مخاطب به سرفه افتاد
مرده شور ها آمده بودند و مخاطب را می بردند
جهان رابست و فکر کرد
که زنگ بزند به ۱۲۵؟
زنگ نزند به ۱۲۵؟
شعر دوم:
دست بکش روی تنم ماهی بشوم
آهی بشوم که باله ندارد برای کشیدن
بکش که کشیدن کم بیاورد
نفس به سمت ایی
شبی شبیه ایی
جایی که با جرم جاذبه بی احتمال است
با به بی می رسد؛ بی به ایی
سمتی که بوسه به باریک می کشد
به یک ه که فقط بینمان
بکش که زیر انگشتهای تو تنگ می شود زمین
زمین پر از دهکده
بدون ریل
بدون مین ،
زمین قبل از گاگارین
بکش که در کشا آه کش ماه
هلالهای بریده بریده
به سک س سکه می افتند
ما دور می زنیم زمین پر از دهکده را
ما می زنیم به ته ماهی به ایی.
شعر سوم:
بدهکارم به بی نقطه گی ام
به کودکی که فرستادمش به قصه بدون چتر
بی حتی یک تکه ابر که ببارد برای خودش
بزرگیم بوی زمستان گرفت
بوی درختهای خیس
و از چشمهاش صدای دارکوبهای غریبه آمد
زده بودم به تلخ به سینه سوز
بعد از تن راوی که سرد شد
و شخص ها بی پرداخته گم شدند
حالا حالی ام می کند
که نبوده ای در حالی که نیستم
و فکری شده ام
در کدام صفحه باران آمد؟