یادداشت دبیر داستان/ حبیب پیریاری

.

.

.

قصه‌گوی نسلِ جان‌سخت

مطالب
این شمارۀ آوانگاردهای داستان از چند ماه پیش آمادۀ انتشار بود و ناگفته می‌دانیم
که چه چیز مانع ما در انتشار این شماره بوده است. در هنگامه‌های فراگیر اجتماعی،
مخرج مشترک‌هایی غیر از ادبیات – وکلاً هنر – در جامعه شکل
می‌گیرد. و این طبیعت آدمیزادی است. آدمی برای زندگی بهتر، برای امنیت و آزادی‌اش
حتی حاضر به ایثار جان و مالش می‌شود؛ و چه بسیار بوده‌اند و هستند و می‌دانیم که
جان شریف را در راه بایسته‌های زیستی دیگران نهاده‌اند… اما ادبیات تعطیل‌شدنی نیست.
همه درعین‌حال که قائل به درک ضرورت‌های سیاسی-اجتماعی هستیم و شفاف‌تر از هر
زمانی می دانیم که هنرمند نیز باید در سمت درست تاریخ بایستد، به آفرینش هنری نیز
به‌مثابه یک کنش معنادار می‌نگریم؛ کنشی که وجود هنرمند بازبستۀ وجود آن است.
شاعرِ بی‌شعر و داستان‌نویس بی‌داستان، چیست جز جسمی تهی‌شده از روح و
انگیزه؟ 

نسل سوم
داستان‌نویسی ایران را می‌توان نسل جان‌سختِ ادبیات ایران دانست. نویسندگان این
نسل، «داستان» را از نام‌های بزرگی در نسل دوم تحویل گرفتند و بی‌درنگ وارد زمانۀ
پرفرازونشیبی شدند؛ انقلاب، فضای بستۀ دهۀ شصت و سال‌های جنگ و شبانه‌روز هولناک حذف‌ها
و قتل‌های زنجیره‌ای بخشی از گذرگاه‌های این نسل بوده است. نویسندگان این نسل عموماً
شوق نوشتن را از سال‌های پیش از انقلاب و عمل نوشتن و شناخته‌ شدن به‌عنوان
نویسنده را در سال‌های بعد از آن تجربه کرده‌اند. برای این نویسندگان، «شهرستانی
بودن» همچنان یک عامل بازدارنده بود و برای آنکه صدای یک نویسندۀ مستعد به ناشران
و بعد مخاطبان برسد، راه دشواری در میان بود. اوضاع متزلزل دهۀ آغازین پس از
انقلاب، بلافاصله به دوران قبض فرهنگیِ سال‌های بعد از آن رسید که واژه‌ها یک‌به‌یک
در محاق ممیزیِ تنگ‌نظرانه غربال می‌شدند. نویسندگان این نسل اما با سخت‌جانی و
استقامت، در شکل‌گیری و قوام‌یافتگی داستان فارسی گام مؤثری برداشتند. علاوه بر
این، شرایط غیرعادی و گاه رادیکال زمانه، آن‌ها را مجاب به اتخاذ زاویه، سمت‌سو و
دیدگاه روشنی نه‌فقط در داستان، که در تمام امور اجتماعی-سیاسی می‌کرد. هم از این
روست که تقریباً در تحلیل تمام نویسندگان نامدار این نسل، به‌درستی می‌دانیم با چه
نویسنده‌ای، از چه منظر و مأوای فکری و با چه دیدگاهی نسبت به داستان‌نویسی، محتوا
و شگردهایش، مواجهیم.   

مخاطبان
داستان فارسی دیگر صمد طاهری را نه به‌عنوان نویسندۀ یک یا چند اثر درخشان، که به‌عنوان
نویسنده‌ای با سبک مشخص می‌شناسند. صمد طاهری نگاه ویژۀ خود به داستان و فراتر از
آن، به هستی را به خوانندگان خود معرفی کرده است. با هر اثر جدید، خوانندگان او
قدم به دنیایی تازه می‌گذارند که ریشه‌های مشترک پیونددهنده‌ای آن را به آثار
پیشینش مرتبط می‌کند: پرداختن به طبقات فرودست جامعه به‌خصوص در جغرافیای جنوب،
نثری استوار و سخته و درعین‌حال عاری از زبان‌بازی و بیرون‌زدگی، و از همۀ این‌ها
مهم‌تر، نگاه نویسنده به مفهوم تکنیک. پرهیز از تکنیک‌زدگی و خودنماییِ نویسنده در
اظهار توانمندی‌های فرمی‌اش، آن‌قدر در دنیای داستان‌نویسی طاهری مهم است که می‌توان
آن را یک استراتژی روایی دانست. برای این نویسنده نمایاندان «انسان» در موقعیت‌های
مختلف، به‌خصوص موقعیت‌های متأثر از جنگ، فقر، نابرابری، هول‌وهراس و… انگیزۀ
مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تری است. درخشان‌ترین داستان‌های کوتاه او، مانند داستان
«شکار شبانه»، ترسیم دقیق و جزءبه‌جزئی از «انسان» در مواجهه با پدیده‌ای دیگر است
و اصلاً هول‌و‌هراسی که در جای‌جای این داستان به خواننده منتقل می‌شود و میخکوبش
می‌کند، علاوه بر نثر و توصیف دقیق و کوبنده، برآمده از ریزنگاریِ بی‌رحم و بی‌واسطۀ
احساسات انسانی است، آنچه خود نویسنده را آن را «نقب زدن به عواطف انسانی» می‌نامد.

از این
رو است که صمد طاهری در میان نویسندگان نسل سوم، این نسل سخت‌جانِ مؤثر بر ادبیات
داستانی، صدای روشن خود را دارد. در داستان‌های صمد طاهری قصه‌گویی مهم‌تر از فضل‌فروشی
نویسنده به خواننده است، غرق کردن خواننده در متن حادثه یا موقعیتی پرکشش مهم‌تر
از پیش کشیدن یک پیشنهاد تازۀ روایی است.

سه
مجموعه‌داستان («سنگ و سپر»، «شکار شبانه»، «زخم شیر») و دو داستان بلند یا رمان
کوتاه («برگ هیچ درختی»، «پیرزن جوانی که خواهر من بود») کتاب‌های چاپ‌شدۀ صمد
طاهری هستند. دو اثر آخر این نویسنده رمان‌های کوتاهی هستند ولی طاهری چنانکه در
مصاحبۀ همین ویژه‌نامه نیز می‌گوید، یک نویسندۀ کوتاه‌نویس است. البته که این
ایجاز و گرایش به اختصارِ ذاتی داستان کوتاه، در دو رمان کوتاه او نیز به ‌شکل
مؤثری خود را نشان داده است؛ دو رمان کوتاه، بدون حشو و پرگویی، به شیرینی و خوش‌خوانی
یک داستان کوتاه.

صمد
طاهری متولد سال ۱۳۳۶ در آبادان است و ساکن شیراز. اولین داستان کوتاه منتشرشده‌اش
به سال ۱۳۵۸ برمی‌گردد، از آن زمان به بعد در نشریات و همچنین کتاب‌هایی که
گردآوریِ داستان از نویسندگان مختلف بوده، داستان‌هایی از صمد طاهری نیز وجود
داشته. وقتی این گزاره را در کنار تعداد کتاب‌های او قرار می‌دهیم (تنها پنج اثر)
به گزیده‌کاری او در نوشتن بیشتر پی می‌بریم؛ نویسنده‌ای که گاه ممکن است در یک
سال فقط یک داستان کوتاه بنویسد.

طاهری
نویسندۀ مِدیومی از داستان است که هم مخاطبان عام را، البته با لحاظ کم‌اقبالی
کلّی کتاب در کشورمان، راضی نگه می‌دارد، هم نسبت قابل‌قبولی از نویسندگان و
منتقدان را و هم پسند جشنواره‌ها و جایزه‌های ادبی می‌شود. می‌توان این درهم‌آمیزیِ
غبطه‌برانگیز را ناشی از کنار هم آمدن چنین ویژگی‌هایی دانست: صبوری در رسیدن به
هدف، صداقت در قلم، اتکا به دانش شهودی و تجربۀ زیسته. طاهری هم نویسندۀ طیف‌های
فرودست جامعه است و هم نمایندۀ همچنان فعال و پرانگیزۀ نسل سوم؛ او راوی مردمان
«زمین سوخته» است و قصه‌گوی نسل جان‌سخت.  

کتاب‌های
صمد طاهری:

سنگ و
سپر (نشر ماریه، بعد؛ نشر نیماژ)

شکار
شبانه (نشر نیم‌‌نگاه، بعد؛ نشر افزار، بعد؛ نشر نیماژ)

زخم شیر
(نشر نیماژ)

برگ هیچ
درختی (نشر نیماژ)

پیرزن
جوانی که خواهر من بود (نشر نیماژ)