خوانش شعری از منصور خورشیدی/ فرزاد میراحمدی
خوانش شعری از منصور خورشیدی/ فرزاد میراحمدی
«از روایت بال های پرنده
آرایش ناهموار در هوا
روی بریدگی بازو
خلاصه می شود
وسط بسیار سیاره ها
که پرت افتاده اند
آن گوشۀ جهان
آنگاه هجوم هواها
از ظلمت همیشه
کنار صورت درهم
ورق می خورد
وقتی طول سکوت
از صدا پر می شود»
۱ – «از روایت بال های پرنده»: کسی که شاید مولف، اول شخص و سوم شخص غایبی که جایش را با اول شخص راوی در سیالیتی نرم جابه جا می کند و این گونه روایت می کند. روایتی نه از جنس روایت معمول. «تو»ی مخاطب ملموس وجود ندارد تا برایش بازگو کند، گزارۀ محض هم نیست. تعلیق مابین روایتی مفروض از ذهنیتی معتاد به راوی «من» در شعر در کنار آن «من» بی مخاطب «تو»ی معمول.
از اینجا مدتی است شعر شروع شده. صغری کبری به چیدمان نیامده تا عین محض روایت غالب باشد برای مخاطب تا به حوزۀ محصول درآید. شعر محصول، شعری که مخاطب کاملن ساده به نیت مولف دست می یابد و عملاً مصرف کنندۀ محصولی است که مولف با تمام کمیت وکیفیت فرم و معنا ارائه می دهد. این شعر یک طرف مولف آگاهی است که می خواهد ذهنیت غالب خود را به مخاطب منتقل نماید و هیچ گونه فضای تاویل و چندصدایی را فراهم نمی سازد: «غالب شعر رئالیسم اجتماعی». شعر فرایند، شعری است که مخاطب در پازلی از معنا و فرم به کولاژ یا بازسازی از منظر خویش که شاید کاملاً برخلاف نیت مولف باشد دست یابد. اینجاست که مخاطب فعال، درگیر و دچار چالش می گردد. چه از لحاظ چیدمان پازل در گسترهی نوع برداشت از هم نشینی و جانشینی معنا در قوارهی ترکیب و بند، چه در حوزهی فرم، این شعر، شعر فرایند است. بال های پرنده ملموس است و اتفاق خاصی در گسترش تخیل با بهره گیری از بازی و آرایه نیفتاده اما روایت بال پرنده با مضاف «از» که پیشتر گفتم دال مدلول را به تاویل تخیل وامی دارد.
۲ – «آرایش ناهموار هوا»: آرایش از جنس هوا نیست. تنافر واژگان، تنافر حسها نوعی آشنا کردنِ ناآشناها را به حوزهی مدلول های لیز و پولیفونی نه از منظر معنا، از منظر خیال و اتساع ذهن گسترش می دهد. واج «ه» در هموار و هوا واجآرایی زیبایی است اما تناقض در کنار تنافر زیباترش می کند. هوای هموار مابه ازا ندارد. آرایش هوای هموار نوعی راست آزمایی خیال است در شرط خیال و با بند اول که پرنده و بال است، منطق معنایی را ادامه می دهد.
۳ –«روی بریدگی بازو»: این بند به ظاهر ساده و به سامان از منظر واژگان است. اما ازدحام شعر در اینجا آغاز می شود. پرندهای که بال ندارد بازو دارد یا مولفی که پیشتر گفتیم در خیال پرواز زخمی گشته از باز که هواست و آسمان و رهایی.
۴ – «خلاصه می شود، وسط بسیار سیارهها»: این خود واگشتگی حیران این پرواز دو حوزه خوانش را می طلبد. آویختگی و حیرانی در این نابسامان زیست بوم انسان، و به تعبیر دیگرگونه «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک» این دال ترکیبهای حادث، مدلول های فراوانی را به ایجاد حوزهی تداعی آزاد معانی می آورند. البته کار من لایه برداری در راستای نیت مولف نیست. راه های خواندن متن ملاک خوانشم است.
۵ –«که پرت افتاده اند، آن گوشه جهان»: دوباره نقش «آن» مضاف ظاهر میشود ولی نوع نشانه در راستای برجسته سازی زیباییهای فرم و معنا آشکارتر می گردد این از پنجم همسایۀ از اول است از نوع شعر.
۶ –«آنگاه هجوم هواها»: هجوم هوا که باد است و باد افزار می خواهد پرنده را بال شکسته کرده. در نگاه معمول اما بادی که در حوادث زندگی به من اهل پرواز هجوم می آورد، درد سهمگینی است. بماند بازی واج «ه».
۷ –«از ظلمت همیشه»: ظلمت همیشگی صفت و موصوفی است کامل. ظلمت همیشه رفتار غریب است با واژگان که می شود ترکیب شعری. نبود «گی» کلی اتفاق را ساخته است که در زبان غلت خورده مثلاً آسمان آبی بشود آسمان آب. اینجا تنها دوز بازی گرامی کردهایم و رفتار غریبمان از نوع شعر نیست اما ظلمت همیشه میشود ظلمت. همیشه یا ظلمت همیشه وارد گسترهی اضافات شدن در عین صفت بودن، که با هجوم هوا که به نمادهای مکرر دچار شده و استعارات از نوع دیگری است. اینجا نماد جای خودش را در زبان با پهلو گرفتن در چند معنایی یافته است.
۸ – «کنار صورت درهم، ورق می خورد»: اگر بیاییم صورت را مجازاً صورت آدمی و صورت آسمان ببینیم و ورق خوردن را به نگاه راوی بُعددار ببینیم، اشکال نامنظم ارتباط برجسته می شود. چه چیزی ورق می خورد. بخت های برگشته و بالهای زخمی و…
۹ – «وقتی طول سکوت، از صدا پر می شود»: این پاردوکسیکال استاتیک، عین دینامیک بودن شعر است. تضادی در جیب تنافر در کنار بار زیباییشناسانه ریخت واژگان. به اضافه معنایی که کانون شعر را در تراکم به پراکندگی هر بند می رساند.