“درجستجوی آن لغت تنها” درخوانش منصورخورشیدی

“درجستجوی آن لغت تنها” درخوانش منصورخورشیدی*     index

یداله رویایی

انتشارات  کاروان

تهران ۱۳۸۷

   وقتی که روح راه
از لاله ی گوشم می آویزد
بهار می آید  
                                                                                                                     

ص:۱۲                                                                                                                                    

رویایی سال ها در جستجوی خود ، در حوالی شعر پرسه می زند . ” در جستجوی آن لغت تنها ” بهانه ی به خود رسیدن است ، وقتی لغت مهمان ازلی شاعر می شود
و او حس حضورپیدا می کند در کنار لغت ، ” پیش از ظهورمبهم ِ حسی که نیست
رویایی مناظر زیبای لغت را ، هر بار که به او فکر می کند . طلوع تازه ی خود در میان عمر رفته می کند
به امید کشف لغت تازه تلاش می کند ، تا خود و مخاطب را در حیرت آن لغت تازه بنشاند . و رویایی اما در برابر همین لغت که مهمان ازلی او است قیام می کند تا با قیامتی از لغت ، شعر را مهمان سطر های سپید کاغذ کند
مبادله در همین جا صورت می گیرد ، مبادله ی حرف و حرکت زبان در داخل زبان تا به اصل شناخت برسد . به “رفتار سبک” برسد . به همین دلیل رابطه خود را در جهان واژه ها بیرون از پرانتز می گذارد
همیشه چیز هایی درهم
دعوتی در هم از چیزی دارد
و بین آن ها وقتی بینی هست
رفتار سبک تند است
ص : ۲۲

اسطوره ی شعر معاصر ایران ، دور از دیار ، با ایران و شعر ایران و شاعرانش رابطه ی نزدیک دارد . در خلق شعر بی مرز عمل می کند . ایجاز و سرعت کلام در معماری شعراونقش بسیاردارد
رویایی می داند چگونه کلمه را در هوا شکار کند . و با عصب های بیدار همه ی فاصله های ذهنی را به سمت اصل و میل به وصل دعوت کند

فاصله ای را فاصله ای دیگر
طی می کند
وآنچه را که می نگرم
دیگر آنچه می نگرم نیست
فراموشی شکل فضا می گیرد
و حرف می گریزد از حرف
ص : ۲۲

در طی عبور از همین فاصله است که در نگاه شاعر نظام استعاره به هم می ریزد و” هرچه‌ درشباهت ازمدار می افتد” . اگر چه رویایی نگاه خود را روی هیچ واقعیتی متوقف نمی کند اما تلاش می کند که با استفاده از خلق موقعیت ها از واقعیت عبور کند و به ماورای آن برسد . حذفِ واقعیت حذفِ جهان بیرونی است اما دراین جا نیز شاعر اطراق کوتاهی دارد برای رسیدن به علت غایی آن، رها کردن وبازگشتن، حرکتی که می تواند مکانیسم تفکرِهمه شاعران حجم گرا باشد، مکانیسم بی مرزی که درآن هرکه در شعرامضای خود را دارد . و رویایی امضای خود را.
” پرسه ی زانو در زخم / و تازیانه ی امضا بر پشت  ”
چنین تفکری از حیات تازه ی تصویر به تکوین حجم می رسد . به کشف ریشه های فکری و فلسفی آن درشعر. نگفته های حرف را می گوید . مرز و مانع را از آن سوی حرف بر می دارد تا به سرعت در جستجوی لغتی ، مخاطبان شعر خود را به حیرت حرف بنشاند .
و درهمین جستجواست که خلق قطعه درکاراو واریاسیون می گیرد، و واریاسیون افق گسترده ای را می گشاید که در آن هرشاعری می تواند سهمی در آفرینش آن داشته باشد چنانکه در خلق واریاسیون های “ظهر بردار ” دیده ایم . (وبلاگ رویائی)
افسون ظهر ، عدل ظهر و تن که هیات هوایی خود را رسم ریسمان در آسمان می سازد . شاعری که فتح گذشته می کند و نگاه به عمر رفته ، وقتی که عمر زیر پای لغت لِه می شود 

در ابتدای واژه
همیشه غایت چیزی که واژه نیست می آید
که آنچه می بینم
از سرعت آنچه هست می گذرد
 

ص : ۱۵
برای شاعر غایت همه چیز زبان است .و لغت مهمان ازلی او . مسیر این نگاه صراحت رو به رو را پشت سر می گذارد . تا ادامه نگاه او را سبک کند .یعنی در آفرینش شعر سهم بیشتری را به مخلوق خود(قطعه شعر) بدهد . نه به خالقی که اوست 
” من به قدرت خلق اهمیت نمی دهم ، مهم مخلوق من است  ”
مجله ی عاشقانه – ویژه ی رویایی – شماره ی هفت
معنی این حرف ، نگاه تازه به جهان است . و عرضه ی شعری که پسند مردم جهان باشد . به همین جهت است که نشان شوالیه از” فرهنگ و هنر فرانسه ” در یافت می کند . از این منظر تلاش رویایی را باید قدر دانست.
شاعری که شعر را هنر زبانی می داند . و فاصله ی بین فکر تا بیان فکر را تنها زبان او پرمی کند حتی رسم ضلع سوم حرف را، و دیدن اضلاع ندیده را که به شاعر کمک می کند تا کلمه را که مایه ی زبان و سرمایه ی شاعر است در هوا شکار خود کند ، شکار شعر در فضا ، هنگامه ی فکر کردن به هوا ، و رسیدن به شعر های هوایی
می مانم می مانم
در همین هوا ها
با پَر هایی از هوا می مانم
فضا هایم را سفر از بال هایم می گیر
د

ص: ۶۷
هنر زبانی یعنی همین ، طی هوا ، فضا ، طی کردن فاصله، از لغت تا جای آن در مصراع و رسیدن به یک قطعه شعر. که می گوید فکر از بیان فکر زاده می شود نه برعکس. عمر چهل ساله باید پشت این هنر زبانی باشد تا بگوئی. تا در همین هوا بمانی و فضا را شکار خود کنی . چطور ؟
چطوربه شعر بگویم که شعر حیات ِ حجم دهان من است و حیات من است در هوای گریخته از دهان من و ریخته در گم ِ هوای همه این همه هوا هواهای گم میان شما و مای گم میان هواهای بی صدا و صدا که سایه و همسایه ی هوای بلا فصل و فوری خودش است ؟
” ص۸۷

لذت تو درخوانش این عبارت آن جاست که تمام جمله را یک نفس تا ته بخوانی به گونه ای که تمام جمله جائی برای نفس تو باشد. سینۀ تو باشد. من آنرا اینطورمی خوانم
عطش شاعر چیزی جز رسیدن به شعر و به آن سو های شعر نیست . که تمایل خود را در عبور از فاصله ها نشان می دهد . آن چه را که از جهان اطراف و جهان آن سو تر دریافت می کند . جهان شاعر در مشاهده هایش حضور دیگری در شعر دارد با قلمرو بیکرانه ، تصور صورت هایی که اشتیاق او را با جهان بلافصل آن سویی او گره می زند
در پشت سر نگاه من از دور دست می آید
و در کنار راه توقف می کند
کنارراه توقف
جایی برای نگاه من است
میان راه و منِ ِ روی راه
حدیث حذفِ من و فاصله است
 

ص : ۷۲
این آن شاعری است که دور دستی از پیش رو در پشت سر دارد . آن گاه که به هوای روبرو فکر می کند ، و به آسمان بالای سر ، با پرنده ، بی پرنده ، با پر، بی پر ، با بال، بی بال، بی خال، با خال(یک پرنده خال آسمان). حلقه زدن یک تصویر در تصویر دیگر ، مخاطب چنین شعری در خوانش شریک شاعر می شود .
شاعر با ارتباط تو در توی واژگان به ادغام گوهرین غایت اشیا ، تجربه نگاه ، نوع برخورد با کلمه ، وارد قلمرو معماری یک قطعه شعرمی شود .در این نوع از کارکرد های زبانی است که به شعری متفاوت می رسیم
پریدن از بُعدی به بُعد دیگر برای آن چه از زبان توقع داریم . خلق یک رابطه ی چند گانه با جهان کلمه و شناخت پدیده هایی که به تمنای شاعر تن می دهند . تا در اداره ی صفحه ی سفید رو سفید شود
آسمان ِ خالی از پرنده
آسمان ِ بی پرنده
آسمان ِ بی پر از پرنده
آسمان ِ بی پر
آسمان ِ بی پرند
آسمان ِ بی
آسمان ِ با
آسمان ِ بال
آسمان ِ خالی آسمان ِ خال
آسمان ِ یک پرنده
یک پرنده خال ِ آسمان
ص : ۵۳

” درجستجوی آن لغت تنها ” تمام ویژگی کتاب های چاپ شده ی رویا را در خود دارد . سرشت و سرنوشت همه ی آن کتاب ها را در این کتاب می توان دید . مهم ترین شعر های چاپ شده و نشده ی رویایی در این کتاب دیده می شود 
شعر های ” رفتار سبک ” ، ” من ِ پرخاش ” ، ” در لحظه ی خاکستر ” ، ” شعر سنگ ” ، و لمس
پُر از تجربه های تکنیکی ، همراه با تنوع فرم و تلاش برای کشف حرکت در استعاره، و همه برای کشف جای کلمه در قطعه است .
“سلطنت لغت ” را در این شعر ها می توان مشاهده کرد . که با جان و زبان شاعر گره خورده اند 
این کتاب اکنون رویا را می سازد ، که چیزی جز گذشته ی او نیست . که ” هم مامور تکوین خود و هم محصول تکوین خود شده اند ”
سیمای کوه ازمعانی درهم
درهم می ماند
وقتی که جای پای فراری برسنگ
سیمای سنگ را
پرچم می کند
ص: ۱۲۹

در” در جستجوی آن لغت تنها ” همه اشیا و پدیده ها د رحال شکل گیری و تکوین هستند .بطوریکه تکوین آنها در قطعه، زندگی بیرون از قطعه شان را حذف می کند. و در این کار برخی لغت ها در تخیلی ترین شکل نمادین شان برای اولین بار در این کتاب آمده اند، برخی به اشاره برخی به دعوت خود او. واز خود او نقل می کنم: ” این کتاب بیشتر ازکتاب های دیگرم نشان می دهد که من درعمرم با زندگی ِ کلمه ها چگونه زندگی کرده ام .(مقدمۀ کتاب، نامه به آرش جودکی)
تجربه و مهارت رویا در به کارگیری کلمه به جریان آب در رود خانه می ماند . آب مقصد خود را می شناسد . یعنی کلمه بی دخالت اندیشه یا از پیش اندیشیده شده جایگاه خود رادر مصراع یا در طول یک قطعه شعر می داند . چنین رویکردی از کلمه در کار کمتر شاعری دیده می شود .

ومرگ
شکل طناب بود ، منتظر مرگ
و روی راه ، منتظر مرگ
با مرگِ منتظر می رفت
ص : ۵۸

آن که می گوید شعر های رویایی مخاطب خاص دارد . چندان حرف درستی نیست . درست آن است که هنوز مدتی از چاپ این کتاب نگذ شته که نایاب شده است . یعنی همه ی مخاطبان رویایی حرفه ای و از نوع خاص هستند ؟ بله، ولی اتفاقا بسیاری از کتاب های او امروزدر دستان افراد غیر حرفه ای است که جا به جا می شود .
آن چه از درون شاعر به بیرون راه پیدا می کند . می تواند در درون دیگران راه باز کند . نمونه : اقتراح رویایی از ” واریاسیون ظهر بردار ” بود . آن ها که به این اقتراح پا سخ گفتند . همه شاعر بودند که به این موجود زبانی لبیک گفتند، شاعرانی که از ” رقص کشته بر نظارۀ ظهر” واریاسیون های خودشان را ساختند، و درمیان آنها کارهای قوی کم نبود که نشان می داد “واریاسیون” آنقدرهاهم “محصول نتوانستن” نیست . اگر چه ” ادامه ی آن است ، ادامه ی آغازی است که می خواهد آغاز بماند”
و رقص ِ کشته بر نظاره ی ظهر
ظهر ِ هوا را
یک چکه می کند
به سینه ی دیوار
ص : ۱۲۰

رویایی به خوبی می داند . کجا ذهن مخاطبان خود را درگیر متن کند ! و او را سازگار با واژگان خود دعوت به سرایش شعر کند . شعری که محصول یک تفکر جمعی باشد .” وقتی نگفتنی می خواهد گفتنی بشود “. چرا که ” پایان خود را دیده است و چیزی ندیده است، پایان خود را حریق خود کرده است و درآن سوخته است “ا
در سبک شناسی برای ارزیابی انگیزه های فردی یا گروهی این تفکر برای شعر عرضه می شود . که از قلمرو مشاهده خارج است . زیرا تن به متن کارکرد های بیانی می دهد . در شعر ایران از سبک عراقی تا کنون این تفکر مطرح بود برای آنان که ” ترسیمی از نگاه موازی دارند “

در موازی حرکت
در موازی اتفاق
در موازی حرکت رازی ست
در موازی اتفاق مفهومی
در موازی جز توازی اتفاق نمی افتد
و اتفاق ترسیمی از نگاه های موازی ست
که مثل حجم با خود موازی می ماند
ص : ۱۴۰

هرکس با هر بیانی می تواند این پدیده ی سبکی را به شکل خودش بنویسد . و در برابر انگیزه ها واکنش نشان بدهد . تا به ارزش های مربوط به معیار حجم برسد .زیرا هر سبک تدارک یک بیان جدید برای شاعر است . به ویژه کسانی که به ” واریاسیون ” پاسخ گفته اند . یعنی موازی کاری ، چون از بیرون وارد متن شده اند
و سطح ، سطح ِ مفرد
در انفجار ِ سطح ، جمع می شود
و سطح ِ جمع، جمع ِتمام مفرد ها است

هر مفردی در انفجار خودش جمع می شود
ص : ۱۳۲
جمع همین مفرد ها زمینه را برای آفرینش یک حرکت تازه آماده می کند .اگر به موخره ی لبریخته دقت کرده باشیم . رویایی می گوید : ( حرکت های ذهنی من خیال های مرا از همان جایی برمی دارند که ابتدا در ” دلتنگی ” ها شناختم و به همان جایی می برند که جاه طلبی های من از شعر حجم ، و در شعر هایی مثل ” در جستجوی آن لغت تنها ” به زمین می گذارند  )
دیوانه ی باد کیست
کیست جنون می گیرد از باد
هر بار که باد بار می شود

در جستجوی آن لغت تنها
سکوی سرخ
با برجی از نگاه
معراچی از نثار می شود
که هیچ سمت ندارند
وقتی که می پرند
ص : ۱۸
سکوی سرخ سکوی پرتاب، و سکوی پرش واژه هاست . سکوی سرخ چه می تواند باشد جز آن عضلۀ نیرومندی که دردهان ما می چرخد ؟
کار ذهن در مکانیسم تصویر برای شاعر کشف حرکت است ، کشف عامل سوم حرف که از دل واقعیت بر می خیزد . در همین نقطه یک حجم ذهنی حضور خود رادر مصراع نشان می دهد . کارشعردر این قلمرو تحریک یک تفکر ا
کیست نهایت را در بی نهایت
بن بست می کند
کیست راه گذر را می بندد ؟
ص: ۸۹

شاعر در این جا حرف نگفته را از خود باقی می گذارد . یعنی کیست ؟ که راه گذر را می بندد تا عبوریک جریان واقعی را از حرکت باز دارد .حضور چیزی که غایب است . قدرت است . می تواند مرز و مانع را بر دارد . و خود در دل متن ماندگار شود 
این شاعر است که حذف فاصله می کند ، و به زبان هویت و قدرت می دهد 
دهانِ بسته کهکشان ِمنجمد از مرداب
آهسته باز می شود
و جنگل را در گوش من
خسته می کند

آهسته حرف بزن
تا سرقتِ سلاح من از لب هات در لب هات
پنهان کنند
مرداب و کهکشان را
ص : ۶۱
” علامتی از مفهوم دانستن و شناخت ، چیز معلومی که در مجهول می گذرد “. درک خواننده با همین تصویرهای مرداب و کهکشان به تعالی می رسد . چون در ذات هر پدیده ای علامت ها و نشانه هایی وجود دارد که زمینه را برای درک موقعیت جدید آماده می کند

در چرخ های خود قوش
چرخ کبوتر ها را
از آسمان
آبی تر

و روی صفحه انتظارِ ِمرا تاس
یک دست تا س
ازاتفاق
خالی تر
ص : ۹۳
معراج کبوتران را کیست که در هم می ریزد . چرخ کبوتران را کیست در فضا از پرواز می اندازد
در حقیقت حضور قوش تکه ای از شاعر را با تکه از کبوتر، از فاصله می اندازد . و تکه ای از مخاطب در متن می افتد . حذف فعل درآخرهربند، ازاین شعرکوتاه افق بیکرانی برای دخالت خواننده و شرکتِ او درخوانش ِشعر بازمی کند. این نوع حذف از آن نوع حذف هائی نیست که در سال های اخیرمد شده بود( که کلمه ای ویا فعلی از یک ضرب المثل آشنارا حذف کنیم تا خواننده بقیه اش را خودش حدس بزند ) که یعنی “معنا زدائی”! و یا افعال مقلوب و مجعول در مصرع بیاوریم چون می خواهیم “پست مدرن” باشیم : من درمصرع ها خرابکاری می کنم چون هوس کرده ام که ازاین به بعد “نیمائی” نباشم ( که انگارفبلا بوده است)ا 
بر عکس در کتاب ” در جستجوی آن لغت تنها” ابداعات زبانی هرکدام برای خودش حکمتی دارد، که سهمی درفرم قطعه دارند،  اگرلازم بود روزی به آنها خواهم پرداخت
تمام تلاش شاعر این بوده است که با گریز از سطح واژگان به عمق شعر راه پیدا کند تا به کشف آن لعت تنها در متن برسد
لغت که تنها نیست ! احساس می کنم که شاعرتنها ست ،دربرابر کتاب بسته ای که امروز باز مانده است تنهاست . یعنی حضور هویت شاعر در زبان شعر . که تا همین اکنون تنها ی تنها تلاش می کند تا سهمی از حضور مخاطب را ” در جستجوی آن لغت تنها ” با خود همراه و یا راه کند . در آسمانی خالی از پرنده

و تمام آسمان بی پرنده –
مثل یک پرنده خال ِ آسمان
خال ِ یک پرنده آسمان
خیال یک پرنده آسمان
یک پرنده در خیال ِ آسمان
یک پرنده یال ِ آسمان
آسمان خیال ِ یک پرنده
در خیال یک پرنده آسمان
ص : ۵۳

معذالک فکر نمی کنم که رویایی در این کتاب با همه ی تلاش چهل ساله اش به آن “لغت تنها” رسیده باشد ! او هنوز درجستجوی خود باقی است، وتصور می کنم که تا همیشه منتظرآن لغت تنها می ماند. همیشه در برابر خود : در ” ظلمت زبان “
چیزی از آینه در من می کاهد
و انتظار ِ صخره ی سرخ
نوک زبان ِتو امید ِ آمدن لغتی ست
لغتی که نمی آید
              ص۴۷

منصور خورشیدی “ازفکرهای باتو”، انتشارات نیم نگاه، تهران، ۱۳۸۰ *

 

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید