نگاهی به مجموعه «انگشتی که تا قعر این قصه تلخ است» سروده سامان بختیاری

علیرضا نوریعیرضا نوری

نگاهی به مجموعه

انگشتی که تا قعر این قصه تلخ است

سروده  سامان بختیاری

انتشارات داستان سرا / شیراز/  بهار۱۳۹۰

 

 

مجموعه «انگشتی که تا قعر قصه تلخ» است مجموعه ای است با زبانی  سالم ،  یک دست  با سطرهای به شدت همگرا ، پا گرفته در شعر و با همراهی تصاویری همواره قابل تبدیل به عینیت که هیچگاه بار پیچیدگی شعر را بر دوش زبان نگذاشته اند . از لحاظ مفهومی هم همواره تلاش کرده است تا دغدغه های عمومی را بر اساس تجربه و درونیات خود بیان کند اما این بیان درونی هیچ گاه اجازه تنفس را از مخاطب نمی گیرد.. 

 

کلمات را از راست به چپ بغلتانی و

بعد عینکت را روزی سه وعده   ها  کنی

از دودمانت به دود سیگاری بسنده کنی .

میان این همه آدم خالی بروی و خالی برگردی .

و سعی کنی شبیه تر بشوی به چشم ها یشان با همین ارتفاع مشخص .

شب ها برای خوابیدن تبصره بگیری از قرص .

آن وقت می بینی

سامان بختیاری شدن کار سختی نیست

 

سطرهای بختیاری کمتر روشی مستقیم را برای بیان پیش میگیرند و این یکی از مهمترین ویژگیهای این مجموعه است ؛ سطرهای پیوسته که قدرت برون رفتهای خوانشی را به مخاطب میدهد واین  فضای ذهنی آزاد مجموعه از موفقیتهای بختیاری است…

 

مرگ گاهی اتفاقی روی پایمان می نشیند

گاهی در خوردن بستنی لیسمان می زند

و گاهی بی آن که بخواهیم 

با ما عکسی فوری می گیرد

***

آه معشوقه ی نئوآندرتال من

گفتم که

آمده ام دریا باشم تا خورده از کمر

تا موج بردارم به ادامه ای  دور از تنبور

تا پچ پچ سنگها را دیدم تازه فهمیدم

هولمان داده اند از بالا

مهم نیست

آمده ام که آدم باشم

اگر نه تنها

تنها

آدم باشم

 

و گاهی هم سطرهای بلند مجموعه   مخاطب را از فضای مورد نظر شاعر دور میکند ؛ آن هم برای مخاطب امروزی شعر..

 

وقتی که رود همان مفهوم ممتد است تا رسیدن  به  سوختن  تا  رسیدن

از هرچه  رو به من دارد نی

میخواهم مفهوم  انتزاعی  یک دستشویی باشم  تا راحت فکر کنم به

پیله بودن این همه واژ

***

نه اینکه بودن یا عکس بودن

فقط راهی باشد  تا بتوان پا شد و یادآوری باشد تا بتوان دورتر بود.

اول گفتم دستی ببرد تا این همه موی آشفته  را بترسانم  تا اثری از

لبهای این ماه بر چهار گوشه آسمان بچسبانم

 

مجموعه سرشار از زندگی و رخدادهای  قابل لمس است ، حالتهای همه گیر و قابل پذیرش ؛  بختیاری همواره نگاهی تلخ اما آگاهانه به جزئیات روزمره و پیرامون خود دارد و این تلخی گاهی گفتگویی میشود با مخاطبی که حالت شاعر را به خوبی میشناسد..  و گاهی هم تنها روایتی میشود برای کاستن از اندوه و رنج شاعر.

 

شلوارم

شلوارم را که می پوشم ، پا نیستم

دیگر حتی دلی گرم برای نام های ساده در من نیست

وهر چه بلند تر جیغ می کشم

خفه تر از سیاه چاله های کهکشانی گم می شوم

می ترسم

شبها که تخت بر درازای من پا می کشد

آن چه پیش از تو می خواندم با تو اشتباه بشود.

 

 

***

 

 

ما همیشه تکیه کردیم  بی آنکه زیر پایمان سفت باشد

این دریای به راه افتاده آبستن است

از این خیابان ها جز راهی کشیده تا دور انتظاری نیست

از این درختان جز تحمل برگ ها بر گرده انتظاری نیست

از این مردم

از این مردم…

آخ از این مردم.

 

نوع به کار گرفتن تصاویر ، مهمترین ویژگی این مجموعه است ؛ بختیاری در این مجموعه گاه تصاویری می آفریند که بسیار گسترده تر از یک روایت است ، تصاویری گاه ساده که میل پیچیدگی خاصی دارند

 

فکر کن چه خط مضحکی است مرز  وقتی میشود دستی دراز

کرد تا دستی تازه را مرور کنی

***

پرنده ها بر می گردند

ماشین ها بر می گردند

چمدانها بر می گردند

آدم ها

تنها آدم بر نمی گردند

 

در مجموعه ” انگشتی که تا قعر قصه تلخ است ” سطرهای وجود دارند که چینش کلماتشان  بر مبنای ذهنیت کتابخانه ای  مخاطبان ، در انتخاب و گزینش کلمات نیست ، به این معنی که بختیاری از کلماتی استفاده کرده که شاید در فضای گفتاری جامعه و احساسی شعر ،   نوعی  بیگانه گویی باشد. هر چند این انتخاب خللی درسالت شعر و زبان ایجاد نکرده است  اما از منظر  غیرعادی شنویِ  مخاطب امروزی ، قابل اهمیت است…

 

می توانی باشی

عصاره ملخی از مقدمه ابن خلدون

یا پروانه ای ناقص از دگردیسی در کلماتی مفرح

***

روزی که مختصات  آشپز خانه  بر جغرافیای تنت آویزان بود

وقتی که قل قل قلبت از سررفتن شیر نمی جوشید

 

اشتراک گذاری: