رفتن به بالا
  • پنجشنبه - 27 دی 1397 - 15:11
  • کد خبر : ۶۲۳۵
  • چاپ خبر : چند شعر از منصور خورشیدی

چند شعر از منصور خورشیدی

چند شعر از منصور خورشیدی

 

  • شعر اول: از جلوه های مست

 

عطر سریع نور

از تپش میدانچه‌های مدور

زیباتر از عزیمت تن

روی تابوت گریزان وقت

آهسته فرود می‌آید

 

و ماه نهفته‌ی رگ­ها

پناهی در هوای هیچ می‌جوید

 

طنین حس با سکوت طبیعت

آمیخته می‌شود

آن‌گاه ستاره‌ای از دور

در اضطراب دقایق

نور به فکرهای پراکنده

می‌ریزد

***

  •  شعر دوم: امیر کودکی کوه 

سایه به سایه
مصیبت معصوم
با کثرت دهان‌های درد
به فواره‌های جوان
کمال می‌بخشد
آن گاه
امیر کودکی کوه
روی پروانه‌های سنگ
لیلای دیگری
مرده بردار می‌کند

 

***

شعر سوم: پندار محال

 

در تقاطع دو فصل

پاییز خنده­ ها

یکریز

روی لبانتان می­ ریزد

وقتی جهان بلند

کوتاه در نگاه شما

تاب می­ خورد

ترنم تمام ­آب­ ها

مست و بی­ تاب

ترانه می ­شود

در اندوه مهتاب

***

شعر چهارم: حدیث ماندن

 

چیزی تازه در من می­ جویند

فکر­های بی­ وقت

وقتی هجوم می­ آورند

گریختن نمی­ توانم

ماندن اما بهانه می ­خواهد

عبارتی از نگاه تو

به عاریه برمی­ دارم

که پنهان خود را

حدیث ماندن

در پرده­ های تو بنشانم

تا حدیث ماندن را

ترجمه کند

***

شعر پنجم: خاتون

 

نیلوفرانه قد می­ کشی

با خنده­ئهای مدام

روی مهتابی­ های بلند

کنار سایه روشنی در اطاعت ماه

بگو: راه از کدام سمت

به ماه باز می­ شود

این گونه میان حلقه ­های آتش می­ رقصی

 

 

چند شعر از منصور خورشیدی

 

  • شعر اول: از جلوه های مست

 

عطر سریع نور

از تپش میدانچه‌های مدور

زیباتر از عزیمت تن

روی تابوت گریزان وقت

آهسته فرود می‌آید

 

و ماه نهفته‌ی رگ­ها

پناهی در هوای هیچ می‌جوید

 

طنین حس با سکوت طبیعت

آمیخته می‌شود

آن‌گاه ستاره‌ای از دور

در اضطراب دقایق

نور به فکرهای پراکنده

می‌ریزد

***

  •  شعر دوم: امیر کودکی کوه 

سایه به سایه
مصیبت معصوم
با کثرت دهان‌های درد
به فواره‌های جوان
کمال می‌بخشد
آن گاه
امیر کودکی کوه
روی پروانه‌های سنگ
لیلای دیگری
مرده بردار می‌کند

 

***

شعر سوم: پندار محال

 

در تقاطع دو فصل

پاییز خنده­ ها

یکریز

روی لبانتان می­ ریزد

وقتی جهان بلند

کوتاه در نگاه شما

تاب می­ خورد

ترنم تمام ­آب­ ها

مست و بی­ تاب

ترانه می ­شود

در اندوه مهتاب

***

شعر چهارم: حدیث ماندن

 

چیزی تازه در من می­ جویند

فکر­های بی­ وقت

وقتی هجوم می­ آورند

گریختن نمی­ توانم

ماندن اما بهانه می ­خواهد

عبارتی از نگاه تو

به عاریه برمی­ دارم

که پنهان خود را

حدیث ماندن

در پرده­ های تو بنشانم

تا حدیث ماندن را

ترجمه کند

***

شعر پنجم: خاتون

 

نیلوفرانه قد می­ کشی

با خنده­ئهای مدام

روی مهتابی­ های بلند

کنار سایه روشنی در اطاعت ماه

بگو: راه از کدام سمت

به ماه باز می­ شود

این گونه میان حلقه ­های آتش می­ رقصی

 

 

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه