دو شعر از شیرزاد بسطامی

شیرزاد بسطامی

کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان

آثار آماده چاپ:

۱-      چنین کرد زردشت (مجموعه شعر)

۲-    زردشت و سروده هایش(زندگی نامه ،آموزه ها ، و بازنویسی گاثا)

۳-    داد در ترازوی خدایان (اقلیتهای دینی در ایران باستان )

شعر اول:

سرنوشت صفحه نهم

 

صفحه نهم سطر اول

دستش را بسوی خیابان باز کرد

خانم !

آقا!

و گنجشک ها آمدند روی شاخه نشستند

تا بهتر ببینند

آقا !

خانم!

فرشته نگاهبان چشم هایش را بست و رفت

و فرشته کاتب در دفترش

درست در سطر اول صفحه نهم نوشت:

                   اعوذ بالله من شیطان رجیم

د رسطر دوم صفحه نهم

بابا رضا بدهیش را داده بود

وعمو داوود طلبش را خِرکش می کرد

با عروسک و

چشم های سرخ و

لبهای سرخ ترش

و فرشته کاتب نوشت :

لبهای سرخ صفحه نهم و عمو داوود …

عوذ و بالله من شیطان رجیم

و با خودش زمزمه کرد

ای کاش !

ای کاش!

بجای این دفتر و قلم

یک رولور ۹ تیر آمریکایی داشتم

و روز بعد

چند قطره خون آسمان را

امضاء کرده بود

و هیچ کس

هیچ کس نمی دانست

سرنوشت صفحه نهم عمر زری  چه شد؟

شعر دوم:

از علائم موعود

چادرش را روی چشم های سرخ بچه اش کشید

و از چشمان شیشه ای و آبی عروسک پشت ویترین

گذشت

چراغ راهنمایی بازارچه

در اشکهای آن زن

 قرمز شد

و زن از کنار پلیس راهنمایی با دو چراغ قرمز

در چشم

گذشت

اما گوش ماشین ها

بدهکار این حرفها نبود

و تنها صدای ترمز بود که از نخاع لاستیک بالا آمد

از کنار خون گرم و چشم های سرخ بچه گذشت

و می دانست

صدای خرخر زن در کف خون

 از علائم موعود است

وجیغ می کشید و ما نمی شنیدیم

چنارهای دانشگاه لرستان را

وقتی که صد ساله می شدند

 بریدیم

بی آنکه به فکر خانه کلاغها باشیم

بی آنکه بدانیم

آن قلب که به نیش چاغو کنده شد

قلب جهان بود

و کلاغها

کلاغهای بی آشیانه

رو به آسمان کردند

چرا که می دانستند

این جهان بی قلب

از علائم موعود است

و می گریستند و

ما نمی دانستیم

نمی دانستیم

چشم های آبی عرو سک های پشت ویترین

وقتی سرخ می شوند

 یعنی چه؟؟

 

اشتراک گذاری: