دو شعر از صالح سجادی

دو شعر از صالح سجادیsaleh

۱- تصویر گری کتاب زمزمه های بی پایان (ترجمه)انتشارات نسیم دانش تهران ۱۳۸۰

۲ –مجموعه ی غزل فارسی تحت عنوان تشنج کلمات تهران نشر اکنون ۱۳۸۸

۴ – تالیف مجموعه پژوهشی سه جلدی سیر غزل در شعر ترکی

انتشارات سوره مهر تهران

۵ – تالیف مجموعه پژوهشی سه جلدی سیر طنز در شعر ترکی به سفارش دفتر طنر حوزه ی هنری کشور درحال چاپ انتشارات سوره مهر

۶ – تالیف مجموعه پژوهشی سه جلدی سیر شعر آئینی در زبان ترکی (درحال آماده سازی)

۷ – چاپ دوم تشنج کلمات کرج نشر شانی ۸۹

۸ – مجموعه دوم غزل تحت عنوان نور ونیلوفر تهران سوره مهر ۹۰

۹ – آنتولوژی شعر هجایی ترکی تهران انتشارات نقد افکار تهران۹۱

۱۰ – منظومه تراژدی اورمان تهران نشر افراز ۹۰

——————

غزلمثنوی

تا دو ساعت دیگر باز می‌شود این در

دست‌های من آن وقت  هر دو می‌شود پر، پر

 

می‌زند هیاهو هو توی پرده ی گوشم

زوزه می کشد با خشم باد وحشی آذر

 

دست می کشم آرام بر زمختی دیوار

جیغ چوب خط ، نقطه ، جای مشت و رد سر

 

در فرود هر تندر بوی مرگ می پیچد

 بوی برگ پائیزی بوی دود و خاکستر

 

قطره قطره با باران گریه می کنم نم نم

می چشم ازآن باران تلخ ، شور، شیرین، تر

 

خیره می شوم با شوق در افق به آزادی

خطی از پرستو ها، از همیشه بالاتر

 

تا دو ساعت دیگر باز می شود پلکش

تا دوساعت دیگر خیره می شوم بر در

*

: دستبندت کجاست؟هی سرباز؟ قفل کن زود دستهایش را

بعد با خود بیاورش به حیات،بیخ دیوار آخر دنیا

*

می زند هیاهو هو توی پرده ی گوشم

زوزه می کشد با خشم باد وحشی آذر

 

در فرود هر تندر بوی مرگ می پیچد

 بوی برگ پائیزی بوی دود و خاکستر

 

قطره قطره با با ران گریه می کنم نم نم

می چشم ازآن باران تلخ ، شور، شیرین، تر

 

خیره می شوم با شوق در افق به آزادی

خطی از پرستو ها از همیشه بالاتر

*

: او نباید زمان خواندن حکم توی چشمان جمع خیره شود

زود محکم ببند شان شاید با نگاهش به جوخه چیره شود

*

 می زند هیاهو هو توی پرده ی گوشم

زوزه می کشد با خشم باد وحشی آذر

 

در فرود هر تندر بوی مرگ می پیچد

 بوی برگ پائیزی بوی دود و خاکستر

 

قطره قطره با باران گریه می کنم نم نم

می چشم ازآن باران تلخ ، شور، شیرین، تر

*

: هی! ببند آن دهان زشت اش را تا ازآن کاسه ی لبالب خون

آن زبان دراز را اینقدر از دهانش نیاورد بیرون

*

می زند هیاهو هو توی پرده ی گوشم

زوزه می کشد با خشم باد وحشی آذر

 

در فرود هر تندر بوی مرگ می پیچد

بوی برگ پائیزی بوی دود و خاکستر

*

: بر دماغش بکوب قنداقی تا هوا را به زور پس بزند

خوش ندارم که روی اعصابم مثل یک سگ نفس نفس بزند

*

می زند هیاهو هو توی پرده ی گوشم

زوزه می کشد با خشم باد وحشی آذر

*

ببریدش کنار آد دیوار و به آن میله ها ببندیدش

حکم تیر است ، جوخه! آماده! رو به دیوار روبرو ، آتش

غزل

افتادم از یک اتفاق ساده روی تو

افتادم از یک لقمه در گیر گلوی تو

در گوشه ای از تو پنیر آبداری بود

من موش کور لاغری در تو به توی تو

با سنگ کوبیدند روی پوچی مغزم

چون هسته تا گل کردم از چنگ هلوی تو

من اتفاقا  یک جنین مانده بودم که

افتاد یک شب نعش بی جانش به جوی تو

آن شب تمام جوبها را در پی ات گشتم

تا فاضلاب خانه ی مردی که روی تو…

افتادم از چشم و دهان اما حواسم بود

از دستهای من نریزد آبروی تو

افتادم و برخاستم افتادم و … اما

هرگز نیفتاد از دل من آرزوی تو

آئینه بودم آه که پشت سرت بودم

درمن می افتاد عکس مرد روبروی تو

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید